eitaa logo
طریقه مقربین
549 دنبال‌کننده
37 عکس
51 ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
المیزان از زبان علامه.mp3
3.69M
🔸تفسیر المیزان از زبان علامه طباطبایی رحمت‌الله‌علیه «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»(سوره نساء،‌آیه۸۲)
38.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 غدیر: اساس ایمان 🎙 استاد شیخ محمدکریم پارسا ⏯...اینکه پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را جانشین خودش قرار داد، از روزهای اوّل بعثت بود... تو قابلیت پیغمبری را داری ولی بعد از من پیغمبر دیگری نیست... این «مولا» یقینا به همان معنای «أولی بکم» است... و الا لازم می‌شود افصحِ عرب که پیغمبر اکرم است، مقدّمه و ذی‌المقدّمه‌اش با هم نسازد... «اللهم والِ من والاه و انصر من نصره...» این دعاها برای کسی است که رئیس است... در مقامی است که باید یاری شود... آقای بهجت عین عبارتش این بود: «واقعا این غدیر مثل عاشوراست در احیاء امر، اساسِ ایمان غدیر است»... 👈🏻 طریقۀ مقرّبین https://eitaa.com/tarighe
43.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 دو حکایت دربارۀ عالم ربانی آقا سیدعلی قاضی به نقل از مرحوم محسن بیدارفر 🎙 استاد شیخ محمدکریم پارسا ⏯...آقای بهجت می‌فرمود: «من برای آقای [شیخ مرتضی] طالقانی قرآن می‌خوانم چون فرزند نداشت»...آقای بیدار فرزند ندارد... سزاوار است دوستان برای ایشان قرآن بخوانند... آ سید مهدی قاضی می‌گفت گاهی پدرم... پا می‌شد برای نماز شب می‌ایستاد بی‌اختیار...بگو ببینم این کیه پاشیم بریم دیدنش...عالم برزخ چیه؟ تمام عوالم را طی کرده... آقای بیدار طبیعتا تمیز بود، آرام بود...الی روحه رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات... 🔺 اصلاحیه: نام رفیق مرحوم معزی، آقای مسجدجامعی بوده که سهوا مسجدشاهی گفته شده. 👈🏻 طریقۀ مقرّبین https://eitaa.com/tarighe
پارسا - سید فشارکی و مسألهٔ ترتب.mp3
3.04M
🎧 حکایتی عجیب و شنیدنی از حضور شاگردان آخوند خراسانی در درس سیّد محمّد فشارکی و ذکاوت شیخ عبدالل‍ه گلپایگانی (به‌روایتِ آقا ضیاء عراقی) 🎙 استاد حاج شیخ محمّدکریم پارسا 🎁 اختصاصیِ کانال چراغ مطالعه ( تلگرام)
بسم الله الرّحمن الرّحيم الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي سيّدنا محمّد و آله الطيّبين الطاهرين المعصومين المکرّمين المنتجبين المقرّبين در مذاکراتی که در محضر برادر ارجمند، جناب آقاي محمّدتقي انصاريان خوانساري (زاد الله عزّه و توفيقه) ـ که از دوستان ايقانی و برادران ايمانی و مواليان اهل بيت نبوّت (عليهم‌السلام) می‌باشند ـ داشتيم معظّمٌ له از اين بندة ناچيز محمّدکريم پارسا ، درخواست نمودند که در زمينة ولاء آل عصمت (عليهم‌صلوات‌الله) برخی از قضايايی که از اساتيد معنوی خودم در خاطر يا مکتوب دارم، برای ايشان بنويسم. چون اجابت دعوت ايشان را بر خود لازم دانستم اين مقاله را به درخواست جناب ايشان تنظيم، و به همين مناسبت به «مقاله انصاريه» مُعَنوَن نمودم.
