eitaa logo
°•🏴| ترک گناه |•°
2.6هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
7.9هزار ویدیو
120 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
عدیله.mp3
1.67M
🎙 برای خودت نماز وحشت بخون!!! #عاقبت_بخیری #استخاره #شراب_خوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام سجّاد(ع): 📍 💟بارالها ! ... مرا به كاهِلى در عبادتت ، كورى از راهت و بيرون شدن از طريق محبّتت ، مبتلا مكن .💟 صحيفة السجّادية از دعای20📚 💎ولادت امام سجّاد(ع)مبارک💎
ـفطـرس عشـ❤ـق بیارید ، که آمد پسر شـ👑ــاه نجف•| مادرش #فـاطـمـه 💚 امشب چه هیاهو دارد•| و بگویید که امشب گره ها باز شده است•| 😍بر سر اهل زمین مهر و کرم می بارد•|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
…❗️ ✅ آیت‌الله بهجت قدس‌سره: بزرگان ما از حلال اجتناب می‌کردند، ما حداقل از حرامش پرهیز کنیم.
°•🏴| ترک گناه |•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_81 من اصلا شمارت یادم نمی اومد، کیف و وسایل دیگم هم که تو ماشین بود، و
با وجود تمام اتفاقاتی که افتاده بود اما هنوز هم شک و دو دلی بدی توی وجود فاطمه بود که آیا سهیل بهش دروغ گفته بود که دیگه با هیچ زنی رابطه نداره؟ ... اما مطمئن نبود و دوست نداشت برای چیزی که مطمئن نیست سهیل رو توبیخ کنه. فرداش سها با دیدن شیدا فدایی زاده توی کارگاه چشماش رو ریز کرد و به فکر فرو رفت. رو به آقای اصغری کرد و گفت: این خانوم رو میشناسید. آقای اصغری که روی صندلیش نشسته بود نیم خیز شد و گفت: کی رو میگید؟ خانم فدایی زاده؟ -بله همونو میگم. -آره میشناسمش، اون و برادرش یک کارگاه صنایع دستی دارند و مثل ما تو کار تابلو فرشن. -خب؟ اینجا چیکار میکنن؟ -برادرش با آقای خانی دوستن، گاه گاهی میان اینجا، قراره با همکاری هم نمایشگاه بزنیم، شما مگه خبر ندارید؟ -همون نمایشگاه تابلو فرشی که توی جلسه یک ماه قبل صحبتش شده بود؟ -اره همون -یعنی مسئول کارگاه چشمه خانوم فدائی زاده ست? -چرا انقدر با تعجب سوال میپرسید، بله خانم فدایی زادست، لولو خورخوره که نیست سها اخمی کرد و گفت: از کجا میدونید نیست؟ بعد هم مشغول کارش شد، آقای اصغری از بالای عینکش نگاهی به سها انداخت و متعجب نگاش کرد، اما چیزی نگفت و مشغول کارش شد. سها دیگه چیزی نگفت، اما حالا کاملا می تونست دلیل ناراحتی دیروز فاطمه رو درک کنه، چون دقیقا توی تولد ریحانه هم فاطمه با دیدن شیدا حسابی بهم ریخته بود.خدا رو شکر میکرد که فاطمه امروز نیست، وگرنه با دیدن این دختره بازم قاطی میکنه، گرچه دیگه کاملا مطمئن شده بود که سهیل و خانم فدایی زاده سر و سری با هم دارند که فاطمه اینقدر بهش حساسیت داره، با خودش گفت: ای سهیل نامرد ... بعد هم از جاش بلند شد و به بهونه ای الکی از اتاق رفت بیرون تا سر از کارشون در بیاره، البته تمام تلاشش رو کرد که با شیدا رو به رو نشه، چون شیدا هم سها رو میشناخت و توی تولد دیده بودتش. نمیدونست شیدا از اینکه فاطمه توی این کارگاه کار میکنه خبر داره یا نه، با خودش گفت: آقای اصغری که گفت شیدا و داداشش خیلی وقته که با دادمه دارد... هرروز ساعت باشید 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
4_5807529845642495618.mp3
3.87M
قطعه زیبا در مدح امیرالموئمنین فارسی، عربی #حسن کاتب الکربلایی حس خوب این مولودی زیبا را با دیگران تقسیم کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا