°•| ترک گناه |🏴•°
قسمت #125رمان سجاده صبر🌸🍀 سهیل چند لحظه سکوت کرد، انگار چیزی اذیتش میکرد، با حرس گقت: یکیشونم محسن
قسمت #126رمان سجاده صبر🌷🌿
فاطمه دستی به دیوارها کشید و گفت: انگار دیواراش داره میریزه
-نترس چیزیش نمیشه
بعد هم موبایلش زنگ زد و مشغول صحبت شد. فاطمه دوباره نگاهی به خونه انداخت، چه میشد کرد، همیشه که
زندگی روی یک خط حرکت نمیکنه، پستی و بلندی داره، اینم یکی از اون پستی هاش ... شایدم سکوی پرتابش برای
رسیدن به بلندی هاش
فورا آینه کوچیک و قرآن جیبیش رو از توی کیفش در آورد و لبه پنجره بزرگی که توی هال بود گذاشت و پنجره
رو باز کرد، بوی خوش بهارنارنج مستش کرد. یک نفس عمیق کشید که احساس کرد تمام وجودش پر شده از عطر
بهار نارنج
نگاهی به دور و برش انداخت، جارویی که اونجا بود رو برداشت و پر انرژی گفت: خوب خدا جون، این روی زندگی
رو هم نشونم دادی، حاال ببین چقدر قشنگ با سازت میرقصم. دست کم نگیر ما رو داش خدا ...
خودش هم از حرفاش خندش گرفت ... مشغول جارو زدن خونه شد...
+++
-خونه کوچیکیه، اما قشنگه ... آدم یاد خونه مادر بزرگها میفته ... کارت چی شد؟ جور شد؟
-نه، رفتم شرکت پیام. اما نمیتونم اونجا استخدام بشم یا حتی فیش حقوقی داشته باشم... فعال فقط میتونم به عنوان
روز مزد توی شرکتشون کار کنم... اونم فقط به خاطر اینکه پیام دوستم بود، و اسمم رو توی لیست کارمنداشون وارد
نکرد، واال چون تحت پیگردم هیچ جایی بهم کار نمیدادن.
-خوب کارش که سخت نیست؟ چقدر بهت حقوق میدن؟
-کارش سخته چون در واقع من اونجا هیچ کاره ام، هر کاری دیگران داشته باشن باید انجام بدم، حقوقش هم خیلی
کمه
فاطمه فکری کرد و گفت: کامران نتونست ثابت کنه اون مدارک جعلیه؟
-نه، فعال که خبری نیست، نقشه اون زنیکه احمق بی عیب و نقص بود.
فاطمه با شنیدن اسم اون زن شاخکهاش فعال شد، توی تخت غلطی زد و رو به سهیل چرخید و گفت: کدوم زن؟
سهیل کمی فکر کرد، حاال اینجان، همه چیزش رو از دست داده بود، داشت از صفر شروع میکرد، عین روز اول
زندگیشون، شاید هم بدتر از اون روزها، یک چیزهایی مثل همون زمانها بود، خودش بود و فاطمه ای که خدای
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز ساعت #10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
4_293413254921716441.mp3
4.01M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠
⚜ #جزء_20 #قرآن_کریم ⚜
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
هر روز ماه مبارک رمضان در کانال :
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک _ گناه
● @tarkgonah1
اعضای گروه خواهشمندم تو این شب های عزیز قدر برای پدر من دعا کنید تا شفا پیدا کنه 🙏🙏🙏🙏
May 11
🔥عبدالرّحمن بن ملجم مرادى(لعنت الله علیه) ترور اميرالمؤمنين ، امام على عليه السلام را در كوفه به عهده گرفته بود.
☑️روزى در يكى از كوچه هاى كوفه زنى را به نام قُطّام كه پدرش در جنگ نهروان كشته شده بود ملاقات كرد.
🔥چون قطّام زنى بسيار زيباروى و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نيز از قبل مذاكراتى با او براى خواستگارى كرده بود، پس شيفته جمال او گرديد و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پيشنهاد ازدواج به قطّام داد.
♨️ قطّام در پاسخ گفت : در صورتى با پيشنهاد تو موافقت مى كنم كه سه هزار درهم و يك غلام مهريه ام قرار دهى ، مشروط بر آن كه علىّ ابن ابى طالب را نيز به قتل برسانى .
گفت :من به كوفه نيامده ام ، مگر به همين منظور.
