مردی صالح، زنی باعفت داشت. روزی زن، از روی غرور به شوهرش گفت: تو قدر عصمت و عفت مرا نمی دانی. شوهر گفت: عفت تو، از عفت و پاک دامنی من است. زن گفت: چنین نیست. اگر زن غیرعفیفه باشد، مرد نمی تواند جلو او را بگیرد. روزی زن به بازار رفت. هنگام بازگشت، مردی گوشه لباس او را گرفت، ولی زود رها کرد.
زن به منزل آمد و جریان را به شوهرش گفت. شوهر گفت: الله اکبر! وقتی من جوان بودم، زن بسیار زیبایی را دیدم و گوشه لباس او را گرفتم، ولی فوراً پشیمان شدم و استغفار کردم. الان پس از سال ها، این گونه به مجازات عمل خود رسیدم. زن گفت: اکنون دانستم که عفاف و پاک دامنی زن، از عفاف شوهر است. به همان مقداری که شوهر به دیگری خیانت کند، به ناموس او نیز خیانت خواهد شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند، ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست، به طوری که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:
- دو نفر از امت من میآیند و در پیشگاه پروردگار قرار میگیرند؛ یکی از آنان میگوید:
خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال میفرماید: حق برادرت را بده! عرض میکند:
خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده متاعی دنیوی هم که ندارم. آنگاه صاحب حق میگوید:
پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن!
پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود:
آن روز، روزی است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسی حمل کند. خداوند به آن کس که حقش را میخواهد میفرماید: چشمت را برگردان، به سوی بهشت نگاه کن، چه میبینی؟ آن
وقت سرش را بلند میکند، آنچه را که موجب شگفتی اوست - از نعمتهای خوب میبیند، عرض میکند:
پروردگارا! اینها برای کیست؟
می فرماید:
برای کسی است که بهایش را به من بدهد.
عرض میکند:
چه کسی میتواند بهایش را بپردازد؟
می فرماید:
تو.
می پرسد:
چگونه من میتوانم؟
می فرماید:
به گذشت تو از برادرت.
عرض میکند: خدایا! از او گذشتم.
بعد از آن، خداوند میفرماید:
دست برادر دینی ات را بگیر و وارد بهشت شوید!
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید! [۱]
----------
[۱]: بحار، ج ۷۷، ص ۱۸۲
[داستان های بحارالانوار]
۷۳ - مهدی عج در تفکر امیر المؤمنین علیه السلام
به حضور امیر المؤمنین رسیدم دیدم حضرت در حالی که غرق در فکر است با سر چوبی خاک زمین را به هم میزند.
عرض کردم:
یا امیر المؤمنین علیه السلام! چرا در فکر غوطه ورید و چرا خاک زمین را بهم میزنید؟ آیا به این زمین علاقمند شده اید؟
فرمود:
نه! به خدا سوگند! یک روز هم نشده که نه به زمین و نه به دنیا رغبت پیدا کنم.
لکن درباره دوازدهمین فرزندی که از نسل من به وجود خواهد آمد فکر میکنم.
اسم او (مهدی) است جهان را پر از عدل و داد میکند چنانکه پر از ظلم و ستم باشد.
عرض کردم:
اینها را که فرمودید پیش میآید؟
فرمود:
آری! آنچه گفتم واقع میشود. [۱]
و دوازدهمین فرزندم پس از آن که دنیا پر از ظلم و جور شد ظهور میکند و جهان را پر از عدل و داد میکند.
----------
[۱]: ۸۱. بحار: ج ۵۱، ص ۱۱۸.
[داستان های بحارالانوار]
#امام_زمان
ابوهاشم میگوید:
شخصی از امام عسکری علیه السلام پرسید:
چرا زن بیچاره در ارث یک سهم و مرد دو سهم میبرد؟
امام علیه السلام فرمود:
چون جهاد و مخارج همسر به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطایی [۱] بر عهده مردان است و بر زن چیزی نیست.
ابوهاشم میگوید:
با خود گفتم:
این مسأله را (ابن ابی العوجا) از امام صادق علیه السلام پرسید همین جواب را به او داد.
بدون آنکه این سخن را اظهار کنم، ناگاه امام عسکری علیه السلام رو به من کرد و فرمود:
آری! این همان سوال (ابن ابی العوجا) است و وقتی سوال
یکی باشد پاسخ ما (امامان) نیز یکی است، آخری ما (امامان) همان سخن را میگویند که اولی ما آن را گفته است و نخستین فرد ما با آخرین نفر ما در علم و امامت مساوی هستند.
لکن برتری و امتیاز پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام در جای خود ثابت است. [۱] و آن دو بزرگوار بر سایرین ائمه اطهار امتیازاتی دارند.
----------
[۱]: ۷۹. دیه قتل خطایی بر عهده (عاقله) از خویشان قاتل است. عاقله؛ (برادرها و عموها و پسر برادر و پسر عمو و پدر و فرزند قاتل میباشد. )
[۱]: ۸۰. بحار: ج ۵۰، ص ۲۵۵.
