eitaa logo
مسافر نـور
1.4هزار دنبال‌کننده
715 عکس
225 ویدیو
32 فایل
الله نور السماوات و الارض✨ والعَصر... قسم‌به‌حرکت به‌لحظه‌ی‌دیدنِ‌جمال‌ِنورنزدیک‌میشی آماده‌ای؟ جایی برای رسیدن به خود🌱 🗣 @mosafernur ما در روبیکا👇 https://rubika.ir/khodvirani برای لبخندِ امام زمان [عج] ❤
مشاهده در ایتا
دانلود
کنجکاوی مسخره، بیکاری
اگه منظورتون فیلمهای مس‌تهجنه، من کمتر از ۴۰ روزه ترک کردم. قبلا معتاد بودم میگفتم دیگه نمیتونم نبینم! تا دیگه جدی تصمیم گرفتم دیدنشو عقب بندازم هی عقب بندازم. هی یه کاری مشغولیتی جور کنم که اونو نبینم. ولی خب من سریالها و فیلم های خارجی می بینم، قبلا بیشتر، الان تک و توک. اونا هم بدون صحنه نیست، نه عاشقانه ها، اصن حتی موضوعات دیگه اش. و خوب قبلا فو*** می کردم رو صحنه ها. الان میزنم جلو. شاید این فیلم دیدن هم عادته. زبان ***یسی هم دوست دارم
مسافر نـور
یه حس ***یفه که نمیاره نبینم ، ینی انقد عوضی و پست شدم که هرچی چیز مقدس و قول و ائمه و خدا میاد تو ذ
باید مبارزه با نفس داشته باشی... اون حسه، نفسته که شیطانم همراهیش می کنه... یه بار با خودت درست و درمون صحبت کن و هدف هاتو از دیدن فیلم مشخص کن بعد خواهی دید که هیچ هدفی نداری🙂
مسافر نـور
اگه منظورتون فیلمهای مس‌تهجنه، من کمتر از ۴۰ روزه ترک کردم. قبلا معتاد بودم میگفتم دیگه نمیتونم نبین
درسته یکی از راه کار های خوب، همین عقب انداختنس.. خیلی مهمه به نفست سریع چیزی زو که می خواد تحویل ندی! سعی کنید فیلم های صحنه دار هم نبینید، اوناهم باز باعث تحریک هستند
هدایت شده از مسافر نـور
درمونده ی اصلی کسی هست که فکر کنه واقعا لذت خواهد برد!!! • خب بچه ها نظر شما چیه؟ https://harfeto.timefriend.net/16756633906620
اگر واقعا ما ارزش خودمون رو بدونیم.. بدونیم چقدر ارزشمندیم... بدونیم این نعمتی که به ما خداداه، این چشم های قشنگمون... به ساختار چشم فکر کنیم، اونوقت فقط خجالت می کشیم. اصلا متنفریم چشممون به یه سری❌بی ارزش بیوفته
دیدنِ این فیلما یعنی تایید این افراد یعنی: ادامه بده، آفرین👌 کارت درسته👌 انسان برای همین آفریده شده..👌 😶 • یه خلاء ای وجود داره که می بینی فقط اینو مطمئن باش، اگر می خوای خ.ا رو ترک کنی باید پورن رو هم حذف کنی از زندگیت این یه فکر تباهه که فکر کنی هم می تونی ترک کنی،هم فیلم ببینی😐
با دیدن فیلم های پورن،انگار داری آب شور می خوری، هیچ وقت سیراب نمی شی.. چیزی هم که سیرابت نکنه،عین اعتیاد می مونه.. اعتیاد هم یعنی سیراب نشدن! می دونی چرا از فیلما لذت نمی بری؟ چون حقیقت تو جسمانی نیست اگر فقط جسم بودی لذت می بردی..مطمئن باش یذره فکر کن این چه کاریه من انجام می دم.. ارزش داره واقعا عمرم سر این فیلما تلف شه؟ که بیکار باشم برم فیلم ببینم؟
ببینید در پایان این رو بگم انسان باید ابتدا خودش رو بشناسه بدونه چرا هست چرا زندست چرا به دنیا اومده خالقش کیه به کجا می ره و سؤال های اساسی که مربوط به هدف گذاری هم میشه.. خیلی از آدمایی که درگیر عادت های غلط و گناه هستند،کلا دیدگاه درستی به اون عمل ندارن.. از پایه افکار و اعتقاداتشون ایراد داره افکار و اعتقادات ما هم خیلی مهم هستند منظورم مذهب نیست.. اینکه ما باید به دنبال هویت حقیقی خودمون باشیم بحثه.. انشاالله در آینده ی نزدیک، سر این موضوعات مهم و اساسی که لازمه ی هر انسانی هست باید بحث شه.. وقتتون رو نمی گیرم... فقط تو این چند روز عزیز لطفا بیشتر مراقب چشم هاتون باشید. اگر در شب ها اشکی ریختین، اشک هارو بزنید به دستو سینتون و از خدا طلب مغفرت کنید... التماس دعا
مسافر نـور
#قسمت پنجاه و هفتم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥🔥: به من اقتدا نکن . سرمای شدیدی خوردم ... تب،