فائده : مرحوم سيّد عبدالغفّار مازندراني (رضوان‌الله‌ سبحانه‌ وتعالي‌عليه) يک داستانی دارند که اين ناچيز محمّدکريم پارسا از شيخ بزرگوار حقائق شناس آية الله العظمي و حجّة الإسلام الکبري شيخ محمّدتقي بهجت شنيدم ، که او ظاهراً از فرزند سيّد عبدالغفّار نقل مي‌کرد. و نيز اين ناچيز همين داستان را و داستان‌هاي ديگري را از فرزند برومند آسيّد عبدالغفّار شنيده‌ام. و اين سيّد عبدالغفّار استاد فقه و اخلاق آية الله العظمي ميلاني و آية الله العظمي خوئي بودند. و از حضرت علاّمه طباطبائي (رضوان‌الله‌ سبحانه‌ وتعالي‌عليه) شنيدم که فرمودند : «ما يک استاد اخلاقی غير از آقاي قاضي داشتيم که اسمش را يادم رفته». بنده [پارسا] اسم يک شيخي را بردم، گفتم : فلان شيخ نبوده؟ حضرت علاّمه لبخندي زدند و فرمودند : «نه بابا ! سيّد بود». بعد فرمودند : «سيّد عبدالغفّار مازندراني». إلي آخر ما قال (قدّس‌سرّه). و آن داستان اين است که سيّد عبدالغفّار مازندراني مي‌فرمود : من به حضرت أباعبدالله الحسين (سلام الله عليه) توسّل پيدا کردم برای سه حاجت؛ يکي اينکه آيا من سيّدم ؟ دوّم اينکه بنده يک منزل مي‌خواهم. سوّم اينکه من راحت از دنيا بروم، مرگم آسان باشد. در خواب خدمت آقا سيّدالشهداء رسيدم فرمودند : «فرزندم ! شما در دنيا خانه‌ دار نمي‌شويد» ! فهميدم که سيّد هستم. آقازاده ايشان می‌گفت : لهذا در زمان مرحوم سيّد ابوالحسن اصفهانی، بعضي از شاگردان پدرم به او می گفتند : برويم به سيّد بگوئيم يک منزلی به شما بدهند. پدرم مي‌گفت : چشمتان را به خدا بگذاريد ، نظرتان به خدا باشد و بدانيد من در دنيا خانه‌ دار نمي‌شوم. آقازاده سيّد عبدالغفّار می گفت : من طلبه بودم ، ديدم امور نمی چرخد ؛ من هم طلبگي را ترک نموده، در اداره مشروع (يعني اداره سازمان آب) در شهر کوفه، مشغول به کار شدم. يک روز صبح خبر دادند به من که پدرت فوت کرده! من آمدم نجف، و علماء و طلاّب، پدرم را تشييع کردند و دفن نمودند. روز بعد خواهرم تلگرافی از تهران به ما زد و خانواده را به سبب فوت پدر، تسليت گفت!! ما بايد به او خبر می داديم ولي او به ما تلگراف زده ، تسليت گفت. و بعد از يک هفته نامه خواهرم رسيد که : من فهميدم فلان وقت از فلان شب، پدرم فوت کرده ؛ زيرا پدرم را در خواب ديدم، دراز کشيده و چهارده معصوم (سلام‌الله‌عليهم) دور پدرم نشسته‌اند. آقا امام حسين (سلام‌الله‌عليه) يک دستي به سينه پدرم کشيد؛ پدرم به آقا امام حسين (سلام‌الله‌عليه) گفت : أنا ميتٌ ؟! امام حسين (سلام‌الله‌عليه) فرمودند : نَعَم. آقا امام حسين (سلام‌الله‌عليه) به پدرم فرمود : هذا حسنٌ ؟ پدرم عرض کرد : نَعَم. @tarighe
مقاله ی انصاریه فائده : شبي در خدمت آية الله شيخ محمّدجواد تهراني فرزند مرحوم حجّة الاسلام شيخ احمد تهراني ـ که فرزند مرحوم آية الله شيخ عبّاس تهرانی بود ـ با بعضي از دوستان، مشرّف شديم به مجلس روضه مرحوم آسيّد محمّد چاووشی که از منبری های معروف قم بودند. و روضه به مناسبت شهادت حضرت صدّيقه کبري (سلام‌الله‌عليها) به پا داشته شده بود. و چون آن ايّام آقای چاووشي مريض بودند ـ که در ادامه همان مرض طولانی وفات کردند ـ بنده جلوی تخت ايشان با دوستان نشسته بودم ؛ بعد از چند دقيقه که گذشت و ايشان صحبت مي‌یفرمودند ، دقّت کردند به بنده و گفتند : خيلي مدّتِ شما را نديده‌ام. عرض کردم : مسافرت بودم. بعد رو کردند به بنده و فرمودند : پدر من منبری بود و من از هفت سالگی در عزاداری، کاه به سر مردم می ريختم ، به رسم آن زمان، برای اظهار حزن و اندوه و مصيبت. حاصل، مرحوم آقای چاووشي از کودکی در دستگاه سيّدالشهداء مشغول خدمت بود. فرمودند : روز عيدی رفتم خدمت علاّمه بزرگوار طباطبائي (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه)  و او به من گفت : «قدر اين نوکری خودت را بدان» ! و داستانی برايم نقل کرد. و آن داستان اين است که فرمودند : يک دسته‌ای از يک شهری، در زمان مرجع عاليقدر اسلام و تشيّع، شيخ مرتضي انصاري (رضوان‌الله سبحانه‌وتعالي‌عليه) به عتبات عاليات، برای زيارت، مشرّف شدند ، و در نجف يک هم‌ شهری داشتند که عالم بود ؛ به او اصرار کردند که در شهرمان عالم نيست، و