📖📝 زندگی نامه
اولیا در سال ۱۰۲۰ قمری در استانبول زاده شد. خانواده او که تبارشان را به خواجه احمد یسوی میرساندند از مهاجرانی بودند که پس از فتح استانبول، از کوتاهیه بدانجا کوچیدند.
پدر و مادر اولیا چلبی هر دو از وابستان دربار عثمانی بودند. پدر او درویش محمد ظلی جواهرفروش بود و مادر اولیا چلبی از اهالی آبخاز و مرتبط با ملک احمدپاشا، وزیر اعظم عثمانی، بود.
اولیا در مدرسه زبانهای عربی و فارسی و موسیقی را آموخت و سپس به دربار عثمانی راه یافت. او ۴۰ سال از عمرش را به سیر و سیاحت در قلمرو امپراطوری عثمانی و سرزمینهای اطراف آن کرد.
چلبی قرنها قبل، سفر خود را از استانبول با نوشتن خصوصیات این شهر شامل ساختمانها، بازارها، رسوم و فرهنگ آن آغاز کرد. چلبی به تمام آناتولی، خاورمیانه، قفقاز، سودان، صحرای عرب تا شمال حبشه، روم اروپایی، آلبانی، رومانی، مجارستان، وین، آلمان، هلند، بوسنی هرزگوین، جنوب روسیه، تمامی سرزمینهای عرب و بخشهایی از ایران از جمله تبریز و شهرهای اطراف آن سفر کرد.
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
📝📝 معرفی اجمالی
پدر او جواهرچی قصر بود و از این جهت فردی محترم به شمار میآمد. نیای اعلای ایشان به احمد یسوی، صوفی مشهور میرسد. عنوان درویش برای پدر او هم نشان آن است که همچنان علایق تصوف در آنان باقی مانده است. بااین حال، خاندان او، چهرههای برجستهای در دولت عثمانی بودند و طبعا این وضعیت روی سرنوشت اولیا چلبی هم مؤثر بوده است.
در سال ۱۰۴۵، در شب قدر ، در مسجد ایاصوفیه، در حضور سلطان مراد عثمانی قرآن خواند که مورد تشویق وی قرار گرفت. سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد و لذا در مجموعه دربار قرار گرفت.
او افزون بر دروس رسمی، مطالعاتی در موسیقی و شعر نیز داشت و پس از آنکه مورد تشویق سلطان قرار گرفت، برای تحصیل به اندرون کاخ عثمانی رفت. در آنجا با عربی و فارسی آشنا شد. بخشی از گلستان سعدی و مثنوی ملای رومی را حفظ کرد که گاه، در «سیاحت نامه» خود، به عبارات آنها استناد میکند. زمانی که وی در اندرون بود، بیست سال داشت و مطالب زیادی فراگرفته، اشعار و قصاید فراوانی در حفظ داشت. این دوره، چهار سال طول کشید.
با حمایت داییاش، ملک احمد پاشا که از مقربان سلطان مراد بود، در درون دربار شغلی به دست آورد. در واقع خود وی خواست تا به سپاه بپیوندد و سلطان هم با او موافقت کرد.
به نظر میرسد که از همان زمان ، سیاحت را دوست میداشت و به دلیل آنکه از پدر و دوستان پدرش مطالبی در باره بلاد مختلف شنیده بود، هوس سیاحت در سر داشت. در واقع، پدر وی که به کارهای هنری در صفحات برنجی مشغول بود، خودش در جنگ زیگتوار شرکت کرده بود و اولیا، داستان زندگی دوستان پدرش را از زبان آنان که با پدرش رفت و آمد داشتند، میشنید. شنیدن این داستانها، هوس سیاحت را در او تقویت میکرد. بیست ساله بود که سفرش را از استانبول آغاز کرد و هر آنچه را که در آنجا دیده بود، ثبت کرد.
