با خودت #تکرار کن🔻
امروز ساز زندگی ام بر روی عشق
شادی ، خوشی و خوشبختی
توانگری و فراوانی ، کوک است و میدانم که من لایقِ همه این موهبت ها هستم.
خداوندا #سپاسگزارم
#صبحتون بخیروشادی💐😍
@tarkgonah1
♥️ #بسماللهالرحمنالرحیم ♥️
🌹اللّٰهم عَجِّل لِوَلیِّک الفَرَج🌹
🗓•| #تــقویم_روز |•🗓
#پنجشنبه
23 #اسفند ماه 1397 شمسی
7 #رجب 1440 قمری
14 #مارس 2019 میلادی
•| #اوقات_شرعی به افق تهران|•
#اذان_صبح: 04:54
#طلوع_آفتاب: 06:17
#اذان_ظهر: 12:14
#غروب_آفتاب: 18:11
#اذان_مغرب: 18:29
•| #ذکـــر_روز |•
لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین
نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار
•| #امروز_متعلق_است_به |•
#امام_حسن_عسکری (ع)
•| #مناسبتهای_روز |•
#سالنامه دفاع مقدس
عملیات ظفر۷
#سالنامه #انقلاب_اسلامی
ارتحال آیتالله کاشانی
#ویژه
🔸طلب امام رضا علیه السلام برای ولایتعهدی🔸
📖•| #آیــهی_روز |•📖
«سوره النحل, آيه 87»
وَأَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ
و آن روز در برابر خدا از در تسليم درآيند و آنچه را كه برمى بافتند بر باد مى رود
♥️الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم♥️
°•| ترک گناه |🏴•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_54 این آخرین حرفت بود؟ -اره شیدا از جاش بلند شد و به سمت در اتاق رفت و
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_55
آخه این دختره کجا رفت؟
-چیزی میخواستی بابا جان؟
فاطمه با دیدن پیرمرد قد خمیده ای که موهای کمی داشت و سینی چایی توی دستش لبخندی زد و گفت: دنبال یک
خانوم لاغر و قد بلند میگردم، الان اومد تو اما نمیدونم کجا رفت.
-کسی رو ندیدم بابا جان
-ببخشید اتاق اقای خلنی کجاست اومدم کارم رو بهشون نشون بدم
-خوب برو اونجا اتاق مدیریته.
بعدم با دست اتاق رو نشون داد، فاطمه بعد از اینکه تشکر کرد همون اطراف سرکی کشید تا بلکه بتونه سها رو پیدا
کنه، اما خبری نبود که نبود، عصبانی گوشی موبایلش رو در آورد و بهش زنگ زد:
-جانم؟
-تو معلومه کجا رفتی؟
-فاطمه جان من توی اتاق مدیریتم بیا اینجا
فاطمه خشکش زده بود آخه این دختر چی با خودش فکر کرده بود که هنوز نیومده رفته اون تو نشسته، جلوی در
اتاق ایستاد نفسی تازه کرد و کمی چادر و روسریش رو مرتب کرد، بعد هم در زد و با گرفتن اجازه وارد شد.
محسن پشت میز ریاست نشسته بود که با دیدن فاطمه از جاش بلند شد و خوش آمد گفت، فاطمه هم تشکر کرد و
به سها که راحت روی مبل لم داده بود نگاه خشمگینی کرد و کنارش نشست.
-خیلی خوش اومدید خانوم شاه حسینی،
-ممنون. شما لطف دارید ببخشید کمی دیر شد.
-مشکلی نیست، فقط من جایی کار دارم و باید سریعتر برم.
گوشی تلفن رو برداشت و گفت: مش رجب سه تا چایی بیارید لطفا. بعد هم از پشت میزش اومد و رو به روی سها و
فاطمه نشست و گفت: میتونم کارتون رو ببینم
فاطمه که کمی معذب بود فورا گفت: بله بفرمایید،
ادامه دارد...
هرروز ساعت #10باماهمراه باشید
🌹✨✨✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
💠کلام نفیس💠
✍ رجب، ماه #استغفار برای امت من است، پس در این ماه بسیار از خداوند آمرزش بطلبیدکه همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است...
