قالَ الامام الجواد(علیه السلام ) : مَوْتُ الاْنْسانِ بِالذُّنُوبِ أكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاْجَلِ .
امام جواد (علیه السلام):فرا رسیدن مرگ انسان ها، به جهت #معصیت و #گناه، بیشتر است تا #مرگ طبیعی و عادی.
﴿كشف الغمّه، ج ۲ ، ص ۳۵۰﴾
☜#ترکگناه
🌱#میلاد_امام_جواد✨
بخشی از وصیت شهیدمدافع حرم مجید سلمانیان:
_
اگر میخواهید نذری کنید فقط #گناه نکنید، مثلا نذر کنید یک روز گناه نمیکنم هدیه به آقا صاحب الزمان(عج) از طرف خودم. یعنی از طرف خودتان عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام میدهید که یکی از مجربترین کارها برای آقا است. یا اگر میخواهید برای اموات کاری انجام دهید به نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر کنید.
_
شادی روح همه شهدای مدافع حرم صلواتی بفرستیم
💌¦ امام حسین علیه السلام
«إِيّاك اَنْ تَكُونَ مِمّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَيَاْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ».
«مبادا از كسانى باشى كه از #گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند».
📚تحف العقول، ص273
☜ #ترک_گناه
#میلاد_امام_حسین ✨
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : خَفِ اللّه َ كأنّكَ تَراهُ ، فإنْ كُنتَ لا تَراهُ فإنَّهُ يَراكَ ، فإنْ كُنتَ تَرى أنّهُ لا يَراكَ فَقد كَفَرتَ ، و إنْ كُنتَ تَعْلَمُ أنّهُ يَراكَ ثُمَّ اسْتَتَرْتَ عنِ المَخْلوقينَ بالمَعاصي و بَرَزْتَ لَهُ بِها فَقد جَعَلْتَهُ في حَدِّ أهْوَنِ النّاظِرينَ إلَيكَ.
امام صادق عليه السلام : از خدا چنان بترس كه گويى او را مى بينى ؛ چه، اگر تو او را نمى بينى، او تو را مى بيند . اگر فكر كنى كه او تو را نمى بيند ، هر آينه كافر شده اى و اگر بدانى كه او تو را مى بيند و با اين حال دور از چشم مردم و در برابر ديدگان خدا #گناه كنى، بي گمان او را در حدّ پست ترين بينندگان خود قرار داده اى.
.[📚بحار الأنوار : 70/386/48 .]
☜عالـم درمحضـر #خداســت
درمحضرخدا #گناه_ممنوع❌
💡#کلام_علما
آنچه باید از #ماه_رمضان حاصل شود ، تقواست. این گونه نباشیم که فقط در ماه رمضان اطاعت خدا را بکنیم و در غیر آن ترک طاعت کنیم! بعضی فقط در ماه رمضان نماز میخوانند، خوش اخلاق هستند، دل نمیشکنند ! یا مثلا فقط در این ماه با حجاب مناسب هستند! عزیزان من قرآن که فرمود “کتب علیکم الصیام” برای این است که در این ماه ملکه ی #تقوا برایمان حاصل شود ، نه اینکه فقط یک ماه رمضان عبادت کنیم و مابقی ایام را به حال خودمان باشیم! سعی کنید تا میتوانید نورهای کسب شده در این ماه را با #گناه نکردن حفظ کنید. اولیاء الله که به آن مقامات عالیه رسیدند در اثر حفظ همین انوار بود!
-استاد فاطمی نیا (ره)-
✍🏻 رهبر معظم انقلاب:
اصل قضیه، اجتناب از #گناه است که باید سعی کنیم در این #ماه_رمضان، انشاءاللّه با تمرین و حدیث نفس و ریاضت، گناه را از خودمان دور کنیم.
📒 از کتاب در سایهسار رمضان، صفحه ۴۴ و ۴۵
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۰
عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز...
همان چفیه ای را که در سفر راهیان نور سال قبل خریده بود، چفیه را روی سرش انداخت،
انگار که خسته شده بود،آرام به سجده رفت، #باتمام_وجودبه_خاک_افتاده_بود،
آرام آرام گریه کرد،
درد دل کرد، برای معبودش، که #فقط_او را داشت،..
