eitaa logo
°•| ترک گناه |🏴•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
118 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
°•| ترک گناه |🏴•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_39 نمی تونست تصمیم بگیره، عصبانی از جاش بلند شد و دوری توی آشپزخونه زد
-بهت میگمتو اینجا چه غلطی میکنی؟... اومده بودی چی رو بهم نشون بدی؟...اومده بودی زندگیمو خراب کنی؟ افریته عوضی...مگه بهت نگفته بودم حق نداری به زندگیومن کاری داشته باشی؟ هاااان؟...لال شدی... جواب بده شیدا که دیگه به دیوار رسیده بود ایستاد. سهیل هیچ فاصله ای باهاش نداشت، دستش رو بلند کرد و به دیوار تکیه داد، با دست دیگش صورت شیدا رو محکم نگه داشت، فشار دستش به حدی بود که شیدا صدای تلق تولوق استخوناشو میشنید، اما می ترسید حرفی بزنه سهیل گفت: دیدی به چار تا حرفت گوش دادم، زنجیر پاره کردیو وحش شدی؟ ... فکر کردی از پس تو ماده سگ وحشی بر نمیام؟ ... بلایی به سرت بیارم که از اومدنت به اون خونه پشیمون بشی. بعدم دستش رو از روی صورت شیدا برداشت و رفت توی اتاق و هر چیزی که دم دستش بود، از لب تاب شیدا گرفته تا تمام سی دی هایی که اون جا بود، آیینه، گلدون، و هرچیز شکستنی دیگه رو شکست و برگشت توی هال. رو به شیدا تهدید کنان با حالتی که شبیه فریاد بود گفت: دیگه دورو بر زندگی من پیدات نشه، والا این دفعه به جای این خرت و پرتا استخوناتو میشکنم، فهمیدی؟ شیدا که به آرومی گریه میکرد داد زد گفت: فکر کردی عکسها و فیلمات توی اون لب تاب یا اون سی دی ها بود؟.. یعنی فکر کردی من انقدر احمقم سهیل که پشتش به شیدا بود برگشت و نگاه ترسناکی به شیدا کرد و گفت: نخیر، میدونم تو خیلی شیطان صفت تر از این حرفهایی... اما وای به اون روزی که منم مثل الان خودت وحش شم. بعدم کفشش رو پوشید و از خونه زد بیرون. شیدا در حالی که از گریه به هق هق کردن افتاده بود به سمت اتاق رفت، اتاق به هم ریخته ای که از همه جاش بوی شکست به شمام میرسید حتی از تخت دو نفرش. یاد دوران کوتاهی که صیغه سهیل شده بود افتاد، انگار همین چند روز پیش بود، چه روزهای جالبی بود، بعد از جدایی از خانوادش و فرار کردن از اون روستای عقب افتاده، فقط تو اون مدت دو ماهه کوتاهی که با سهیل گذرونده بود معنای واقعی زندگی رو فهمیده بود، درسته که سهیل هیچ وقت مال اون نبود و خودش هم این رو میدونست، درسته که فقط هفته ای دو روز با هم بودند، اما همون هم به یک دنیا می ارزید... آروم روی تخت نشست و سی دی های شکسته رو با دستش پس زد، ملافه مچاله شده رو کنار زد و روی تخت دراز کشید و زار زار شروع کرد به گریه کردن، فکر میکرد می تونه سهیل رو مال خودش کنه، با اینکه می دونست چقدر سهیل فاطمه رو دوست داره، اما همیشه به سادگی فاطمه می خندید و روزی که سهیل ازش خواست که با هم صیغه کنند مطمئن بود می تونه هر جور شده سهیل رو برای همیشه از چنگ فاطمه در بیاره، اما تمام نقشه هاش نقش بر آب شده بود و طبق قرار دادشون بعد از تموم شدن مهلت صیغه سهیل رفت که رفت .... و حالا اون میخواست با تهدید هم که شده صاحب چیزی بشه که در واقع مال کس دیگه ای بود. ادامه دارد... هرروز ساعت باشید 🌹 @tarkgonah1