شما درسهايتان را تکميل کرده‌ايد، تشريف بياوريد به شهر ما و عالم شهر باشيد. آن عالم گفت : من می خواهم در نجف بمانم و همين جا بميرم. خيلي اصرار کردند به او. او گفت : من نمی آيم مگر اينکه آشيخ مرتضي انصاري حکم بکند. اين دسته رفتند خدمت شيخ مرتضي انصاري و از او خواستند که حکم بکند. شيخ مرتضي انصاری (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه) آن عالم را خواستند و به او حکم کردند برگردد به ايران و شهر خود و عالمِ آنجا باشد. اين دسته برای خداحافظي با حضرت سيّدالشهداء عازم کربلا شدند و آن عالم هم همراهشان بود. يک سوّم راه را که طی کردند ، شب در خان اول بيتوته و استراحت نمودند که صبح حرکت کنند رو به کربلا. صبح که شد و مي‌خواستند حرکت کنند، آن عالم، حاضر به حرکت با آن‌ها نشد ؛ به او گفتند : مگر شيخ حکم نفرمود؟ در جواب آن‌ها گفت : من ديشب خوابي ديدم و به واسطه آن خواب، ديگر با شما نمی آيم. و آن خواب عبارت از اين بود که : در عالم رؤيا يک باغ عجيب و غريبي را ديدم که مثل آن باغ در بزرگي و خوبي هرگز نديده بودم ؛ در اين باغ عجيب سير کردم و گفتم : اين باغ از چه کسي است؟ گفتند : از شيخ انصاري است. از اين باغ بيرون آمدم، رفتم به يک باغ ديگري که آنچه در آن باغ اوّل ديده بودم از عجائب و غرائب، در اين باغ بيشتر ديدم ؛ اين باغ عظمتش از باغ اوّل بيشتر بود. گفتم : اين باغ، باغ کيست؟ گفتند : اين باغ، باغ دربندي است. گفتم : شيخ انصاري اعلم از دربندی است ! گفتند : اين باغ را آقا سيّدالشهداء به دربندي داده است. بعد از آن رفتم به باغ سوّمي که خيلي باغ خوبي بود ولي به عظمت باغ اوّل و باغ دوّم نمي‌رسيد. گفتم : اين باغ کيست؟ گفتند : اين باغ شماست و سه روز ديگر شما به اين باغ مي‌آييد. ديگر من با شما نمي‌آيم ؛ اگر تا سه روز ديگر نمُردم همراهتان مي‌آيم. و بعد از سه روز، اين عالم جليل القدر فوت کرد (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه). @tarighe
مقاله ی انصاریه فائده : اين ناچيز زمانی که دستورالعمل‌های سيروسلوکي از حضرت علاّمه طباطبائي (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه) دريافت می کردم، يک روز هفتم يا هشتم محرّم بود، رفتم منزل علاّمه دقّ الباب کردم ، گفتند : آقا تشريف ندارند. برگشتم سر کوچه ديدم حضرت علاّمه (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه) از تاکسي  می خواهند پياده بشوند. پياده شدند، بنده هم در خدمتشان آمدم تا نزديک درِ منزلشان ايستادند، تکيه به عصا زده نگاه خاصي کردند و فرمودند : «بيا ببينم حالت چه طور است»! نزديک شدم. بعد از صحبت‌هايی، دستور زيارت عاشورا خواندن را به اين بنده دادند و فرمودند : «از روز عاشورا تا روز اربعين، وارد شده است زيارت عاشورا خواندن». اين ناچيز می گويد : از شيخ بزرگوار حقائق شناس آية الله بهجت شنيدم : «زيارت عاشورا خواندن، با امام حسين بودن است». و از ايشان شنيدم : «اشک ريختن بر سيّدالشهداء از مراتب شهادت است».   فائده : روزی به قصد استفاده، منزل علاّمه طباطبائي (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه) را دقّ الباب کردم. ايشان آمدند در حالی که لباس‌هايشان را پوشيده بودند، فرمودند : «می خواهم روضه مشرّف بشوم». (آری به مجالس روضه رفتن شرافت حاصل شدن است برای تمام مسلمان‌ها بي استثناء ، عالم و جاهل و علاّمه. شرافت است براي اهل علم و اهل عمل و جامع بين علم و عمل).   فائده : در مشهد مقدّس حضرت علاّمه که به حرم مشرّف می شدند مکرّر ديدم که در رواق، پايشان به مُهر نماز می خورد و مُهر نماز دو سه متر دور مي‌شد؛ حضرت علاّمه مُهر را برمی داشت و می بوسيد و جلوی  نمازگزار می گذاشت.   فائده : از حضرت علاّمه طباطبائي (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه) در مشهد مقدّس شنيدم : «امام حسين، خوديش خداست». @tarighe
4_6024035311628061696.pdf
70.4K
📌 بیاناتی از علامۀ طباطبائی دربارۀ یاد خداوند تبارک و تعالی 👈🏻 طریقۀ مقرّبین
37-استادپارسا.mp3
12.68M
📌 شرح بیاناتی از علامۀ طباطبائی دربارۀ یاد خداوند تبارک و تعالی 🎙 استاد شیخ محمدکریم پارسا 👈🏻 طریقۀ مقرّبین