⚡️چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعله ور گشته و فزونى يافت ؛ و نيز زمان موعود با هم پيمانانش فرا رسيد، آن ملعون شمشيرى مسموم همراه خود برداشت ؛ و سحرگاه به مسجد كوفه وارد گشت .
🌿و هنگامى كه نماز صبح به امامت حضرت علىّ عليه السلام شروع شد، عبدالرحمن(لعنت الله علیه) پشت سر امام ايستاد؛ و هنگامى كه سر از سجده برمى داشت ناگهان فريادى كشيد و با شمشير بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گريخت ...
🌺 در همين لحظه امام عليه السلام اظهار داشت : ((فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ)) يعنى ؛ قَسَم به پروردگار كعبه ، رستگار و سعادتمند شدم ..
🌷 بعد از آن ، حضرت را با فرق شكافته و بدن خونين به منزل آوردند؛ پزشكى بود به نام اثير بن عمرو سكونى ، كه بر بالين حضرت وارد شد و شروع به مداوا گرديد.
🍀 اطرافيان و اعضاء خانواده حضرت ، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و با حالتى نگران چشم به پزشك دوخته كه آيا چه مى گويد؛ و نتيجه چه خواهد شد.
💥پس از آن كه پزشك نگاهى به جراحت آن حضرت كرد، گفت : گوسفندى را ذبح نمائيد و سفيدى جگر ريه آن را تا سرد نشده ، سريع بياوريد.
🔰 وقتى آن را آوردند، پزشك رگ ميان سفيدى را بيرون آورد و ميان شكاف سر آن حضرت قرار داد؛ و لحظه اى درنگ نمود، در حالتى كه تمامى افراد در انتظار نتيجه ، لحظه شمارى مى كردند.
سپس شكاف سر را باز كرد و رگ را خارج نمود.
🍁سپس نگاهی به حضرت كرد و عرضه داشت : اى اميرالمؤمنين ! اگر وصيّتى دارى بفرما، چون متاسّفانه زخم شمشير و زهر آن به مغز سر اصابت و سرايت كرده ؛ و راهى براى معالجه آن نيست...▪️
⚫️آجرک الله یا صاحب الزمان..
🔥اللهم العن قتلة امیرالمؤمنین علیه السلام..
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک _ گناه
● @tarkgonah1
📓اعیان الشیعه،ج1،ص532
❣
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
💠 صلوات خاصه حضرت #امام_رضا علیه السلام
🌹اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي
🌸الاِمامِ اتَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ عَليٰ مَنْ فَوقَ الاَرض
🌹و مَن تَحتَ الثَّريٰ الصِّديقِ الشَّهيد
🌸صَلاةً كَثيرةً تامَّةً زاكيةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفا
🌹كَأَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَليٰ أَحَدٍ مِن اَوْليائِك
🌹خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است
🌸و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام، با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم، چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃
🇮🇷 کانال ترک گناه1
@tarkgonah1
6342963_558.mp3
5.59M
🍃🌺
فرقت شکسته سر غرق خونه
زینب برا تو سوره ی کوثر میخونه
با نوای
مجیــد بنــے فاطمه
#شهادت_امام_علی
#لیالـــےالقــدر
التماس دعا🌷
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک _ گناه
● @tarkgonah1
دوستان و عزیزان امشب شب قدرهستش
میدونم که همتون حاجت دارید
همتون مشکل دارید
خیلیا هم مثل بنده حقیر
رو سیاه و گنهکارن
من عبدالله عاصی
یعنی بنده گنهکار خدا هستم
نمیگم منو دعا کنید هرکسی فیض و رحمتی از این کانال برده خودش یه خدا خیرت بده گفته پشت سرمون
نگفته باشه هم خدا خودش برام میگه
تورو جون امام زمانمون نکنه یوقت فراموشش کنیا
اقای مهربونمون خیلی تنهاست😭
اصلا امشب حاجت طلب نکنید از خدا
بیایم امشب فقط فرج اقامون بخوایم