🌸✨ #یا_امام_رضا_ع💛🍃 خداوند وفا را دوسٺ دارم شہِ مشگل گشا را دوسٺ دارم زنـم فـریاد در روز قیامٺ علے موسے الرضـا را دوسٺ دارم #السلطان_ابالحسن❤️ #دلم_هواے_حرم_دارد🕊🌸 #چهارشنبه_های_رضوی💛 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
4_6030461085214049345.mp3
2.49M
🎧🎧 ⏰ 5 دقیقه 👆 ✅ هفت در جهنم 🔹در اخرت گذشتی در کار نیست ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🔹 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅بودا به دهی سفر کرد ، زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد ، بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید! ، بودا به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن! کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت : هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟! بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند ... @tarkgonah1
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🍃🌺🍃🌺 قرار عاشقی #باخدا❤️ صفحه #343قران کریم ❤️ 🌸🍃🌸🍃🌸 @tarkgonah1 🌸🍃🌸🍃🌸
❣ 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 💠 صلوات خاصه حضرت علیه السلام 🌹اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي 🌸الاِمامِ اتَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ عَليٰ مَنْ فَوقَ الاَرض 🌹و مَن تَحتَ الثَّريٰ الصِّديقِ الشَّهيد 🌸صَلاةً كَثيرةً تامَّةً زاكيةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفا 🌹كَأَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَليٰ أَحَدٍ مِن اَوْليائِك 🌹خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است 🌸و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام، با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم، چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی 🌿 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃 🇮🇷 کانال ترک گناه1 @tarkgonah1
خدایا امشب آرامشی از جنس فرشته هایت نصیب همه‌ی🌺 دل‌ها و شبی بی دغدغه آرام و بی نظیر🌺 قسمت عزیزانم بگردان #شبتون_آرام🌺 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا 🙏 تو را سپاس بخاطر شروع روزی دیگر ☀️ تو را سپاس بخاطر نعمت دیدن وشنیدن به خاطر نعمت زندگی 🌸🍃 💕💕💕 الهی💕💕💕 در این پنجشنبه اسفند ماه زیباترین انرژی های مثبت را نصیب دوستانم گردان تا تقدیرشان آنگونه که تو می پسندی مهیا شود 🙏🌸🙏 آمیـــــــــــن ای فرمانروای حق و آشكار 🙏 #آخر_هفته‌تون_بخیر 🌸🍃🌸 @tarkgonah1
°•| ترک گناه |🏴•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_40 -بهت میگمتو اینجا چه غلطی میکنی؟... اومده بودی چی رو بهم نشون بدی؟.