شبی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را در خواب دید. وقتی خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگوید شفاعت یا رسول الله، از لرزش گفت: سیاحت یا رسول الله. پس از آنکه خوابش را برای برخی از معبران گفت، آنان تاکید کردند که او اهل سیاحت خواهد شد. وی کارش را با این داستان آغاز کرد. این نکتهای است که خود او در سیاحت نامه اش آورده؛ گرچه، قدری متفاوت با این حکایت است.
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
✍✍فعالیتها
وی در سال ۱۰۵۰ ق/ ۱۶۴۰ م، پس از گردش و دیدار از استانبول و نگارش آنچه در این گردش به دست آورده بود، به بورسا و طرابوزان رفت و در کریمه، نزد بهادرخان گرای رفت، سپس همراه برجستگانی از دولت، به نقاط مختلفی سفر کرد. در جریان جنگها، نامه رسان میان پاشاهان بود. سفر او به ایران هم در همین چهارچوب بود که طی آن، آگاهیهای دقیقی را از آذربایجان و شهرهای مختلف آن ثبت کرد.
در سال ۱۶۴۵، در جریان جنگی که منجر به تصرف یانی شد، در خدمت یوسف پاشا بود؛ چنان که در سال ۱۶۴۶، در ارزروم حسابدار دفتر محمد پاشا بود. از آنجا به آذربایجان و گرجستان رفت.
در سال ۱۶۴۸، از استانبول با مصطفی پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس بازگشت. بعد از سال ۱۶۵۱، سفر خود را به بخش اروپایی تحت سلطه عثمانی آغاز کرد و مدتها در صوفیه ماند.
میان سالهای ۱۶۶۷- ۱۶۷۸ م در اطریش، آلبانی، تسلیا، کاندیه، گومولجینه (از بلغارستان) و سلانیک بود. اولیا چلبی تمامی آناتولی، خاورمیانه، قفقاز، سودان، صحرای عرب تا شمال حبشه، روم اروپایی، آلبانی، رومانی، مجارستان، وین، آلمان، هلند، بوسنی و هرزگوین، دالماچیا، جنوب روسیه و تمامی مناطق عرب را گشت و آنچه را دید، نوشت. وی در سال ۱۶۸۲ م، در استانبول درگذشت. امروزه کسی از محل دفن او آگاهی ندارد.
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
📚آثار
۱. الرحلة الحجازیة؛
۲. الرحلة الی مصر و سودان و الحبشة ؛
۳. سیاحت نامه مصر.
تنظیم: سرکار خانم خدیجه سادات حسینپور
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
مسجد جامع اصفهان که به مسجد جامع عتیق و مسجد جمعه اصفهان هم معروف است، یکی از بناهای تاریخی شهر اصفهان است که قدمت آن به قرن دوم هجری قمری بازمیگردد. این مسجد در سال ۱۵۶ هجری قمری/۷۷۷ میلادی ساخته شد؛ مسجدی که کوچک و متناسب با جمعیت شهر اصفهان ساخته شدهبود و باعث رشد شهرنشینی اصفهان شد. در سال ۲۲۶ ه.ق/۸۴۶ م به فرمان خلیفه معتصم عباسی، مسجد پیشین تخریب شد و بنایی ستوندار به همراه سقفی چوبی ساخته شد که هماکنون هم قسمتی از ستونها و دیوارهای آن باقی ماندهاست. اما مهمترین تغییرات مسجد در دوران سلجوقی انجام شد؛ معماران این دوره از الگوی «مسجد عربی» فاصله گرفتند و با ساخت چهار ایوان در ضلعهای شمالی، جنوبی، شرقی و غربی، سبکی جدید پدیدآوردند که به «مسجد ایرانی» معروف شد. در ماه ربیعالاول سال ۵۱۵ ه.ق این مسجد توسط اسماعیلیان به آتش کشیدهشد که در دورانهای بعد دوباره ترمیم شد. در سدههای بعد و در دورههای ایلخانی، مظفری، تیموری، صفوی و قاجار نیز این مسجد تغییرات مهمی داشته است.
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j