°•✨| ترک گناه |✨•°
قسمت 97 رمان سجاده صبر🌺 عروسک بدون پا خیلی زشت تر از عروسکیه که فقط موهاش طالیی نیست ... حاال به نظ
قسمت 98 رمان سجاده صبر🌺
اَللّـهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یَوْمی هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ اَیّامی عَهْداً وَ عَقْداً
خدایا من تازه مى کنم در بامداد این روز و هر چه زندگى کنم از روزهاى دیگر عهدو پیمان
وَ بَیْعَةً لَهُ فی عُنُقی ، ال اَحُولُ عَنْها وَ ال اَزُولُ اَبَداً
عهدو پیمان و بیعتى براى آن حضرت در گردنم که هرگز از آن سرنه پیچم و دست نکشم هرگز،
اَللّـهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذّابّینَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعینَ اِلَیْهِ فی قَضاءِ حَوائِجِهِ
خدایا قرار ده مرا از یاران و کمک کارانش و دفاع کنندگان از او و شتابندگان بسوى او در برآوردن خواسته هایش و
انجام دستورات
وَ الْمُمْتَثِلینَ الَِوامِرِهِ وَ الُْمحامینَ عَنْهُ ، وَ السّابِقینَ اِلى اِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
و اوامرش و مدافعین از آن حضرت و پیشى گیرندگان بسوى خواسته اش و شهادت یافتگان پیش رویش
سالم آرومی کرد که فاطمه روش رو برگردوند و با چشمهایی اشک بار لبخند زنان جواب داد:
-سالم، ببخشید صداش خیلی بلند بود؟ بیدارت کردیم؟ بذار کمش کنم
سهیل لبخندی زد و گفت: نه نمی خواد، بذار بخونه، صداش به آدم آرامش میده.
فاطمه لبخندی زد و چیزی نگفت و به نوازش علی و ریحانه که روی پاش دراز کشیده بودند و کم کم داشتند
میخوابیدند ادامه داد، سهیل گفت: ببرمشون تو اتاق؟
-نه، بذار دعا تموم بشه، بعد.
سهیل چیزی نگفت و فقط رفت و وضو گرفت و کنار فاطمه مشغول نماز خوندن شد، فاطمه نگاهی تحسین برانگیز
بهش انداخت و زیر لب خدا رو شکر کرد، هر وقت سهیل نماز میخوند فاطمه خدا رو شکر میکرد، حتی اگه این
آخرین نماز ماهش بود، اما باز هم شکر داشت چون ذره ای از غبار دوست هم که رسد، باز هم نیکوست...
باالخره شیدا کار خودش رو کرد و حاال که پروژه توی اوج قدرتش بود و اگر سهیل پا پس میکشید بدون تردید
کمترین مجازاتش اخراج بود و به عالوه خسارت مالی، برای چندمین بار از سهیل خواهش کرد دوباره روی
پیشنهادش فکر کنه. سهیل ماشینش رو روشن کرد و از پارک در حال ساخت بیرون اومد. توی خیابونهای خلوت
حرکت میکرد و به خودش میگفت: سهیل ... سهیل ... سهیل ... توی لعنتی که از اولش میدونستی شیدا چه نقشه ای
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز ساعت #10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
روزگار به من آموخت با زندگي قهر نكنيم ، چون دنيا منت كش كسي نيست .
بايد شكر گذار باشيم كه خدا هر آنچه كه مي طلبيم را به ما نمي دهد.
يادمان باشد كه زنگ تفريح دنيا هميشگي نيست ، زنگ بعد حساب داريم ..!!
هميشه آخر هر چيز خوب مي شود ، اگر نشد بدان كه هنوز به آخر نرسيده
چرا من اینقدر فقیر هستم؟!
مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟!
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد گفت:
من چیزی ندارم که ببخشم
خدا پاسخ داد:
دارایی هایت کم نیست!
یک صورت، که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!
یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی!
و چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
فقر واقعی فقر روحی است
@tarkgonah1
🔞 یک #روحانی در #همدان به ضرب #گلوله به #قتل رسید
فرمانده انتظامی استان همدان:
حجت الاسلام «م. #قاسمی» 46 ساله صبح /شنبه/ در جلوی درب مدرسه حوزه علمیه آیت الله ملاعلی معصومی همدانی واقع در خیابان شهدا به ضرب 2 گلوله به قتل رسید./
▪️عاش سعیدا و مات سعیدا...
نثـار روح مـرحـوم
حجت الاسلام والمسلمین مصطفی قاسمی
( امام جماعت مسجد حاج کلبعلی )
که طـی حادثـه ای
در خیابـان شهـدای همـدان
مورد اصابـت گلوله قــرار گرفتنـد،
#صلـواتـی هدیـه کنیـد ...
@tarkgonah1
💫گاهی
برای اینکه بدانند
هنوز دوستشان داریم و بدانیم
هنوز در یادشان هستیم
نیاز به گفتن نیست...
یک نشانه کافیست؛
کبوتر ها گاهی،
حوالیِ بامی که دیگر در آن
لانه ای ندارند
فقط پر می زنند...
برای ساختن
کشتي آرزوهایت
هر چقدر هم که
سخت باشد صبر کن
چراکه قایق کاغذی
رویاها خیلي
زود تر از
آنچه فکر مي کني
زیر آب خواهد رفت.