✨﷽✨
#نکته_ناب
#کلام_نور
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
💠 دیرۅز را نمۍ دانـستیݥ ۅ امرۅز شد
امرۅزماݩ تمـام نشدهـ فـردا مي شۅد
فردا را بہ خیر
ۅ دیرۅز را بہ گذشتہ بسپاریم
💭 تـا امرۅزماݩ امروز است
زندگے ڪنیم....
#تلنگر
#زندگی_کن
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🕊️🌲🕊️🌲🕊️🌲🕊️🌲🕊️🌲
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
« تاتارآ»
هر شب موقع تاریکی کامل هوا، تاتارا از میان سنگ ها بیرون می آمد و آرام به درخت بلوط نزدیک می شد. مثل هر دفعه وقتی آنجا رسید اثری از کسی نبود. فقط دانه های گندم در آنجا چیده شده بودند.
تاتارا بال زخمی اش را که خون روی آن لخته شده بود روی زمین کشید و آهسته آهسته دانهها را خورد تا کاملاً سیر شد.
بعد هم بال دیگرش را به سمت آسمان گرفت و با شرمندگی گفت : شکرت خدا، امشبم منو سیر کردی و توی این همه شلوغی منو یادت نرفت.
بعد هم نفس نفس زنان با سختی زیاد خودش را به پناهگاهش رساند و به زحمت بدنش را در میان سنگ ها جا کرد.
سنگ ها، او را از نگاه حیوانات وحشی دور نگه میداشتند و جانش حفظ میشد.
روزها گذشت تا اینکه بال و پر تاتارا خوب شد. دیگر به راحتی می توانست پرواز کند.
او خیلی دوست داشت بداند چه کسی این مدت غذای او را برایش فراهم می کرده، برای همین تمام روز را بر روی درخت بلوط به انتظار نشست.
خسته شده بود چشم هایش را بست تا کمی بخوابد که ناگهان صدایی شنید.
جوجه مرغی بود که مقوای کوچکی را با نوکش به زور می کشید. روی مقوا دانههای گندم چیده شده بود.
پایین درخت که رسید؛ دانه ها را یکی یکی روی زمین گذاشت. بعد هم پشت درخت بلوط رفت و به سنگ های پای کوه نگاه کرد تا ببیند حال کبوتر سفید چطور است.
تاتارا که این صحنه را می دید. اشک از چشم هایش سرازیر شد و خودش را به پایان درخت رساند.
جوجه کوچولو از فرود آمدن ناگهانی کبوتر ترسید. ولی خیلی زود تاتارا را شناخت.
لبخند زد و به او نزدیک شد. دست بر بالش کشید : خوب شدی؟ چقدر خوشحالم.
تاتارا سرش را روی شانه ی جوجه کوچولو گذاشت : چقدر مهربونی! چرا با این همه سختی برای من غذا آووردی؟
جوجه کوچولو با صدایی محزون گفت: من نذر کرده بودم برای تو غذا بیارم تا خدا هم مشکل من رو حل کنه و راه نجاتی پیش روم بذاره.
تاتارا با تعجب به جوجه نگاه کرد : چه کمکی؟
_پدرم رو توی حیاط قصر زندانی کردن تا برای شاهزاده سوپ مورد علاقش رو بپزن. من از خدا نجات پدرمو خواستم.
تاتارا جوجه کوچولو را میان دو بالش گرفت :خوبیِ تو رو هیچوقت فراموش نمیکنم، امشب برای آخرین بار منتظر دانه های خوشمزه ی تو هستم. باشه؟
جوجه کوچولو با چشم های زیبایش به او نگاه کرد : باشه، امشبم برات غذا میارم.
شب هنگام، وقتی کنار درخت بلوط رسید از تاتارا خبری نبود.
دانه ها را چید و منتظر شد.
ناگهان سایه عجیبی دید چیزی شبیه تاج پادشاه.
وحشت کرد با ترس و لرز به پشت سرش نگاه کرد. ولی پادشاه واقعی زندگیش را دید. خروس پدر را، آن هم با بندی بر گردنش که با نوک زدن زیاد پاره شده بود.
جوجه کوچولو فریاد زد : خدایا از تو متشکرم
✍️به قلم : سرکارخانم آمنه خلیلی
#داستانک
#تاتارا
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🕊️🌲🕊️🌲🕊️🌲🕊️🌲🕊️
✨﷽✨
#نکته_ناب
#یاد_گیری
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
🔹“هیچگاه”
به خاطر “هیچکس”
دست از “ارزشهایت” نکش…👌
⭕️چون … زمانی که آن فرد از تو دست بکشد،
تو می مانی و یک …. “من” بی ارزش …!