✅پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
📚وسایل الشیعه، ج۱۰
@tarkgonah1
♥️ #بسماللهالرحمنالرحیم ♥️
🌹اللّٰهم عَجِّل لِوَلیِّک الفَرَج🌹
🗓•| #تــقویم_روز |•🗓
#جمعه
24 #اسفند ماه 1397 شمسی
8 #رجب 1440 قمری
15 #مارس 2019 میلادی
•| #اوقات_شرعی به افق تهران|•
#اذان_صبح: 04:53
#طلوع_آفتاب: 06:16
#اذان_ظهر: 12:13
#غروب_آفتاب: 18:11
#اذان_مغرب: 18:29
•| #ذکـــر_روز |•
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان (حضرت مهدی) تعجیل فرما
•| #امروز_متعلق_است_به |•
#امام_زمان (عج)
•| #مناسبتهای_روز |•
#سالنامه دفاع مقدس
عملیات امالحسنین (ع)
عملیات بیتالمقدس ۳
#سالنامه #انقلاب_اسلامی
انفجار بمب در مراسم نماز جمعه تهران توسط منافقین
📖•| #آیــهی_روز |•📖
«سوره النساء, آيه 71»
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعًا
اى كسانى كه ايمان آورده ايد [در برابر دشمن] آماده باشيد [=اسلحه خود را برگيريد] و گروه گروه [به جهاد] بيرون رويد يا به طور جمعى روانه شويد
♥️الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم♥️
هدایت شده از °•| ترک گناه |🏴•°
4_5782753248758727990.mp3
2.08M
#حتما_گوش_کنید
✅ ما مال گناه نیستیم...
🔹 خدا به من چشم نداده به نامحرم نگاه کنم، این چشم فقط باید برای حضرت زهرا(س) گریه کنه.
🔸 من نباید مال حرام بخورم،
چون حرامخورها امام حسین(ع) رو به شهادت رسوندند.
🎤 #استاد_دانشمند
@tarkgonah1
📝 یادداشت علیرضا پناهیان به مناسبت آغاز ماه رجب
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 آغاز بهار معنوی و فصل ارتباط با خدا مبارک باد.
🔸 ماه رجب را فصلی نو در ارتباط با خدا قرار دهیم.
🔸 ارتباط با خداست که بیشترین گرما و هیجان را به انسان میبخشد. آرامش و لذت، وقتی بخواهند پایدار و عمیق باشند تنها در ارتباط با خدا به دست میآیند. ارتباط با خدا انسان را به خدا علاقهمند میکند و احساس عمیق تواضع به خدا را در انسان ایجاد مینماید و بندگی را با کمال افتخار برای انسان لذتبخش قرار میدهد.
🔸ارتباط با خدا هرلحظه میتواند آنچنان تازه و هیجان برانگیز بشود که گویی قبل از آن ارتباطی نبوده است. ارتباط با خدا تنها ارتباطی است که تا ابد نو و دلگرم کننده باقی میماند و هر لحظه میتواند شدیدتر بشود و هیچ آسیبی هم به دنبال نداشته باشد. خدای مهربان در این فصل معنوی به ما فرصت داده است تا ارتباط خود را با او عمیق کنیم و به دریافت تازهتری از او برسیم.
🔸برای ارتباط با خدا «وقت» بگذاریم با او مناجات کنیم و از او احتیاجات خود را بخواهیم؛ به قرائت کلماتش بپردازیم و در آنها تأمل کنیم. ما روزی نزد خدا باز خواهیم گشت و دیگر تا ابد در کنار او خواهیم بود. برای روز ملاقات با خدا آماده شویم. خدا مهربان است و چه بسا با یک گفتگوی ساده، بندهاش را به خود مقرب(نزدیک) نماید و لذت نزدیک بودن به خودش را به ما بچشاند.
فروردین ۱۳۹۶
👤علیرضا پناهیان
@tarkgonah1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💧آخرین جمعه سال
💜 ۳۱۳ صلوات جهت تعجیل در فرج حضرت مهدی علیه السلام بفرستید.
💚آخرین جمعه سال است با پخش پست میلیونها صلوات محضر حضرت اهدا کنیم.