خدااا چرااا... چرا نمیشه.! چرا نمیتونم نماز بخونم.!من که #مراقبم!.#نگاهم هرز نره،! با #گفتارم، با #رفتارم مراقبم،
خدایا خسته شدم...خدایا بخودت قسم..خسته شدم فقط تو میتونی کمکم کنی.فقط تو میتونی، من #هیچکسی رو غیر تو ندارم.مگه نگفتی نگاهت رو #بگیر!؟ مگه نگفتی #تقوا؟!میخای چکار کنی؟! امتحانه؟عذابه؟هرچی هست کافیه!!خدای من دارم کم میارم.. اگه نگاهم #هرز رفت!!اگه #گناه کردم!!.. اییییی واااای مننننن... نکنه کم بیارم، نکنه کاری بشه که نباید!!..دعوا نمیکنم،تهدید نمیکنم، خدایا بریدم چکار کنم از دست بنده هات!؟..
راهی، حرکتی، نشانه ای!!میدونم حواست هست،..البته که هست،اما میترسم... میترسم.. نتونم دووم بیارم!!
خدا را قسم میداد...
خدایا...بحق اهلبیتت.
بحق زخم سکوت ٢۵ ساله مولا علی.ع.
بحق چادر سوخته حضرت مادر.س.
بحق لبهای تشنه امام حسین.ع.
بحق دستهای بریده باب الحوائج.ع.
خداااااکمکم کن
میگفت. زار میزد و میگفت.ناله میکرد و میگفت. انگار که دردهایش تمامی نداشت. گفت و گفت...با صدای اذان صبح سر از سجده بلند کرد،
چشمانش از شدت گریه متورم شده بود، سبک شده بود،.. سبک مثل ابر،خوشحال بود، بلند شد تا نمازصبحش را اقامه کند.
نماز را که تمام کرد،..
ناخودآگاه به فکر آقابزرگ افتاد،میدانست که الان بیدار است، مگر میشد آقابزرگ نمازش اول وقت نباشد.!
گوشی اش را برداشت، شماره را گرفت، صدای آشنای آقابزرگ در گوشش طنین انداز شد...
_سلام آقابزرگ، خوبین، قبول باشه
_سلام باباجان، الحمدلله،قبول حق، تو چطوری؟
صدایش با غم همراه بود.
_الحمدلله.میگذره!!
_چیه باباجان خیلی پکری!؟ طوری شده؟ همه خوبن؟
صدایش را صاف کرد، نمیخواست از غم و غصه اش چیزی بفهمد.
_نه اقاجون چیز خاصی نیست، برای امروز هسین، یه سر بیام پیشتون!؟
_آره باباجان، حتما، ان شاالله که خیره، صبحونه منتظرتم
_به شرطی که مهمون من باشین
_زحمتت میشه باباجان
_اختیاردارید، پس میبینمتون، یاعلی
_علی یارت باباجان
یادداشتی را روی آینه کنار در ورودی چسباند؛ ✍من رفتم پیش اقابزرگ ظهر منتظرم نباشین. یوسف
سریع ماشین را از خانه خارج کرد...
با ماشین تا سرکوچه راهی نبود.از سر کوچه شان حلیم با نون تازه خرید. ده دقیقه بعد به خانه اقابزرگ رسید.در دستش حلیم و در دیگری نان تازه بود.
زنگ در را زد. صدای گرم خانم بزرگ در ایفون پیچید.
_یوسف مادر تویی.؟
_سلام خانم بزرگ دیر که نکردم
در با صدایی باز شد.
_نه مادر خیلی هم بموقع هس.بیاتو
یوسف درب را باز کرد...
و وارد راهرو ورودی شد انتهای راهرو پرده ای آقابزرگ نصب کرده بود.پرده را با آرنجش کنار زد...
_بیا مادر این چای رو بخور گرم بشی. صبحونه که نخوردی...چیشده مادر، خب حرف بزن... باسکوت که چیزی حل نمیشه!
مهر سکوتش بازشدنی نبود...
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