پنجاه و هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥🔥: سرطان . سریع از مسجد اومدم بیرون ... چه خوب، چه بد ... اصلا دلم نمی خواست حتی بفهمم چی پشت سرم گفته میشه ... رفتم و تا خوب شدن حاجی برنگشتم ... . . وقتی برگشتم، بی اختیار چشمم توی صورت هاشون می چرخید ... مدام دلم می خواست بفهمم در موردم چی فکر می کنن ... با ترس و دلهره با همه برخورد می کردم ... تا یکی صدام می کرد، ضربان قلبم روی توی دهنم حس می کردم ... توی این حال و هوا، مثل یه سنگر به حاجی چسبیده بودم ... جرات فاصله گرفتن ازش رو نداشتم ... . . یهو یکی از بچه ها دوید سمتم و گفت: کجایی استنلی؟ خیلی منتظرت بودم ... . آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم: چیزی شده؟ ... . . باورم نمی شد ... چیزی رو که می شنیدم باورش برام سخت بود ... . . بعد از نماز از مسجد زدم بیرون ... یه راست رفتم بیمارستان... حقیقت داشت ... حسنا سرطان مغز استخوان گرفته بود... خیلی پیشرفت کرده بود ... چطور چنین چیزی امکان داشت؟ اینقدر سریع؟ ... باور نمی کردم کمتر از یک ماه زنده می موند ... . . توی تاریکی شب، قدم می زدم ... هنوز باورش برام سخت بود ... توی این چند روز، کلی از موهای پدرش سفید شده بود ... جلو نرفتم اما غم و درد، توی چهره اش موج می زد ... . . داشتم به درد و غم اونها فکر می کردم که یهو یاد حرف اون روز حاجی افتادم ... من برای تو نگرانم ... دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی ... از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی ... خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش، نه ... . پاهام دیگه حرکت نمی کرد ... تکیه دادم به دیوار ... . . خدایا! اگر به خاطر منه؛ من اونو بخشیدم ... نمی خوام دیگه به خاطر من، کسی زجر بکشه ... اون دختر گناهی نداره ... 💡 @tarkekhoderzaee
مسافر نـور
#قسمت پنجاه و هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥🔥: سرطان . سریع از مسجد اومدم بیرون ... چه خوب،
پنجاه و نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥🔥: حرمت مومن چند وقتی ازشون خبری نبود ... تا اینکه یکی از بچه ها که خواهرش با حسنا دوست بود بهم گفت از بیمارستان مرخص شده ... دکترها فکر می کردن توی جواب آزمایش اشتباه شده بوده ... و هنوز جوابی برای بروز علت و دیدن شدن اون علائم پیدا نکرده بودن ... ایستادم به نماز و دو رکعت نماز شکر خوندم... . . توی امریکا، جمعه ها روز تعطیل نیست ... هر چند، ظهرها زمان کار بود اما سعی می کردم هر طور شده خودم رو به نماز جمعه برسونم ... . . زیاد نبودیم ... توی صف نماز نشسته بودیم و منتظر شروع حرف های حاجی ... که یهو پدر حسنا وارد شد ... خیلی وقت بود نمی اومد ... . . اومد توی صف نشست ... خیلی پریشان و آشفته بود ... چند لحظه مکث کرد و بلند گفت: حاج آقا می تونم قبل خطبه شما چیزی بگم؟ ... . . از جا بلند شد ... اومد جلوی جمع ایستاد ... . بسم الله الرحمن الرحیم ... صداش بریده بریده بود ... . - امروز اینجا ایستادم ... می خواستم بگم که ... حرمت مومن... از حرمت کعبه بالاتره ... هرگز به هیچ مومنی تعرض و اهانت نکنید ... . . دستمالی رو که دور گردنش بسته بود باز کرد ... هرگز دل هیچ مومنی رو نشکنید ... جمع با دیدن این صحنه بهم ریخت ... همهمه مسجد رو پر کرد ... . - و الا عاقبت تون، عاقبت منه ... گریه اش گرفت ... چند لحظه فقط گریه کرد ... . . - من، این کار رو کردم ... دل یه مومن رو شکستم ... موافقت یا مخالفت با خواستگاریش یه حرف بود؛ شکستن دلش و خورد کردنش؛ یه بحث دیگه ... ولی من اونو شکستم ... اینم تاوانش بود ... . . شبی که دخترم مرخص شد خیلی خوشحال بودم ... با خودم می گفتم؛ اونها چطور تونستن با یه تشخیص غلط و این همه آزمایش، باعث آزار خاتواده ام بشن و ... . . همون شب توی خواب دیدم وسط تاریکی گیر کردم ... از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد ... قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید ... 💡 @tarkekhoderzaee