#قسمت نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥: تصویر مات
.
ساکت بود ... نه اون با من حرف می زد، نه من با اون ... ولی ازش متنفر بودم ... فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود ... یه کم هم می ترسیدم ... بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد ... .
هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی ... و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم ... .
حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت ... حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن ... حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود ...
.
یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت ... و من هر شب با استرس می خوابیدم ... دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم ... .
.
خوب یادمه ... اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن ... با هم درگیر شدیم ... این دفعه خیلی سخت بود ... چند تا زدم اما فقط می خوردم ... یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم ... .
سرم گیج شده بود ... دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم ... توی همون گیجی با یه تصویر تار ... هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم ... .
اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد ... صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم ...
#براساس_واقعیت 💡
@tarkekhodeezaee
ــــــــــــــ لیستِ پاکــیـ____ 1401/12/20✨ــــــــــ
🥇جواد : چند ساعت
🥇اسنیپ : 1 روز
🥇زهرا2: 1 روز
🥇بها:1 روز
🥇شوالیه:2 روز
🥇درحال پاکسازی:2 روز
🥇هیچی:2 روز
🥇مبارزه :2 روز
🥇هیچی : 2 روز
🥇در حال پاکسازی2 : 2 روز
🥇سارا : 3 روز
🥇نیلا:3 روز
🥇مسافر تنهایی:3 روز پاکی
🥇درآرزوی رخ مهدی:4 روز
🥇رفتن:4 روز
🥇سپیده : 5 روز
🥇جستجوگر حقیقت:5 روز
🥇خسته امیدوار:5 روز
🥇گل نرگس : 6 روز
🥇یامهدی : 6 روز
🥇کلافه:7 روز
🥇درحال نجات: 7 روز
🥇گذشت:9 روز
🥇خرس نارنجی : 11 روز
🥇دیوونه:13 روز
🥇کاکتوس:14 روز
🥇بنفشه : 14 روز
🥇یه کنکوری : 14 روز
🥇درحال پاکسازی1: 15 روز
🥇گلدون پلاستیکی:16 روز
🥇مجنون حسین:16 روز
🥇امیرخان:16 روز
🥇رز:19 روز
🥇عارفه:20 روز
🥇مجاهدِ گمنام :23 روز
🥇ماهِ آسمون: 23 روز
🥇مهدیا:24 روز
🥇باند : 24 روز
🥇مجاهد:29 روز
🥇متعهد به امام زمان :30 روز
🥇آسو:41 روز
🥇عشق: 53 روز
🥇ایگرگ مجهول:69 روز
🥇شاید حر: 74 روز
🥇گمنام:393 روز
🥇برای پدرم مهدی: 511 روز
جهت اسم و تعداد روز پاکی:https://harfeto.timefriend.net/16756633906620
نــــــــــــورانی شــــــــــو✨
کنترل نگاه و گوش
•
بخدا اون کسی که میگه خودارضایی نمیکنه ولی چشم و گوشش رو کنترل نمیکنه دروغ میگه.
مگه میشه آدم به قول بعضیا یه پلنگ ببینه تو خیابون😁 و فکرش نره سمت افکار ❌؟
اوایل سخته ولی رفته رفته چشماتون عادت میکنه وقتی نامحرم میبینه بدون اینکه شما تصمیم بگیرین خودش نگاه نمیکنه به نامحرم.😑
سعی کنین تو هیچ جا نامحرم رو نگاه نکنین حتی اینستاگرام❌_تلویزیون❌_ روبیکا❌ و...شاید بگین با اونا تحریک نمیشین ولی شیطون یواش یواش با اونا چشماتون رو به نامحرم عادت میده
هر جا دیدی شیطون میگه نگاه کن بابا با نامحرمِ توی تلویزیون که تو تحریک نمیشی!!!بدون داره گولت میزنه.😰
کنترل گوش هم مهمه:
وقتی صدای نامحرم دیدی چرا باید برگردی خو😐؟#تباهیات برخی ها عادت کردن همین که صدای دختر میاد ناخداگاه سرشون برمیگرده سمت صدا(منظورم اهالیِ مریخِ نه ماها🙄).ولی یه مدت که کنترل کنین و برای هر صدایی سرتون رو برنگردوندین درست میشه.