شیدا تصمیم نداشت دست از تلاش برداره، اون فقط یک بار عاشق شده بود، همین یک بار و عاشق مردی به اسم سهیل... ساعت 4 شب بود و سهیل بالای تپه ای ایستاده بود که تمام شهر مثل یک فرش زیر پاش چشمک میزد، به خونه ها نگاه کرد و با خودش گفت: الان توی هر کدوم از این خونه ها یک سری آدم دارند زندگی میکنند، چه چار دیواری کوچیک و قشنگی ... اما چار دیواری خونه اون چی؟ کوچیک بود، اما قشنگ هم بود؟ ... آروم به سمت تخته سنگی حرکت کرد که اون نزدیکی بود، تخته سنگی که برای اون و فاطمه یک خاطره بود، دوران نامزدی هر وقت دعواشون میشد یا اینکه به هر دلیلی فاطمه از دستش ناراحت میشد کافی بود بیارتش این بالا، روی همین تخته سنگ مینشستند و به شهر نگاه میکردند، به خونه ها، به راهها، حتی به کوههایی که پشت شهر بود. این صحنه همیشه فاطمه رو سر ذوق می آورد و هر ناراحتی که داشت برطرف میشد. روی تخته سنگ نشست، باد خنکی میوزید که کمی از گرمای وجودش رو کم میکرد، چشمش به ساختمون بلند چند طبقه ای که وسط شهر بود افتاد، عین فاطمه دستش رو بالا برد و با انگشت شست و سبابه ارتفاع اون ساختمون رو اندازه گرفت، هنوزم خیلی کوچیک بود. فاطمه همیشه این کار رو میکرد و بعدش به سهیل میگفت: ببین این ساختمون که بلندترین ساختمون شهر ماست از این بالا چقدر کوچیکه؟ بین دو تا انگشتمون هم جا میگیره. از این بالا که نگاه کنی، همه چیز دنیا کوچیکه، جز یک چیز ... فقط خداست که این بالا هم همون قدر بزرگ و لا یتناهیه. بعدش هم بوسه فاطمه به دستهای سهیل بهش می فهموند که دیگه همه دلخوری ها تموم شده و اون وقت بود که فاطمه سرش رو روی پای سهیل میگذاشت و منتظر نوازشش میشد. با هم به شهر نگاه میکردند و عین روز اول عاشق عاشق میشدند. سهیل لبخندی زد و به دست خودش نگاه کرد، چقدر این دست دلتنگ بوسه فاطمست و چقدر بی تاب نوازش سرش. آره از این بالا همه چیز کوچیکه، جز همون خدا. چقدر خدای فاطمه بزرگه. خوش به حالش ... لحظه ای به خدای فاطمه فکر کرد، اما می ترسید، هیچ وقت توی زندگی به خدا فکر نکرده بود، فقط مواقعی که بدجوری توی منگنه قرار میگرفت و دستش از همه چیز کوتاه میشد، از خدا کمک می خواست. شاید حالا هم وقتش باشه خدا رو صدا بزنه، آخه بدجوری توی منگنه قرار گرفته... اونم حالا که صبر فاطمه باعث شده بود تصمیم بگیره دیگه با هیچ زنی رابطه نداشته باشه... اما حضور شیدا باعث شد فاطمه جور دیگه ای فکر کنه فقط چند جمله گفت: خدایا تو که اینجا بزرگیت بیشتر تو چشم میاد، بزرگیتو به منم نشون بده و کمکم کن به فاطمه ثابت کنم من به قولم وفا کردم، کمک کن که باورش بشه. حداقل تو که میدونی من توی این دو سال هیچ کار به قول ادامه دارد.... هرروز ساعت باشید 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
#نهج_البلاغه 💠 «هيچ ميراثى همچون ادب نيست» 📚 #حکمت ۱۱۳ 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
پنج شنبه های دلتنگی💔 بعضی‌ها شنـبه که می‌شود، هوایی روزهای وداع می‌شوند.. به یاد آخرین نگاه، از آنها که رفتند تا بمانیم.... شادی ارواح طیبه و و همه در گذشتگان نثار کنیم 🍃 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
پنجشنبه اسفند ماه و ياد درگذشتگان😔 🙏اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏 🙏التماس دعا🙏 پنجشنبہ است روزمان را بہ فاتحہ اے و صلواتے معطر ڪنیم✨ بہ یاد آنان ڪـہ روزے در ڪنارمان نفس هایشان گرما بخش محفل مان بود😔 و امروز یادشان دلگرم مان میڪند🌺🍃 و 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
به زلیخا بنویسید که یوسف بلد است کِی به فریاد دل خانه خرابش برسد...
معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند! موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد ! مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند, من چگونه به این قوم رحم نکنم؟ «به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه» 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
💐💐💐💐💐💐💐💐💐 🌹🌹 صادق عليه السلام: 🔹يَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ اَنْ يَكونَ فيهِ ثَمانى خِصالٍ: 🔻وَقوراً عِنْدَ الْهَزاهِزِ، 🔻صَبوراً عِندَ الْبَلاءِ، 🔻شَكوراً عِنْدَ الرَّخاءِ، 🔻قانِعا بِما رَزَقَهُ اللّه ُ، 🔻لايَظْلِمُ الاَْعْداءَ، 🔻وَ لايَتَحامَلُ لِلاَْصْدِقاءِ، 🔻بَدَنُهُ مِنْهُ فى تَعَبٍ 🔻وَ النّاسُ مِنْه فى راحَةٍ؛ 🔹سزاوار است مؤمن، هشت خصلت داشته باشد: 🔻در سختى ها باوقار، 🔻در گرفتارى صبور، 🔻در آسايش شاكر 🔻و به روزى خداوند قانع باشد، 🔻به دشمنان ستم نكند، 🔻از دوستان كينه و دشمنى به دل نگيرد، 🔻بدنش از او در رنج 🔻و مردم از او در آسايش باشند. 📚كافى، ج 2، ص 47، ح 1 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
پنج شنبه شد ✨ بیاد مسافران آسمونیمون ✨ 💐پنجشنبه هست دسته گلي بفرستيم براي تموم آنهايي كه در بين ما نيستند ولي دعاهاشون هنوز كارگشاست، يادشون هميشه با ماست و جاشون بين ما خاليه، در آخرین روز هفته یادشان را گرامی میداریم و به روح همه پدران و مادران که دیگر در بینمان نیستند . دلمون خيلي وقتها هواشونو می كنه, امادیدارشون میفته به قیامت, دسته گلي به زيبايي يك فاتحه.. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ✨بسمِِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ✨ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ✨3مرتبه ✨ ✨دسته گلی به زیبایی حمد وسوره نثارشان میکنیم.. تاخوشحال بشن و در حق ما دعا کنند. ☀️🍃روحشان شاد 🍃☀️ ✨💐✨ 💐✨ 💐✨ 🌟بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ🌟 اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله ✨ 💐✨ 💐✨ 💐✨ 💫به یاد درگذشتگان 🌹 اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ.💐 💐 التماس دعای فراوان💐 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
#حسیـن_جان❤️ ⚜منتٺ هسٺ همیشہ بہ سر نوڪرها ✨هسٺ سوے حـرمِ تو نظرِ نوڪرها ⚜آرزوے دلِ ما این شده، بین حرمٺ ✨سالے یڪبار بیفتد گذرِ نوڪرها #اللـ‌هم_الرزقنا🌸 #توفیق_زیارٺ_الحسین_ع❤️ شب جمعه هوایت نکنم می میرم 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌صَلی اللّهُ عَلیک یا اَباعَبداللّه شب جمعه ست ؛ یاد کنید از هرکسی که یه یا حسین گفت و رفت؛ شهدا ، صلحا ، علما ، ذاکرین و نوکران اهل بیت پدربزرگها و مادربزرگها ؛ پدر و مادر خواهر یا برادر از دست رفته ؛ اقوام و خویشان ، رفیقامون که جاشون خالیه ... شعر نوشت: شڪر خـدا بـراے شمـا گریـہ مےڪنیم هر شب براے ڪرب و بلا گریہ مے ڪنیم شڪرانہ محبـٺ تو اشـڪ دائــم اسٺ با هر بهـانہ اے، همہ جـا گریہ مےڪنیم 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
