eitaa logo
°•| ترک گناه⚠️ |•°
2.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
8هزار ویدیو
120 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 بدحجابی و تحریک جنسی ببینید دشمن بابرنامه ریزی دقیقش چطور باعت فساد بین زنان و جوانان شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ! ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ!ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ... ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ... ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ! ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ،،.،.،.،.،،
راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است، گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن..
وقتی از ته دل بخندی وقتی هر چیزی را به خودت نگیری وقتی سپاس گزار آنچه که هست باشی وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی آن زمان است که واقعا زندگی میکنی.
❣️یادت باشه... ۱- یادت باشه تا خودت نخوای هيچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه ۲- یادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کنی ۳- یادت باشه خدا هميشه مواظبته ۴- يادت باشه هميشه ته قلبت يه جایی برای بخشيدن آدما بگذاری... ۵- منتظر هيچ دستی در هيچ جای اين دنيا نباش… اشکهايت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند! ۶- زبان استخواني ندارد اما آنقدر قوي هست که بتواند قلبی را بشکند مراقب حرفهايمان باشيم. ۷- گاهی در حذف شدن کسی از زندگيتان حکمتی نهفته است. اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد ۸- آدما مثل عکس هستن، زيادی که بزرگشون کنی کيفيتشون مياد پايين ۹- زندگی کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگی را دير شروع ميکنيم ۱۰- دردهايت را دورت نچين که ديوار شوند ، زير پايت بچين که پله شوند… ۱۱- هيچوقت نگران فردايت نباش ، خدای ديروز و امروزت ، فردا هم هست ۱۲- ما اولين دفعه است که تجربه بندگی داريم ولى او قرنهاست که خداست…
یادتان باشد تا زمانی که نفس می کشید هیچگاه برای دوباره آغاز کردن دیر نیست.
دلتنگی پیراهن نیست که عوضش کنی و حالت خوب شود. دلتنگی گاهی پوستِ تنِ آدمی ست... #
عشق مانند بیمار شدن است؛ نمی‌دانی چطور اتفاق می‌افتد... عطسه می‌کنی، یکهو می‌لرزی و دیگر دیر شده است، تو سرما خورده‌ای...
🍃خوشبختی چیز عجیبی است وقتی میاید گامهایش آنقدر آرام است که شاید صدای پایش را نشنوی اما وقتی نیست دردش را تا مغز استخوان حس میکنی خوشبختی یک حس درونی است خوشبختی حاصل نوع نگاه ها به زندگیست، تغییری متفاوت از بودن و برداشتی آزاد از زندگی. خوشبخت باشیی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•| ترک گناه⚠️ |•°
قسمت 93 رمان سجاده صبر🌺 فاطمه که از حرفهای دیشب سهیل احساس خطر میکرد سعی کرد خیلی رسمی تر رفتار کنه
قسمت 94 سجاده صبر فاطمه فقط چند جمله گفت و تا آخر شب دیگه حرفی نزد، گفت: من اول به خاطر خدا، بعد به خاطر عشقم به تو، خیلی دارم صبوری می کنم. امیدوارم اجر صبرم رو ببینم، اول از خدا، بعد از تو ... اون شب هر چقدر سهیل پاپیچ فاطمه شد تا بفهمه موضوع چیه موفق نشد، فاطمه حرفی نزد، فقط بهش اطمینان داد فردا که از خواب بیدار شه حالش خوب میشه شب فاطمه به خیلی چیزها فکر کرد، به لحظه ای که سهیل در مورد محسن ازش پرسیده بود، یا به زمانی که شیدا رو توی خونش دیده بود، و فیلم ها ... با خودش گفت: چیزی که مطمئنم اینه که من با سهیل فرق دارم، هیچ وقت دوست نداشتم آدمی مثل اون باشم ... و نخواهم شد ... من فاطمه ام، تا آخر هم فاطمه می مونم ...اما ... امیدوارم خدا بهم کمک کنه ... اللهم لک الحمد حمد الشاکرین ... و صبح همون طور شد که قول داده بود، سرحال و پر انرژی... توکل به خدا آرامش بخش ترین چیزی بود که فاطمه داشت و خدا خدا میکرد هیچ وقت از دستش نده ... اما در مقابل شیطنتهای شیدا چقدر میشد صبر کرد؟! این تازه اولش بود ... در خونه با صدای قیژ قیژ وحشتناکی باز شد و محسن با یک تابلو وارد شد، در رو دوباره تکون داد و دوباره همون صدا بلند شد، محسن تابلو رو کنار دیوار قرار داد و گفت: این درم مثل من دیگه داره کم کم پیر میشه. بعد هم به سمت آشپزخونه رفت، کمی روغن گریس آورد و مشغول روغن کاری در شد که خانمی پشت در ظاهر شد. محسن که روی زمین نشسته بود با تعجب سرش رو باال آورد و با دیدن صورت مادرش لبخندی زد، بلند شد و گفت: به به، سالم مامان خانم، چه عجب، راه گم کردی؟ -سالم مادر، تو که نمیای به ما سر بزنی، خوبه ما الاقل راه گم میکنیم، نمیخوای بری کنار؟ -بله، بفرمایید تو .. بابا چطوره؟ -از احوال پرسی پسرش خوبه! ... این چیه؟ طلعت خانم دستی به تابلو کشید که محسن گفت: یک تابلو فرشه، آوردم بزنم به دیوار -تابلویی که قرار بود واسه بچه دار شدن مهران واسش سفارش بدی چی شد؟ -دارن روش کار میکنن. هرروز ساعت باشید 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