ببین پیامبر میگه اگه نامحرمی میومد و تو به آسمون نگاه کردی اندازه کل آسمون، اگه به زمین نگاه کردی اندازه کل زمین، اگه به چپ و راست نگاه کردی اندازه هر چی تو چپ و راست هست و...بهت ثواب مینویسیم.
حالا ارزش داره نگاه کنیم به نامحرم؟
مگه قرار نیست با این چشما به مهدی فاطمه نگاه کنیم؟
چشمی که گناه میکنه مهدی رو میبینه؟
#ترک_خودارضایی
رابطه با جنس مخالف
•
وقتی با یه نفر دوست می شی یا هستی، اول با یه سؤال دارم ازت... آیا آرامش داری؟
اگر داری فکر و خیال چی؟
بهش فکر نمی کنی؟
اگر نداری، پس چی؟ ترس از دست دادن داری یا ترس از دست رفتن؟ ترس لو رفتن؟ ترس از چی؟ دوستش داری؟ یا فقط توهم می زنی که
دوستش.داری؟
ریشه ی رابطت چی بوده؟
و اینکه چرا باهاش دوستی؟
دو سؤال آخر خیلی مهم هستند...هر آدمی لازمه که اگر تو رابطه هست این سؤالارو از خودش بپرسه...
بچه ها آرامش خیلی تو زندگی مهمه....مهم تر از هر چیز دیگه ای،وقتی فردی میاد تو زندگیت تو باید ببینی آرامشت بیشتر میشه یا کمتر،این فرد تورو آروم می کنه یا نه؟...این تویی که تعیین می کنی چه کسی به منطقه ات وارد شه...
! حالا سؤال اینجاست! آیا دوستی با جنس مخالف آرامش میاره یا نه!؟
من قصد ندارم کلیشه ای بگم نه...بیاین باهم دیگه تحقیق کنیم....فقط رو این موضوع فوکوس کنیم آیا دوستی با جنس مخالف آرامش داره یا نه؟
به شرطی این بخش مبحثس باز میشه که تو ناشناس اون دو سؤال مهم رو پاسخ بدی و به نظر خودت از لحاظ تجربی (خودت تجربه کرده باشی دوست پسر یا دختر، حالا چت یا هر چیزی) بگی آرامش داره یا ن...و در ادامه به بحث خ.ا از طریق دوست خارجیا می پردازیم،اگر اگر همراهی کنین🎗https://harfeto.timefriend.net/16756633906620
#دوست_خارجکی
@tarkekhoderzaee
#قسمت دهم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥: کابوس های شبانه
.
بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم ... دستبند به دست، زنجیر شده به تخت ... هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم ... چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم ... تمام صورتم کبودی و ورم بود ... یه دستم شکسته بود ... به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن ... .
.
همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن ... اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم ... .
.
هنوز حالم خوب نبود ... سردرد و سرگیجه داشتم ... نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد ... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد ... مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود ...
.
برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم ... می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم ... بین زمین و هوا منو گرفت ... وسایلم رو گذاشت طبقه پایین ... شد پرستارم ... .
.
توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد ... توی سالن غذاخوری از همهمه ... با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم ... من حالم اصلا خوب نبود ... جسمی یا روحی ... بدتر از همه شب ها بود ...
.
سخت خوابم می برد ... تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد ... تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها ... فشار سرم می رفت بالا... حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه ... دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم ...
.
نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن ... چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود ... .
اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت ... همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود ... کنار گوشم تکرار می کرد ... اشکالی نداره ... آروم باش ... من کنارتم ... من کنارتم ...
