فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرکه نداشته باشی...😔
هیچکس نمیفهمه تودنیاچی بهت میگذره...
مادرکه نداشته باشی..😔
هیچکس درک نمیکنه پشت هرلبخندت
چندهزارتابغض پنهان شده.😔
مادرکه نداشته باشی...
نبایدازهیچ کس هیچ انتظاری داشته باشی ...😔
مادرکه نداشته باشی....
هرلحظه اززندگیت تودلت میگی اگه مادرم
بودالان اینجوری نمیشد....😔
مادرکه نداشته باشی...
همیشه یه هاله اشک توچشماته ... 😢
مادرکه نداشته باشی...
هیچ سایه ای بالا سرت نیست😔
💖حالا که داری مثل پروانه دورش بچرخ💖
#پیشاپیش_روز_مادر_بر_همه_مادران_عزیز_سرزمینم_مبارکــــــــَ 🎉
🎊✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
4_5834727554245722702.mp3
12.48M
🔊
🎼 پادڪست بســیار زیـبا
🎤اســـــتاد دارســـتانی
✅ #ڪـــــفپاۍمـــــادر
⏱ ۱۲ دقـــیقه و ۳۵ ثانـــیه
🌺 #هــدیهبههـــمهمــادراݩ
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
❣
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
💠 صلوات خاصه حضرت #امام_رضا علیه السلام
🌹اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي
🌸الاِمامِ اتَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ عَليٰ مَنْ فَوقَ الاَرض
🌹و مَن تَحتَ الثَّريٰ الصِّديقِ الشَّهيد
🌸صَلاةً كَثيرةً تامَّةً زاكيةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفا
🌹كَأَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَليٰ أَحَدٍ مِن اَوْليائِك
🌹خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است
🌸و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام، با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم، چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃
🇮🇷 کانال ترک گناه1
@tarkgonah1
خــ❤️ــدای عزیزم🙏
از اینکه یکبار دیگر مرا لایق حیات دانستی
سپاسگزارم🙏
از اینکه فرصت یک شـــ☀️ــروع مجدد
را به من عطا کردی متشکرم🙏
از تو میخواهم به من درک و درایتی
بیش از پیش ببخشــ🙏ــــی
تا امروز اشتباهات دیروز را تکـــ😔ـــرار نکنم
فرصتهایی که در اختیارم قرار میدهی
از دست ندهــم🙏
آمیـــن یا قاضِیَ الْحاجات 🙏
ای برآورنده ی حاجت ها 🙏
#شبتون_بخیر🌹🍃🌹
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحی پُر از لبخند خدا
ان شالله امروز پرباشه
ازخبرهاواتفاقهای خوب
الهی که توی کارهاتون موفق
توی زندگیتون خوشبخت و
پیش خدا عزیز باشید
#صبحتون_بخیروخوشی🌸🍃🌸
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
💖❤🌼💖❤🌼💖❤️🌼❤️❤️🌼❤️❤️
🌺دعای روز سه شنبه حضرت فاطمه(س)
🌺پروردگارا!
بی خبری و غفلت مردم را برای ما موجب یادآوری، و آگاهی آنان را برای ما موجب شکرو سپاس قرار ده،
🌺 و سخن صحیحی را که بر زبانمان
جاری می شود نیت قلبهای ما قرار ده؛
🌺پروردگارا!
غفران و گذشت تو از گناهان ما گسترده تر و رحمت تو از اعمال ما امیدوار کننده تر است؛
🌺خداوندا !
بر محمد و خاندان محمد درود فرست و ما را بر انجام اعمال شایسته و کارهای نیک موفق بدار! الهی آمین
@tarkgonah1🌹
💖❤🌼💖❤🌼💖❤🌼❤️❤️🌼❤️❤️
°•| ترک گناه |🏴•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_38 بعد از رفتن شیدا، سهیل به سمت بچه ها برگشت، تعجب بچه ها و چهره گرفته
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_39
نمی تونست تصمیم بگیره، عصبانی از جاش بلند شد و دوری توی آشپزخونه زد، نگاهی به جمع بچه ها و فاطمه انداخت،
فاصله اونها از آشپزخونه زیاد نبود، اما احساس می کرد هزاران کیلومتر باهاشون فاصله داره، دلش اون فاصله رو
نمی خواست، آهی کشید و بعد از چند لحظه به جمع بچه ها پیوست.