1_54178957.mp3
6.61M
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست ولیکن طبیب هست!
💢 داستان تشرف جوان عاشق به محضر امام عصر سلام الله علیه...
#فوق_العاده_زیبا
#حتما_گوش_کنید👆👆👆
___________________
یک ادمین فعال نیازمندیم که وقت داشته باشن؟؟
اگر کسی بود پی وی مراجعه کنند ممنون میشم 🙏
4_520132372180500813.mp3
3.65M
عصر جمعه التماس دعا
دعای سمات
✨اللهم عجل لولیک الفرج بالحجه✨
°•| ترک گناه |🏴•°
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
💠خداونداشکایت میکنیم غیبت
ولی امرنا وصاحبنا به درگاهــــــت
♥️ #بسماللهالرحمنالرحیم ♥️
🌹اللّٰهم عَجِّل لِوَلیِّک الفَرَج🌹
🗓•| #تــقویم_روز |•🗓
#شنبه
25 #اسفند ماه 1397 شمسی
9 #رجب 1440 قمری
16 #مارس 2019 میلادی
•| #اوقات_شرعی به افق تهران|•
#اذان_صبح: 04:51
#طلوع_آفتاب: 06:15
#اذان_ظهر: 12:13
#غروب_آفتاب: 18:12
#اذان_مغرب: 18:30
•| #ذکـــر_روز |•
یا رَبِّ الْعالَمِین
ای پروردگار جهانیان
•| #امروز_متعلق_است_به |•
#رسول_الله (ص)
•| #مناسبتهای_روز |•
#سالنامه رسمی
بمباران شیمیایی شلبچه توسط ارتش بعث عراق (۱۳۶۶ ه.ش)
روز بزرگداشت پروین اعتصامی
#سالنامه #دفاع_مقدس
عملیات والفجر 10 (حلبچه)
#سالنامه #انقلاب_اسلامی
تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی
بمباران شیمیایی حلبچه توسط رژیم بعث عراق
ارتحال حجتالاسلام سید احمد خمینی
📖•| #آیــهی_روز |•📖
«سوره البقرة, آيه 226»
لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
براى كسانى كه به ترك همخوابگى با زنان خود سوگند مى خورند [=ايلاء] چهار ماه انتظار [و مهلت] است پس اگر [به آشتى] بازآمدند خداوند آمرزنده مهربان است
♥️الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم♥️
°•| ترک گناه |🏴•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_55 آخه این دختره کجا رفت؟ -چیزی میخواستی بابا جان؟ فاطمه با دیدن پیرمر
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_56
و کارش رو به محسن داد، محسن قالیچه کوچیک رو باز کرد و مشغول وارسی شد. که سها گفت: آقاق خانی کار زن
داداش من حرف نداره، شما به رنگ های این قالیچه نگاه کنید، به گره های مرتب و زیباش نگاه کنید، تازه انقدر هم
دستش تنده که این قالیچه رو در عرض دو هفته بافته، تصورش رو بکنید ...
و همین جور پشت سر هم حرف میزد، محسن هم در سکوت به قالیچه نگاه میکرد و گاه گاهی به نشانه تایید سرش
رو تکون میداد، فاطمه که از حرف زدن سها کلافه شده بود با اومدن مش رجب، فرصتی پیدا کرد و خیلی آروم دم
گوش سها گفت، بس کن دیگه.
سها هم بدون توجه به حرف فاطمه چاییشو با شیرینی برداشت و مشغول خوردن شد و گاه گاهی هم به تعریف
کردناش ادامه میداد.
محسن که به اندازه کافی قالیچه رو بررسی کرده بود، دوباره لولش کرد و روی مبل کنارش گذاشت و رو به فاطمه
گفت: چاییتونو بفرمایید میل کنید.
-ممنون.
-عرضم به خدمتتون همون طور که خواهر شوهرتون فرمودند کار شما قشنگه، اما مسئله اینه که ما توی این کارگاه
بیشتر تابلو فرشهای سفارشی عرضه میکنیم، که طبعا سخت تر از اینه که شما یک طرحی انتخاب کنید و پیاده کنید،
محدودیت زمان هم داریم و البته فکر میکنم با تعریفهایی که خواهرشوهرتون ازتون کردند حتما از پسش برمیاید.