[داستان های بحارالانوار]
امام موسی کاظم علیه السلام میفرماید:
هنگامی که پنجمین فرزندم (امام زمان) غایب شد، مواظب دینتان باشید مبادا کسی دینتان را برباید و از دین خارج شوید.
فرزندم ناگزیر غیبتی خواهد داشت، به گونه ای که عده ای از مؤمنان از عقیده خود بر میگردند و غیبت امتحانی است که خداوند بندگانش را به وسیله آن آزمایش میکند.
علی بن جعفر (برادر امام کاظم) میگوید:
عرض کردم:
آقا پنجمین فرزند شما کیست؟
امام علیه السلام فرمود:
قضیه مهم است، عقلهایتان از درک آن عاجز و سینه هایتان از تحمل آن تنگ است ولی اگر زنده بمانید، او را خواهید دید. [۱]
----------
[۱]: ۸۳. بحار: ج ۵۱، ص ۱۵۰.
[داستان های بحارالانوار]
#امام_زمان
#حدیث_مهدوی
امام باقر :
«گويي اصحاب قائم عليهالسلام را با چشم خود مي بينم که شرق و غرب جهان را تحت سيطره ي خود در آورده اند و در روي زمين چيزي نيست جز اينکه از آنها فرمان مي برد، حتي درندگان زمين و پرندگان آسمان. هر چيزي در جهان، رضايت آنها را جستجو مي کند و قطعات زمين بر يکديگر مباهات کرده مي گويند: امروز يکي از ياران قائم عليهالسلام بر فراز من قدم نهاد».
الامامة و التبصرة/ ص131
📌 #طرح_مهدوی
⚰ قبرستونا پُره از آدمایی که گفتن از شنبه، از فردا، هفتهی دیگه، امشب...
🔻 حواسمون باشه واسه هر کاری وقت نداریم... اگه میخوای حرفی بزنی، کاری بکنی، همین امروز انجامش بده!
⌛️ خیلی زود دیر میشه... او منتظر آمدن ماست...
📎 #تلنگر
✅ کانال مهدویت مهدیاران
@mahdiaran
چرا ترس از مرگ؟
شخصی از اباذر (ره) پرسید:
چرا ما مرگ را خوش نداریم؟
فرمود:
برای اینکه شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را ویران ساخته اید و خوش ندارید از خانه آباد به خانه ویران بروید.
از او پرسیدند:
ما چگونه وارد محضر الهی میشویم؟
اباذر پاسخ داد:
- نیکوکاران همانند مسافری است که به خانواده خود بازگردد و بدکاران مثل بنده ای فراری است که او را نزد صاحبش برگردانند.
گفتند:
در پیشگاه خداوند حال ما چگونه است؟
اباذر فرمود:
اعمالتان را به قرآن عرضه کنید (رفتارتان را با قرآن بسنجید. )
خداوند میفرماید:
همانا نیکان در نعمتند (بهشتند) و گنهکاران در جهنم.
آن شخص گفت:
اگر چنین است رحمت خدا چه میشود؟
اباذر جواب داد:
رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. [۱]
انسان باید برای رحمت الهی قابلیت داشته باشد، تا الطاف خداوند شامل حال او گردد.
----------
[۱]: ۸۹. بحار: ج ۶، ص ۱۳۷.
[داستان های بحارالانوار]
#اسلام
#شیعه
#قیامت
#آخرت
#توبه
شخصی به نام جعفری نقل میکند:
حضرت ابوالحسن علیه السلام به من فرمود:
چرا تو را نزد عبدالرحمن میبینم؟
گفتم:
او دایی من است.
حضرت فرمود:
او درباره خداوند حرفهای نادرست میگوید و به جسم بودن خدا قایل است. بنابراین، یا با او همنشین باش ما را ترک کن! یا با ما همنشین باش از او دوری کن! زیرا هم با ما همنشین باشی، هم با او ممکن نیست. چه اینکه او دارای عقیده فاسد است.
عرض کردم:
او هر چه میخواهد بگوید وقتی که من به گفته او معتقد نباشم، در من چه تأثیری میتواند بگذارد.
امام علیه السلام فرمود:
آیا نمی ترسی که بر او عذابی نازل شود، هر دو یکجا گرفتار شوید؟ سپس حضرت داستان جوانی را تعریف کرد که خودش از پیروان موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون و فرمود:
آن گاه که سپاه فرعون (در کنار رود نیل) به موسی و پیروان او رسید. آن جوان از موسی جدا شد تا پدرش را نصیحت کرده به موسی ملحق نماید. اما پدرش گوش شنوا نداشت، اندرز خیرخواهانه پسرش در او اثر نبخشید و سرسختانه به راه کج خود با فرعون ادامه داد.
جریان را به موسی علیه السلام خبر دادند. اصحاب از حال جوان پرسیدند که آیا او اهل رحمت است یا عذاب؟ حضرت فرمود:
جوان مشمول رحمت الهی است چون در عقیده پدر نبود ولی هنگامی که عذاب نازل گردد، نزدیکان گناهکاران نیز گرفتار میشوند. آتش بدی بدکاران، خوبان را هم به کام خود فرو میبرد. [۱]
----------
[۱]: ۱۰۱. بحار: ج ۷۴، ص ۹۵.