#تلنگر
#ارزش_ها
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❤️﷽❤️
🔘 بدانیم که غیر از معصومین، سایر انسانها ممکنالخطا هستند پس:
1⃣ همسر نیز مانند هر انسان دیگر، حتما نقایصی دارد.
2⃣ لطفا و حتما همانطور که نقاط مثبت دیگران را میبینید نقاط "مثبت" همسرتان که زیاد هم هست را نیز ببینید زیرا اگر نقاط مثبت همسر را ببینید موجب میشود:
اولا: رفتارهای مثبت در او تقویت و زیادتر میشود.
ثانیا: به زندگی دلگرم شود و از بودن در کنارتان بیشتر لذت ببرد.
✍️ به قلم : مرضیه رمضانقاسم(رها)
#همسرانه
#نقاط_مثبت_همسر
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
💭امیرالمؤمنین علیه السلام:
کوشش انسان، بدون توفیق الهی ثمر نمی دهد.
🎞️ تولیدگر : سرکارخانم زهرا اسحاقیان
#نکته_ناب
#کلام_نور
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨﷽✨
#تلنگر
#اهداف_بزرگ
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
✅الگویی شایسته برای فرزندانتان باشید.
♻️کودکان با نگاه کردن به رفتار پدر و مادر از آنها میآموزند.
🔸اینکه الگوی رفتار مناسب، محترمانه و خوب باشید خیلی بهتر جواب میدهد تا اینکه بخواهید آنها را با حرفهایتان تربیت کنید.
#تربیت_فرزند
#الگوی_شایسته
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
🏵️ چرا رابطه ی زوجین سرد می شود؟
#همسرانه
#کلیپ_تصویری
#سردی_رابطه
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
♻️ جاماندگانِ قافله ی توحید از کاروان غدیر نیز جاماندند.
✍️ به قلم : سرکارخانم مرضیه رمضانقاسم
🎞️تولیدگر : سرکارخانم زهرا اسحاقیان
#حال_خوب
#عید_غدیر
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
💭 واقعه ی غدیر را باید گفت.
🎞️تولیدگران :آقایان عليرضا حبیبی_محمود باغی
#حال_خوب
#کلیپ_تصویری
#غدیر_خم
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
♻️ از غدیر هر که گذشت، از حق گذشت.
✍️ به قلم : سرکارخانم آمنه خلیلی
🎞️تولیدگر : سرکارخانم زهرا اسحاقیان
#حال_خوب
#عید_غدیر
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
💭 طلوع غدیر، هرگز غروبی نداشت
غروب بی سرانجامی، هرگز طلوعی دیگر نخواهد نداشت
این یعنی غدیر عصاره ی خلقت بود و بس
✍️به قلم :سرکارخانم آمنه خلیلی
🎙️گویندگان: سرکارخانمها فاطمه زهرا صالحی _ آمنه خلیلی
🎞️تولیدگر : سرکارخانمها زهرا محمدی_ معصومه بلکامه
#کلیپ_تصویری
#عید_غدیر
#عصاره_خلقت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
زوزه کشان و آرام از میان سرها راهی باز کرد و پیش رفت. نجواهایی از لبهای خشک مسافران به گوش می رسید.
دستی گرم بر چهره های عبوس و خیس از عرقشان کشید و به راهش ادامه داد تا به کوهی از جنس زین اسب رسید. توقف کرد و به دو خورشید تابانی که بیابان را به نورشان منور کرده بودند انداخت.
بی اختیار کرشمه ای کرد و سرتعظیمی فرود آورد که خاک بیابان و هوای گرم، در هم تنیدند.
_ دستت را بده علی جان
دایره وار به دور مشت گره کرده شان چرخید و بوسه ای گرم به آن زد و مانند الماسی در طبق رو به آسمان بالا برد.
بوی عطری دل انگیز از لبهای خشک خورشید در فضا پیچید که او را سرمست و حیران در هوا چرخاند.
_ به گوش همگان برسانید :
من کنت مولا فهذا علی مولا.
سرخوش، پیغام را در آغوش گرفت و بالای سر جمعیت اوج گرفت و در فضا پراکند تا گوشی بی خبر از خبری خوش نماند. علی را در آغوش فشرد و عرقش را پاک کرد و در گوشش تبریک ملائک را زمزمه کرد. دل به نجوای آرام پیامبر سپرد که راز دل با خدا می گفت، آن گنجینه ی دعا را چون زمردی نایاب به دست گرفت و به ملائک سپرد و زمین و زمان از شوق لبخند خدا، به سجده افتادند.
✍ به قلم : سرکارخانم فاطمه شفیعی
#داستانک
#عید_غدیر
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