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود...
#براساس_واقعیت 💡
@tarkekhoderzaee
#قسمت یازدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥: اولین شب آرامش
.
من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم ... همه جا ساکت بود ... حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد ... تا اون موقع قرآن ندیده بودم ... ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ ... جا خورد ... این اولین جمله من بهش بود ...
.
نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد ... .
موضوعش چیه؟ ... .
قرآنه ... .
بلند بخون ... .
مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمیشی. عربیه ... .
مهم نیست. زیادی ساکته ... .
.
همه جا آروم بود اما نه توی سرم ... می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم ... شروع کرد به خوندن ... صدای قشنگی داشت ... حالت و سوز عجیبی توی صداش بود ... نمی فهمیدم چی می خونه ... خوبه یا بد ... شاید اصلا فحش می داد ... اما حس می کردم از درون خالی می شدم ... .
گریه ام گرفته بود ... بعد از یازده سال گریه می کردم ... بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم ... اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم ... تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در ... .
#براساس_واقعیت 💡
@tarkekhoderzaee
مسافر نـور
ــــــــــــــ لیستِ پاکــیـ____ 1401/12/20✨ــــــــــ 🥇جواد : چند ساعت 🥇اسنیپ : 1 روز 🥇زهرا2
خب بچه ها منتظر اسماتون هستم
ــــــــــــــ لیستِ پاکــیـ____ 1401/12/21✨ــــــــــ
🥇راز : چند ساعت
🥇امام زمانی:1 روز
🥇من قول دادم : 1روز
🥇اسنیپ : 2 روز
🥇زهرا2: 2 روز
🥇بها:2 روز
🥇شوالیه:3 روز
🥇هیچی:3 روز
🥇در حال پاکسازی2 : 3 روز
🥇سارا : 4 روز
🥇نیلا:4 روز
🥇مسافر تنهایی:4 روز پاکی
🥇رفتن:5 روز
🥇خورشید : 6روز
🥇گل نرگس : 7 روز
🥇یامهدی:7 روز
🥇کلافه: 8 روز
🥇درحال نجات: 8 روز
🥇گذشت:10 روز
🥇مستعار : 10 روز
🥇خرس نارنجی : 12 روز
🥇دیوونه:14 روز
🥇کاکتوس:15 روز
🥇بنفشه : 15 روز
🥇یه کنکوری:16 روز
🥇گلدون پلاستیکی:17 روز
🥇امیرخان:17 روز
🥇سجین : 17 روز
🥇عارفه:21 روز
🥇مجاهدِ گمنام :24 روز
🥇ماهِ آسمون: 24 روز
🥇مهدیا:25 روز
🥇مجاهد:30 روز
🥇آسو:42 روز
🥇توکل بر خدا : 52 روز
🥇عشق: 54 روز
🥇ایگرگ مجهول:70 روز
🥇شاید حر: 75 روز
🥇گمنام:394 روز
🥇برای پدرم مهدی: 512روز
🥇سبحان : 530 روز
جهت اسم و تعداد روز پاکی:https://harfeto.timefriend.net/16756633906620
نــــــــــــورانی شــــــــــو✨
مسافر نـور
ــــــــــــــ لیستِ پاکــیـ____ 1401/12/21✨ــــــــــ 🥇راز : چند ساعت 🥇امام زمانی:1 روز 🥇من ق
خب خب می بینم که...
باریکلا... امروز چجور گذشت؟
راضی بودی؟
خداروشکر الحمدالله... یه روز دیگه هم رشد کردی... فقط باید یادت باشه مغرور نشی... این خیلی نکته ی مهمیه... خیلی مهمه که بدونی هر آن امکان لغزشت هست و نباید به خودت مطمئن باشی...
مغرور شدن و مطمئن شدن یعنی باختن، بدون شوخی و رودروایسی... هر روز باید یادآوری کنی پاک هستی... گذشتت نه ها! امروزت 🌱
خدایا مارو پاک بپذیر