[داستان های بحارالانوار]
بردگان پادشاه میشوند!
روزی حضرت یوسف با گروهی از خدمت گذاران خود از محلی میگذشت. زلیخا ملکه مصر در کنار مزبله نشسته بود. هنگامی که متوجه عبور یوسف شد، گفت: سپاس خدایی را که پادشاهان را در اثر گناه و معصیت برده میکند و بردگان را در پرتوی اطاعت و فرمان برداری پادشاه مینماید.
سپس گفت:
ای یوسف! گرفتار فقر هستم، به من احسان کن.
یوسف گفت:
ناسپاسی آفت هر نعمت است. آنگاه که نافرمانی کردی، خداوند نعمتها را از تو گرفت.
اینک به سوی خدا برگرد و توبه کن! تا آثار گناه از تو برچیده شود.
زیرا قبولی خواستهها بسته به دلهای پاک و کردار پاکیزه است. زلیخا گفت:
من لباس گناه را از تن کنده ام. دیگر عصیان نخواهم کرد، ولی
از خدا شرم دارم که مرا مورد لطف قرار دهد.
زیرا هنوز اشک چشمم به پایان نرسیده و اندامم حق ندامت را به خوبی ادا نکرده است.
یوسف گفت:
بکوش تا راه توبه و پشیمانی باز است پیش از آنکه فرصت از دست برود و مدت پایان پذیرد توبه کن!
من هم همین عقیده را دارم که بعدا خبرش به تو خواهد رسید، که حقیقتا توبه کرده ام.
یوسف دستور داد یک پیمانه بزرگ به او طلا بدهند.
زلیخا گفت:
غذای یک روز برایم بس است، تا رنج گرفتاری نبینم قدر نعمت را نخواهم فهمید.
یکی از فرزندان یوسف گفت:
پدر جان! این زن کیست؟ جگرم به حالش کباب شد و دلم برایش سوخت.
فرمود:
موجودی است که به دام انتقام افتاده است. [۱]
----------
[۱]: ۱۰۷. بحار: ج ۱۲، ص ۲۵۴.
[داستان های بحارال
سوید پسر غفله میگوید:
پس از آن که برای خلافت امیر المؤمنین از مردم بیعت گرفته شد، روزی خدمت حضرت رسیدم، دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است و در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نیست. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! بیت المال در اختیار شماست، در این خانه جز حصیر چیز دیگری از لوازم نمی بینم؟
فرمود:
پسر غفله! آدم عاقل در خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، اسباب و وسایل جمع نمی کند، ما منزل امن و راحتی در پیش داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا میفرستیم و به زودی به سوی آن منزل کوچ خواهیم کرد [۱]
----------
[۱]: ۱۵. بحار، ج ۳۲، ص ۲۴۵ و ج ۱۰۰، ص ۹۶.
[داستان های بحارالانوار]
#حدیث
#دنیا
#آخرت
مردی برخواست، عرض کرد:
یا امیر المؤمنین! خداوند در قرآن میفرماید: (ادعونی استجب لکم):
مرا بخوانید، دعا کنید، تا دعایتان را مستجاب کنم.
اما دعای ما مستجاب نمی شود؟
حضرت فرمود: علتش آن است که دلهای شما در هشت مورد
یک: این که خدا را شناختید، ولی حقش را آن طور که بر شما واجب بود بجا نیاوردید، از این رو آن شناخت به درد شما نخورد.
دو: به پیغمبر خدا ایمان آورید ولی با دستورات او مخالفت کردید و شریعت او را از بین بردید! پس نتیجه ایمان شما چه شد؟
سه: قرآن را خواندید ولی به آن عمل نکردید و گفتید:
قرآن را به گوش و دل میپذیریم اما به آن به مخالفت برخواستید.
چهار: گفتید ما از آتش جهنم میترسیم در عین حال با گناهان و معاصی به سوی جهنم میروید.
پنج: گفتید به بهشت علاقه مندیم اما در تمام حالات کارهایی انجام میدهید که شما را از بهشت دور میسازد. پس علاقه و شوق شما نسبت به بهشت کجاست؟
شش: نعمت خدا را خوردید، ولی سپاسگزاری نکردید.
هفت: خداوند شما را به دشمنی با شیطان دستور داد و فرمود: (ان شیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا): شیطان دشمن شماست، پس شما او را دشمن بدارید! به زبان با او دشمنی کردید ولی در عمل به دوستی با او برخاستید.
هشت: عیبهای مردم را در برابر دیدگانتان قرار دادید و از عیوب خود بی خبر ماندید و در نتیجه کسی را سرزنش میکنید که خود به سرزنش سزاوارتر از او هستید.
با این وضع چه دعایی از شما مستجاب میشود؟ در صورتی که شما درهای دعا و راههای آن را بسته اید پس از خدا بترسید و عملهایتان را اصلاح کنید و امر به معروف کنید و نهی از منکر نمایید تا خداوند دعاهایتان را مستجاب کند