eitaa logo
°•| ترک گناه |🏴•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
7.7هزار ویدیو
118 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
مداومت بر دعای غریق باعث ثابت موندن در دین میشه،هر روز بخونیم یاالله یارَحمٰن یارحیم یامُقَلِبَ الْقُلوب ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دِینِک ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد منحصر بفرد امام حسین علیه السلام حجت الاسلام عالی
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸اگه جواب نگیرم سلام نمیدم 🔹سخنرانی بسیار شنیدنی حجت الاسلام عالی
💚 امیرالمؤمنین امام على عليه السلام: عَوِّدْ اُذُنَكَ حُسنَ الاستِماعِ، و لا تُصغِ إلى ما لا يَزِيدُ في صَلاحِكَ استِماعُهُ 🔴 گوش خود را به خوب شنيدن عادت بده و به سخنانى كه شنيدن‌شان بر اصلاح و پاكى تو چيزى نمى‌افزايد گوش فرامده. 📘میزان الحکه جلد ۳ صفحه ۲۱۹۱
°•| ترک گناه |🏴•°
۱. دانش خود را زیاد کنید اسلام دین متفکران است. انتظار می‌رود که ما به عنوان یک مسلمان در مورد دین خ
٣. به اماکنی که در آنجا غیبت می‌شود نروید در محل کار شما حتماً جاهایی وجود دارد که شایعات در آنجا رد و بدل می‌شوند. رستوران‌های دانشگاه‌ها به مکانی برای انتشار شایعات شهرت دارند. در فضای مجازی و اینترنت نیز با استفاده از چت‌روم‌ها و نیز برنامه‌های ارتباطی مانند تلگرام، لاین و .. فرصت نامحدودی برای غیبت وجود دارد. از قرار گرفتن در فضاهایی که سبب می‌شود در معرض غیبت کردن قرار بگیرید، اجتناب کنید. ⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️ ۴. سوالات هدایت‌کننده به سمت غیبت نپرسید بسیاری از اوقات در درون خود می‌دانیم که سوالی را که می‌پرسیم به کجا ختم خواهد شد. از پرسیدن سوال در مورد فردی که در جمع غایب است اجتناب کنید. 🚫🚫🚫🚫🚫🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 - «بُكَاءُ الْعُيُونِ وَ خَشْيَةُ الْقُلُوبِ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ». - امام حسين (علیه السلام) فرمودند: «گريستن چشم‏ها و ترسيدن قلب‏ها، رحمتى از جانب خداست». - ‹مستدرك الوسائل، ج 11 ص 245 › -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•| ترک گناه |🏴•°
📖کتاب رمان یادت باشد... #پارت_بیستم🔗 از حال و روزش معلوم که خیلی خوشحال است، از اول به حمید علاقه ی
📖کتاب رمان یادت باشد... 🔗 از پشت شیشه پنجره سی سی یو بیمارستان در حال دعا برای شفای همه مریض ها و مادربزرگم بودم. دو، سه روزی بود که ننه را به خاطر مشکل قلبی بستری کرده بودند. خیلی نگرانش بودم. در حال خودم نبودم که دیدم یکی سرش را چرخاند جلوی چشم های من و سلام داد. حمید بود. هنوز جرئت نکرده بودم به چشم هایش نگاه کنم؛ حتی تا آن روز نمی‌دانستم چشم های حمید چه رنگی هستند. گفت: «نگران نباش، حال ننه خوب میشه. راستی! دو روز بعد برای دکتر ژنتیک نوبت گرفتم.» نوبتمان که شد، مادرم را هم همراه خودمان بردیم. من و مادرم جلو تر می رفتیم و حمید پشت سرمان می آمد. وقتی به مطب دکتر رسیدیم، مادرم جلو رفت و از منشی که یک آقای جوان بود پرسید:« دکتر هست یا نه؟» منشی جواب داد: « برای دکتر کاری پیش اومده نمیاد. نوبت های امروز به سه شنبه موکول ‌شده.» مادرم پیش ما که برگشت، حمید گفت : «زن دایی شما چرا رفتی جلو؟ خودم میرم برای هفته ی بعد هماهنگ میکنم، شما همین جا بشینید.» حمید که جلو رفت مادرم خیلی آرام و با خنده گفت : «فرزانه! این از بابای تو هم بدتره!» فقط لبخند زدم.
📖کتاب رمان یادت باشد... 🔗 از آنجا که در اقوام ازدواج‌های فامیلی زیاد داشتیم، چندین بار خانم دکتر در ترسیم شجره‌نامه اشتباه کرد. خط می‌زد و اصلاح می‌کرد خنده اش گرفته بود و می‌گفت: باید از اول شروع کنیم شما خیلی پیچ پیچی هستید!!، آخر سر هم معرفی نامه داد برای آزمایش خون و ادامه کار. روز آزمایش فاطمه هم همراه من و حمید آمد. آزمایش خونِ سخت و دردآوری بود. اشکم دراومده بود و رنگ به چهره نداشتم. حمید نگران و دلواپس بالا سر من ایستاده بود انتظار این را نداشت که من را در آن وضعیت ببیند. با مهربانی از در و دیوار صحبت می‌کرد که حواسم پرت بشود میگفت: تا سه بشماری تمومه، آزمایش را که دادیم، چند دقیقه ای نشستم، به خاطر خون زیادی که گرفته بودند، ضعف کرده بودم. موقع بیرون آمدن، حمید برگه آزمایشگاه را به من داد و گفت: شرمنده فرزانه خانم، من که فردا میرم ماموریت. بی زحمت دو روز بعد خودت جواب آزمایش رو بگیر. هر وقت گرفتی حتما به من خبر بده. برگشتم باهم میریم مطب دکتر نشون بدیم. این دو روز خبری از هم نداشتیم. حتی شماره موبایل نگرفته بودیم که با هم در تماس باشیم. گاهی مثل مرغ سرکنده دور خودم میچرخم و خیره به برگه آزمایشگاه، تا چند سال آینده را مثل پازل در ذهن می چیدم. با خودم می گفتم: اگر نتیجه آزمایشگاه خوب بود که من و.......