فاطمه که میدونست سها نمکشو زیاد کرده بوده و همون قالیچه رو حداقل یک ماه و نیم سرش وقت گذاشته بوده
گفت: بله اما ...
نمیدونست چی بگه که بتونه چاخان سها رو ماست مالی کنه
-اما ... من یک مقدار دستم کنده
سها که دید داره ضایع میشه فوری گفت: آقای خانی ایشون دو تا بچه زلزله دارند که واقعا نمیذارن ایشون کار کنند،
برای همین فکر میکنن دستشون کنده ...
محسن که خندش گرفته بود گفت: مسئله زمانش رو میتونیم حل کنیم، اما کیفیت خیلی برامون مهمه...
به جای فاطمه سها سر تکون میداد و دائم میگفت: بله بله.
محسن از شرایط کار و دستمزد صحبت کرد و در آخر هم عذرخواهی کرد که جایی کار داره و باید هر چه زودتر
بره، برای همین سها و فاطمه که دیگه کاری نداشتند بلند شدند و خداحافظی کردند که محسن گفت:
ادامه دارد...
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز #ساعت10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
°•| ترک گناه |🏴•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_56 و کارش رو به محسن داد، محسن قالیچه کوچیک رو باز کرد و مشغول وارسی ش
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_57
خانوم نادی، میتونم بپرسم شما شاغلید یا خیر
سها که تعجب کرده بود، ابرویی بالا انداخت و گفت: من حقیقتش چند جایی مشغول به کار بودم اما فعلا خیر
محسن لبخند محوی زد و گفت: ما اینجا به یک مسئول روابط عمومی نیاز داریم که فکر میکنم شما مناسبش باشید،
سها که فکر نمیکرد همچین چیزی بشنوه حسابی ذوق کرد، اما جلوی خودش رو گرفت و گفت: خوب من باید ببینم
شرایطش چیه
-البته، حق با شماست، من الان کار دارم اما از آقای اصغری می خوام که براتون شرایط رو توضیح بدند.
بعدم گوشی رو برداشت و به آقای اصغری گفت بیاد، خودش هم خداحافظی کرد و رفت. آقای اصغری هم شرایط
کار رو برای سها توضیح داد، از اونجایی که این شغل کاملا با روحیات سها سازگاری داشت فورا پذیرفت و بعد از
خداحافظی از کارگاه اومدن بیرون.
-میبینم که پشیمون نشدی با زن داداشت اومدی، میگن دست گیر تا دستت بگیرند.
-اولا که من هر جا برم واسم کار هست، خودم علاقه ای به کار کردن نداشتم، اما از اونجایی که تو داری میری سر
کار نمیشه که من نرم که، میشه؟ معلومه نه، بنابراین برای اینکه اینجا تنها نباشی، قبول کردم کار کنم، بعدش هم
مطمئنی اینی که گفتی ضرب المثل بود؟
فاطمه در حالی که سوئئچ ماشین رو میزد گفت
-من کی گفتم ضرب المثله، گفتم میگن
-کی میگه؟ کبری خانوم سر کوچه؟
-بشین بابا، بشین تو.
-عیب نداره، درکت میکنم حالت گرفته باشه، به هر حال فکر کنم زیاد از فرش تو خوشش نیومد، بیشتر به خاطر اینکه منو جذب کار کنه به تو هم گفت حالا بذار ببینیمسفارشی هست بهت بدسم یا نه
فاطمه که از حرفهای سها خندش گرفته بود، ماشینو روشن کرد و گفت: امان از زبون تو..
شب که شد فاطمه تمام اتفاقات اون روز رو برای سهیل تعریف کرد، اما نمیدونست باید به سهیل بگه که قبلا محسن
خواستگارش بوده یانه، با خودش میگفت شاید یک روزی بفهمه که قبلت فامیلش بوده، مخصوصا با بودن سها توی
کارگاه، حداقل اینو که باید بهش بگم، اگر نگم ممکنه فکر بدی در موردم بکنه، برای همین به سهیل گفت:
-راستی میدونی این آقای خانی قبلا با ما فامیل بوده.
ادامه دارد...
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز #ساعت10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