از خدا بخوایم برکت اسمان و زمین رو بهمون برگردونه
مولامون رو بهمون بده
بخدا همه مشکلاتمون با فرج امام زمان حل میشه
اقا بیاد کل مشکلاتمون غم و غصه هامون گرفتاریامون بدهی و مریضی و.... همش با ظهور مولامون صاحب عصروزمان حل خواهد شد
پس بخواهیم فرج مولارو که گشایشها همه در فرج امام زمانه
پرحرفی و مزاحمت بنده رو حلال کنید
#یا_علی
🏴شهادت مولای الموحدین اسدالله الغالب وجهه الله سیف الله عین الله
حجة الله یعسوب الدین امیر المومنین
را بر ساحت قطب عالم امکان صاحب العصر والزمان همچنین نائب بر حق ایشان
امام خامنه ای و برعموم مسلمین بالاخص
شیعه امیرالمومنین تسلیت عرض مینماییم
از همه اعضا وهمه کسانی که این پیام
را مشاهد میکنند التماس دعا دارم
خصوصا دعا برای پدری بزرگوار و عزیز آقای حسن نیا
پدر ادمین زحمتکش کانالمون رو یادتون نره
#امام_علی_علیه_السلام
#شب_قدر
#ترک_گناه
May 11
°•| ترک گناه |🏴•°
قسمت #126رمان سجاده صبر🌷🌿 فاطمه دستی به دیوارها کشید و گفت: انگار دیواراش داره میریزه -نترس چیزیش ن
قسمت #127رمان سجاده صبر🌸🍃
آرامشش بود، یه چیزهایی هم اضافه شده بود، دو تا موجود کوچولوی دوست داشتنی ... یک چیزهایی هم کم شده
بود ... اعتماد فاطمه .... دیگه نمی خواست چیزی رو مخفی کنه، حاال که زندگی بهش گفته بود از صفر شروع کن،
دلش می خواست زندگی مشترکش رو با فاطمه هم از صفر شروع کنه، بدون فکر کردن به روزهای بدی که پشت
سر گذاشتند...
بعد از چند لحظه مکث همه چیز رو به فاطمه گفت، در خواست شیدا، رد کردنش، پاپوش درست کردن براش و ...
وقتی فاطمه این حرفها رو شنید، دستش رو گذاشت روی سینه سهیل و گفت: تو تمام این مدت این حرفها رو اینجا
نگه داشتی و به من چیزی نگفتی؟ ... دلت اومد؟ ... یعنی من حتی سنگ صبورت هم نمی تونستم باشم؟
سهیل توی دلش گفت: دیوونه تو تمام زندگی منی، سنگ صبور چیه؟ من بدون تو میمیرم...
اما بدون اینکه از احساساتش چیزی بگه، از چرخه زندگی گفت: بازی زندگی رو میبینی؟ یک روز همه چیز داشتیم و
االن هیچی نداریم ...
فاطمه همچنان که سینه سهیل رو نوازش میکرد گفت: من برعکس تو فکر میکنم، یک عمر هیچ چیز نداشتی و االن
... شاید داری کم کم یک چیزهایی به دست میاری ...
سهیل پوزخندی زد و گفت: چی میگی؟! ثمره یک عمر تالش و کارم دود شد و رفت هوا، زندگیم از صفر شروع شد،
عین روز اولی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و هیچ چیز نداشتم
-اینی که میگی بده؟ همه آدمها آرزوشونه خدا یک بار دیگه برشون گردونه سر نقطه صفر تا بتونن دوباره از اول
شروع کنن، بعدش هم چی رفت هوا؟ یک خونه؟ ثمره کل زندگیت یک خونه بود؟ ثمره زندگیت کارمند یک
شرکت معتبر بودن بود؟
سهیل سکوت کرد، داشت با خودش فکر میکرد. فاطمه دوباره گفت: شاید خدا داره بهت یاد میده جور دیگه ای
زندگی کنی، که آخرش به قول خودت یک زن نتونه ثمره شو ازت بگیره.
سهیل دست فاطمه رو از روی سینش گرفت و گفت: این وسط تو و بچه ها بیشتر از همه اذیت شدید ... فاطمه ... تو
احساس شکست نمیکنی؟
- تو تمام زندگی منی، من به خاطر یک رسم به خاطر یک آرزو، به خاطر یک عادت، به خاطر گذران زندگی باهات
ازدواج نکردم ... من به خاطر یک قانون، به خاطر یک تعهد، به خاطر عشق باهات ازدواج کردم ... تا زمانی که من
فاطمه ام و تو سهیل من، علی و ریحانه هم بچه هام، هیچ چیز باعث نمیشه احساس شکست کنم... ثمره زندگی من با
عوض شدن خونه زندگیم از بین نمیره، نگران من نباش
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز ساعت #10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