هدایت شده از °•| ترک گناه |🏴•°
1_16398582.mp3
11.5M
دعای کمیل با صدای حاج مهدی🌸 سماواتی 🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 @tarkgonah1 🌸🍃🌸🍃🌸
ختم جمعی قرآن کریم به نیابت از جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله ✨جزء:سه ✨صفحه: ۵۵ ✨سوره:آل عمران 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
✨💫⭐️🌙⭐️✨💫 🍃❤️ #مهدے_جان ناز از تو و نیاز و تمنا بہ روے چشم منٺ ڪشی ز یوسف زهرا بہ روے چشم گفتی گنہ نڪن بخدا سعی میڪنم قدرے نما تو مدارا بہ روے چشم قدرے تو دور ڪن ز دلم حُب نفس را مردن بعشق حضرٺ زهرا بہ روے چشم شبتــون امــام زمــانــے،الــتـماس دعا🙏 #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
توجه❗️ ــــــــــــــــــــــــــــــ توجه❗️ سلام همراهان گرامی به یک ادمین جهت تبادل نیازمندیم ادمین فعال لطفا🙏 که بتونه تبادل کنه @haghighi222
✍...صبح لبخند شماست وآفتاب ازڪرانہ لبانتان هرروزطلوع مےڪند بخندڪہ مشرق نگاهتان دل مغربے ام راآب مے ڪند سلام، 🌿صبحتون بخیر، دلتون شاد، روزتون پر نشاط🌿 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
💝 #سلام_امام_مهربانم💝 🍃🌸عاقبت روزی تو از ره می رسی 🌸🍃رو به پایان می رسد روزی غروب بی کسی 🍃🌸یابن الزهرا جان به قربان دو چشم ابرویت 🌸🍃کی به پایان می رسد این واژه دلواپسی 🌹تعجیل درفرج قطب عالم امکان ، حضرت ولیعصر (عج) صلوات🌹 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
☘ شخصی خدمت امیر المومنین علیه السلام رسید و عرض کرد آمده ام تا چهار سؤال از شما بپرسم. 🌷 فَقَالَ علیه السلام سَلْ وَ إِنْ کَانَ أَرْبَعِینَ حضرت فرمودند بپرس حتی اگر چهل سؤال باشد ☘ فَقَالَ : أَخْبِرْنِی عرض کرد به من خبر بده 1⃣ مَا الصَّعْبُ وَ مَا الْأَصْعَبُ؟ سخت چیست؟ و سختر چیست؟. 2⃣ وَ مَا الْقَرِیبُ وَ مَا الْأَقْرَبُ؟ نزدیک چیست؟ و نزدیکتر چیست؟ 3⃣ وَ مَا الْعَجَبُ وَ مَا الْأَعْجَبُ؟ عجیب چیست؟ و عجیب تر چیست؟ 4⃣ وَ مَا الْوَاجِبُ وَ مَا الْأَوْجَبُ؟ واجب چیست؟ و واجب تر چیست؟ 🌷 فَقَالَ علیه السلام : حضرت فرمودند: 1⃣ الصَّعْبُ الْمَعْصِیَةُ وَ الْأَصْعَبُ فَوْتُ ثَوَابِهَا سخت گناه کردن و سخت تر از دست دادن ثواب است. 2⃣ وَ الْقَرِیبُ کُلُّ مَا هُوَ آتٍ وَ الْأَقْرَبُ هُوَ الْمَوْتُ نزدیک هر چیزی است که می آید (نزدیک ترین اتفاقی که خواهد افتاد) و نزدیکتر مرگ است. 3⃣ وَ الْعَجَبُ هُوَ الدُّنْیَا وَ غَفْلَتُنَا فِیهَا أَعْجَبُ عجیب دنیا و عجیب تر غافل شدن (از خدا) در دنیا. 4⃣ وَ الْوَاجِبُ هُوَ التَّوْبَةُ وَ تَرْکُ الذُّنُوبِ هُوَ الْأَوْجَبُ. واجب توبه و واجب تر ترک گناه است. بحار ج 75 ص 31 ح 98 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
عهد بَستَم نفَسَم باشے و من باشم و تُو... 💚 اے ڪہ بے‌ تو نفَسَم تَنگ و... دلَم تَنگ‌تَر اَست... 💔 🌹 اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليّٖكَ الْفَرَج 🌹 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
