✅ حالا هر کس خودش بهتر میدونه کجای کارش میلنگه ،
اون گناه رو انجام نده ، حتی شده یه دفعه .
💢 قول میدم حالمون عوض میشه ، احساس خیلی خوبی داریم ،
میفهمیم که به خدا نزدیک شدیم .
🔺خواهش میکنم یه دفعه امتحان کنیم .
تبریک عرض میکنم خدمت آقا صاحب الزمان عج و شما طریق الشهدا های عزیز💐
شد سرود رو لبامون.mp3
5.81M
سالروز نورانی ترین پیوند هستی، ازدواج امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام مبارک باد.
#حسین_جانم...!
از کار گره خورده ی من یک گره وا کن
من پیش خدا وجهه ندارم تو دعا کن...
🔰ماجرای عجیب #دعوای_سگ و #جوان در قبر
✅این جریان از عجیبترین اتفاقاتیست که در قبرستان تخت فولاد اصفهان اتفاق افتاده است که شیخ بهایی در کشکول خود به آن اشاره کرده و به گفته آیت الله #ضیاءآبادی..... #امام_خمینی (ره) نیز در جلسه درس اخلاق خود آن را بیان کرده است:
#شیخ_بهایی نقل میکند:
روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی
او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت :
⭕️روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند.
💢 چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّهام میرسد. به اطراف نگاه کردم دیدم جوانی خوشصورت و خوش لباس و خوشبو وارد قبرستان شد و فهمیدم این بوی خوش از اوست، آن جوان رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر به هم آمد.
من غرق در تعجّب و حیرت شدم که خواب میبینم یا بیدارم.
💢 در همین حال، احساس کردم بوی بد و نفرتانگیزی به شامّهام میرسد، دیدم سگی وحشتانگیز ، بدقیافه و بدبو وارد قبرستان شد. با عجله رفت کنار همان قبر، قبر شکافته شد و او داخل قبر رفت و باز قبر به هم آمد.
من تعجّب و حیرتم بیشتر شد که چه صحنهای دارم میبینم.
⭕️لحظاتی گذشت، دیدم باز آن قبر شکافته شد و آن جوان زیبا در حالی که سر و صورتش خونین و لباسهایش پاره و کثیف شده بود از قبر بیرون آمد؛
خواست از قبرستان بیرون برود من دویدم جلو و او را قسم دادم که بگو تو که هستی و جریان چیست ؟
💢 گفت : من اعمال نیک آن میّت هستم، مامور شدم پیش او بروم و تا روز قیامت با او باشم. آن سگ هم اعمال بد اوست که پس از من وارد قبر شد. ما با هم نمیتوانستیم بسازیم، با هم گلاویز شدیم و او چون از من قویتر بود بر من غلبه کرد و با این وضع از قبر بیرونم کرد.
👹 حال آن سگ تا روز قیامت با او خواهد بود.
⭕️شیخ بهایی بعد از نقل این حکایت گفت: این حکایت، عقیده شیعه مبنی بر تجسم اعمال را تأیید مینماید
هروقت فکر گناه به سرت زد ، هروقت خواستی کار خیر رو به تاخیر بندازی ، هروقت داشتی از نماز اول وقت غافل میشدی..
✨دو چیز رو فراموش نکن یاد #خدا و #مرگ...
#عالم_محضر_خداست
#شاید_وقتت_تموم_شده_باشه_و_فرصت_توبه_پیدانکنی...
28.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاصاحب الز مان نابود کن خائنان
مداح:عباس کهزادی نسب
🌹 @tarigh3
[ - وقتی شما که مسئول دولتی هستید، در یک اجتماع ماسک نمیزنید، این جوانی هم که در خیابان راه میرود و حوصلهی ماسک ندارد، تشویق میشود که ماسک نزند.🌱]
#منماسکمیزنم...
🚦چــــراغ قـــرمــــــز
همان طور که در سر چهار راه وقتی
چراغ قرمز میشود، ترمز میکنید،دین
هم چراغ قرمز دارد،
چراغ قرمز دین، کارهای حرام است، یعنی
وقتی به کار حرامی رسیدی، ترمز کن و چراغ
سبز دین هم کارهای حلال است.
حال کسانی که برای چراغ قرمز ترمز
میکنند،دو جور هستند:
یک دسته از ترس جریمه شدن ترمز میکنند،
که این ترمز کردنشان خیلی چنگی
به دل نمیزند،اما عده ای هم برای
احترام گذاشتن به قانون ترمز میکنند
که این مهم است.