اون شب پدر و مادر هر دو سعی کردند شب تولد دخترشون خراب نشه، عکس میگرفتند، دست میزدند،
میخندیدند، با علی و ریحانه و بقیه بچه ها شمع فوت کردند، اما کی میدونست تو دلشون چی میگذره؟ مخصوصا توی
دل فاطمه، کی میدونست خندیدن با دل پرخون چقدر سخته...
بعد از تموم شدن کارها و خوابیدن علی و ریحانه سهیل به بهونه رسوندن سها از خونه زد بیرون، تصمیم داشت اول
سها رو برسونه و بعد بره سراغ شیدا، خیلی از دستش عصبانی بود، به طوری که مطمئن بود بلایی سرش میاره، فاطمه
چیزی نگفت، در واقع دلش میخواست برای اولین بار توی عمرش سهیل رو نا دیده بگیره، سهیلی که زیر قولش زده
بود. برای همین نه چیزی ازش پرسید و نه خواست چیزی بشنوه.
توی ماشین سها خیلی خونسرد در مورد شیدا که با نام خانم فدایی زاده میشناختش سوالاتی از سهیل پرسید، ولی
وقتی با سکوت همراه با اخم سهیل روبه رو شد فهمید که اوضاع خیلی خرابتر از اون چیزیه که فکرش رو میکرد،
دلش میخواست هر جور شده از این ماجرا سر در بیاره، اما الان فرصت مناسبی نبود، برای همین بدون هیچ حرفی از
ماشین پیاده شد و خداحافظی کرد و رفت.سهیل هم ماشین رو سر و ته کرد و به سمت خونه شیدا حرکت کرد.
***
دست سهیل محکم روی زنگ بود و برنمیداشت، شیدا که مطمئن بود سهیل پشت دره، دامن و تاپی که پوشیده بود
رو مرتب کرد و برای آخرین بار خودش رو توی آیینه نگاه کرد تا مطمئن بشه آرایش غلیظش به اون لباسش میاد و
بعد از دست کشیدن به موهاش در رو باز کرد. تا سهیل بیاد تو عطری به موهاش زد و آماده و لبخند به لب جلوی
در ایستاد.
سهیل با دیدن شیدا در اون وضع لحظه ای مکث کرد، دختر بزک دوزک کرده ای که به طرز باورنکردنی ای به
نظرش چندش آور شده بود، میترسید وارد خونه این زن افریته بشه، خودش هم میدونست که گیر چه مار مولکی
افتاده. اما عصبانیتش بر عقلش حاکم شده بود. وارد خونه شد و در رو محکم پشت سرش بست، بعدم تمام قد رو به
روی شیدا ایستاد و با حالتی که عصبانیت ازش موج میزد گفت:
-تو امشب، توی خونه من چه غلطی میکردی؟ هان؟
با هر کلمه یک قدم به شیدا نزدیک تر میشد، ابهتش که خیلی شیدا رو ترسونده بود باعث میشد با هر قدم اون،
شیدا هم یک قدم عقبتر بره، سهیل ادامه داد:
ادامه دارد...
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز #ساعت10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹
💯 @tarkgonah1
💗
زن طلاییست که عاشق شدنش اجبار است
همچو برگیست که گریان شدنش اخطار است
🌸
مثل ماه است که در پرده شب الماس است
همچو خورشید که زیبا شدنش تکرار است
💗
گاه در وقت سحر مثل هل چایی صبح
گاه چون لذت شیرینی یک افطار است
🌸
زن همان مادر من هست که پابوسی او
صد ثواب است که در سختی ما انصار است
💗
چون درختیست که در زیر پرش آرامم
بهترین منزل دور از گنه و آوارست
🌸
زن نشانیست که بر روی زمین آمده است
دیدنش لحظه ی ایمان به خدا,, اقرارست
💗
زن طلاییست که عاشق شدنش اجبارست
صد ثواب است که در سختی ما انصار است
🌸
🌹تقدیم به بانوان سرزمینمان ایران🌹
💯 @tarkgonah1