°•| ترک گناه |🏴•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_41 شیدا تصمیم نداشت دست از تلاش برداره، اون فقط یک بار عاشق شده بود، ه
فاطمه حرامی انجام ندادم، همش حلال بود، حالای که خودت تعریفش کردی. همون حلالش هم دیگه تموم شده بود. خودت شر شیدا رو از زندگیم کم کن... خودت اطمینان فاطمه رو بهم برگردون... *** به خونه خودشون که رسید برقها خاموش بود، آروم لباساشو در آورد و آهسته توی اتاقشون رو نگاهی انداخت، فاطمه خوابیده بود، رفت بالای سرش، به چهره سفید و ساده فاطمه نگاهی انداخت، به موهای قهوه ایش، به نفسهای آرومش... سری پایین انداخت و آهی کشید، لحظه ای با خودش فکر کرد کاش فاطمه اینقدر دوست داشتنی نبود، کاش فاطمه هم عین سها یا عین مژگان زن داداشش بود، بی تفاوت و آزاد، بی قید. شاید اون موقع سهیل هم عین سهند برادرش آزاد بود که هر جوری رفتار کنه، درسته سهیل خیلی بیشتر از سهند زیاده روی کرده بود، اما فرق این دو تا همین بود، سهند خیلی ترسو تر از خودش بود، مطمئن بود که اگر اون هم دل و جرات سهیل رو داشت، ازش کم نمی آورد. اما صورت رنگ پریده فاطمه بهش میگفت، مژگان کجا و فاطمه کجا؟ مژگانی که برای تلافی کارهای شوهرش اون هم روابطش رو با مردهای دیگه آزاد تر کرده بود کجا و فاطمه صبور و پاک اون کجا،جلف بازی های مژگان کجا و متانت فاطمه کجا؟ بدخلقی مژگان با سهند و خوش خلقی هاش با مردهای دیگه کجا و لبخند دائمی فاطمه تنها و تنها برای سهیل کجا؟ دلش میخواست با دستهاش موهای حالت دار فاطمه رو نوازش کنه، یا حتی برای لحظه ای که شده محکم بغلش کنه، اما میترسید... میترسید که پس زده بشه و اون وقت .... با اینکه دلش نمی خواست، ازاتاق خواب بیرون اومد و رفت توی اتاق کارش خوابید، میترسید کنار فاطمه بخوابه، میدونست نمی تونه فاطمه دوست داشتنی خودش رو ببینه اما در آغوشش نگیره ... تمام مدت توی این فکر بود که چطور به فاطمه ثابت کنه که هنوز هم بی نهایت دوستش داره، که زیر قولاش نزده، که حتی تصمیم گرفته بوده که تمام عادات بدش رو رها کنه ... فقط امیدوار بود که دیگه شیدا دور و بر زندگیش نچرخه و الا... وقت نماز صبح که رسید فاطمه خسته و کوفته از جاش بلند شد، احساس کرد تمام بدنش گرفته و درد میکنه، که این دردها از فشار عصبی ای بود که دیشب بهش وارد شده بود و نتونسته بود هیچ جوری خودش رو تخلیه کنه، اگر می تونست همون دیشب بره تو اتاق و زار زار گریه کنه، یا اگه می تونست انقدر داد بزنه که تمام عقده هاش خالی بشه، مطمئنا الان این تن درد وحشتناک رو نداشت، نفس خسته ای کشید و آروم و به سختی از جاش بلند شد. ترجیح داد نمازش رو جایی بخونه که صداش به بچه ها نرسه، برای همین سجاده و چادرش رو برداشت و رفت روی بالکن بزرگشون پهن کرد، و مشغول عبادت شد، فقط نسیم خنک تابستون و شب سیاه و چادر سفید وقتی با یک عالمه ستاره توی آسمون همراه میشدند میتونستند تن و روح خسته فاطمه رو تسلی بدند. و چه لذتی داره وقتی آدم در اوج مشکلات دستش رو به دست کسی بده که میدونه هر چیزی که در عالم هست تحت اختیار اونه. ادامه دارد... هرروز ساعت باشید 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