حال ما هم اگر از ترس جهنم نماز
بخوانیم، این نماز خواندنمان زیاد چنگی
به دل نمیزند؛یعنی اگر به این خاطر صبح ها
بلند میشوی و نماز میخوانی که به جهنم نروی،
این نماز خواندن زیاد دلچسب نیست،
اما اگر به تو بگویند:
اگر نمازصبح هم نخوانی به جهنم
نمیروی اما باز بلند شوی و نماز بخوانی،
این خوب است.
امام علی(ع) در مناجات هایشان میفرمودند: خدایا عبادت من به خاطر ترس از جهنمو یا به طمع بهشت نیست، ولکن من تو را شایسته عبادت دیدم و به این خاطر عبادتت میکنم...
دیدی وقتی برات مهمون میاد زود بلند میشی خونه رو تر و تمیز میکنی؟ پس چطور میگیم ظهور نزدیکه آقا نزدیکه ولی خونه دلمون رو تمیز نمیکنیم؟ اگر آقا رو نزدیک بدونیم این حال و روزمون میشه؟
آقا صاحب الزمان عج مثل مهمون های دیگه قبلش زنگ نمیزنه ها یه دفعه کلید میندازه درب خونتو باز میکنه!
میدونی رفیق!!
شما اگه خیلی به یک نفر توجه کنی!!
باهاش صحبت کنی!!
براش وقت بذاری !
و...
کم کم بهش نزدیک و نزدیک تر میشی!
علاقه ات نسبت بهش بیشتر میشه!
دوست داری بهت نگاه کنه! لبخند بزنه و...
در ضمن...
آقا حواسش بهت هستا رفیق!
به حال و هوای دلت هم کاملا آگاهه!!
تو امتحان کن این صحبت کردنو!
ببین چه حس خوبی داره!
السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج
با مهر حسین و عترت اطهر او
جوییم توسل به علی اصغر او
چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است
گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او
_سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.
_سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.
_سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.(جانم به فدات علی اصغر)
امشب میریم دم در باب الحوائج حضرت علی اصغر علیهم السلام...ان شالله با دستای کوچولوش حاجت همه اعضای کانالو بده💔
یکی از مصیبت هایی که خوندن و شنیدنش خیلی سخته، مصیبت این شش ماهه س...
اونایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟
وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و.....
چه زبان حالی داشتند؟
این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده
غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده
مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی
پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی
من میگم آخه نا نجیب...بچه زدن داره...بچه شش ماهه زدن داره...اونم با تیر سه شعبه...
همتون از تیر سه شعبه یه تصورایی دارید ولی اینم بگم...تیر سه شعبه تیری بود که به بدترین زهر ها آلوده بود...تیر سه شعبه رو واسه مردای هیکلی و قدرتمند استفاده میکردن که از پا در بیان...که همون لحظه اول زهر تو کل بدن پخش میشد و در جا میکُشت....
علی اصغر شش ماهشه...علی اصغر همونجوری از تشنگی از حال رفته بود...نیازی به تیر نداشت💔😔
تو خیمه ها غوغاییه...همه به فکر آبن
تموم زن ها اومدن..تو خیمه ی ربابن
رقیه نازش میکنه...میگه بخواب گل بهارم
داداش کوچولو آب میخوای؟
از چشام آب میبارم💔
راوی میگه:اباعبدلله اومد سمت خیمه ها،صدای گریه های علی و شنید،گفت رباب،بچه رو بده ببرم سیراب کنم...
رباب مادره..طاقت اشکای بچه شو نداره...
اباعبدلله رفت سمت میدون،بچه رو گرفت رو دست رو کرد سمت دشمن:ای قوم،اهل بیتم و کشتید "و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء" فقط این طفل شیرخوارم مانده به خاطر تشنگی له له می زنه پس با جرعه ایی آب سیرابش کنید...
یه وقت دید دستش گرم شد...قنداقه علی پرخون شد...امام حسین دودستش و زیر قنداقه برد خون علی و به آسمان پاشید... امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت
نقل شده اباعبدلله جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد...
سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.
حسین جان
اصغر من کی به زبان آمده
حرمله باتیر کمان آمده
خدااایاااا به خون علی اصغر...به دستای کوچیک علی اصغر...به سربازیش پارکاب اباعبدلله...
در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما..
الهی آمین!