eitaa logo
°•✨| ترک گناه |✨•°
2.6هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7.9هزار ویدیو
120 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
#پروفایل غـــروب پدر٬ طــلوع غم ها بود... برای شادی روح پدران آسمانی سه صلوات⚫️ #روز_پدر
Moghadam-MiladHazratAmiralmomenin1395[03].mp3
5.85M
🔸امیر دلها عزیز زهرا ، مولا مولا مولا مولا🔹 🎤 سبـک : مولودی (سرود) 🗓مراسم : ولادت حضرت علی(علیه السلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مورد گناهان یک اصل کلی وجود دارد و آن‌هم این است که گناه، گناه و فساد می‌آورد و یکی از گناهانی منشاء بسیاری از مفاسد است، بحث‌وجدل بی‌خود و غیرمنطقی است که سبب کینه، کدورت و دشمنی می‌شود و مجدداً کینه و کدورت موجب بروز گناهان بزرگی همچون غیبت و تهمت، فحاشی، حسد و… می‌گردد. حضرت امام علی علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند: «سبب دشمنی و کینه‌توزی، مجادله زیاد است؛ سَبَبُ الشَّحناءِ کثرَهُ المِراءِ.»
البته طرف مقابل هم همین‌طور است، یعنی عمل خیر، با خودش خیر و نیکی می‌آورد.   میزان الحکمه، ج 10، ص 508.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ #بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ♥️ 🌹اللّٰهم عَجِّل لِوَلیِّک الفَرَج🌹 🗓•| #تــقویم_روز |•🗓 #چهارشنبه 29 #اسفند ماه 1397 شمسی 13 #رجب 1440 قمری 20 #مارس 2019 میلادی •| #اوقات_شرعی به افق تهران|• #اذان_صبح: 04:45 #طلوع_آفتاب: 06:09 #اذان_ظهر: 12:12 #غروب_آفتاب: 18:16 #اذان_مغرب: 18:34 •| #ذکـــر_روز |• یا حَیُّ یا قَیّومُ ای زنده، ای پاینده •| #امروز_متعلق_است_به |• #موسی_بن_جعفر (ع) #علی_بن_موسی (ع) #محمد_بن_علی (ع) #علی_بن_محمد (ع) •| #مناسبتهای_روز |• #سالنامه رسمی ولادت حضرت امام علی(ع) (۲۳ سال قبل از هجرت) - تعطیل آغاز ایام البیض(اعتکاف) روز ملی شدن صنعت نفت ایران (۱۳۲۹ ه.ش) - تعطیل سالروز مبارزه با پدیده شوم استعمارنژادی #سالنامه #انقلاب_اسلامی قیام مردم تهران علیه جمهوری رضاخانی ملی شدن صنعت نفت ایران تاکید امام خمینی بر عزای ملی در نوروز 1342 📖•| #آیــه‌ی_روز |•📖 «سوره آل عمران, آيه 83» أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ آيا جز دين خدا را مى جويند با آنكه هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانيده مى شويد ♥️الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز سیزدهم ماه رجب المرجب : دو رکعت ، در هر رکعت ، بعد از حمد ، یک مرتبه سوره یاسین ، مُلک و توحید خونده بشه. حدودا بیست و پنج دقه طول میکشه.بریم بخونیم.😇
°•✨| ترک گناه |✨•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_60 سهیل در حالی که وسایل بچه ها رو میگرفت گفت: باشه من تا نیم ساعت دیگ
مودب روی صندلی نشسته بود و منتظر بود اون خانم که همه خاله سیما صداش میکردند حرفی بزنه، خاله سیما بعد از وارسی مدرک قالیبافی فاطمه رو کرد به فاطمه و گفت: -خب، به نظر میرسه همه چی درسته و شما می تونید برای دوره جدید کارگاه به عنوان مربی اینجا فعالیت کنید. -بله،البته من خودم قالی بافی رو هم دوست دارم و اگر ممکنه میخوام سفارش هم قبول کنم -خوبه، اما اینجا که نمی تونید کار کنید، در واقع وقتی که اینجا میذارید باید برای حرفه آموزان باشه، شما می تونید خونه کار کنید؟ -بله، ترجیح میدم توی خونه کار کنم، فکر میکنم اون طوری با آرامش بیشتری کار میکنم. -اصول کار ما اینه که روی طرحهای سفارشی کار میکنیم، معمولا کارهای ساده رو به حرفه آموزان میدیم و کارهای مشکل تر رو به قالیبافان حرفه ای که با ما همکاری میکنند. اما شما چون اول کارتونه بهتر یک طرح ساده رو انتخاب کنید، البته من به شما پیشنهاد میکنم این یکی رو بگیرید، چون طرح ساده ایه و شما برای اول کارتون راحت میتونید از پسش بر بیاید. فاطمه نگاهی به طرح انداخت، اصلا ازش خوشش نیومد، طرح یک گل خیلی ساده بدون هیچ جذابیتی، با خودش گفت کی میتونه همچین تابلو فرشی سفارش بده!!! بعد نگاهی به طرحهای دیگه ای که توی کامپیوتر بود انداخت و از بین اونها یک منظره خیلی زیبا انتخاب کرد، طرح آدمی که کنار درختی ایستاده و داره به غروب خورشید نگاه میکنه. رو به خاله سیما گفت: من می تونم این طرح رو انتخاب کنم؟ خاله سیما نگاهی به طرح انداخت و گفت: این طرح مال آدم خاصیه، باید خوب و تمیز از آب در بیاد، شما که دارید اولین کار رو به ما تحویل میدید، فکر نمیکنم مناسب باشه که اینو انتخاب کنید. فاطمه نگاه حسرت باری به طرح انداخت و گفت: فکر میکنم از پسش بر بیام، اما باز هم هر جوری که خودتون میدونید. خاله سیما همون طرح اولی رو به فاطمه پیشنهاد داد و بعد از توضیح جوانب کار و نحوه انتقال وسیله ها به خونه از اونجا رفت. فاطمه که پشت میز کامپیوتر نشسته بود و به همون طرحی که خودش انتخاب کرده بود خیره شده بود، متوجه ورود محسن به اتاق نشد، محسن که از نگاه محو فاطمه فهمیده بود متوجه نشده، سرفه ای کرد و گفت: وقت بخیر فاطمه که تازه محسن رو دیده بود فورا از جاش بلند شد و گفت: وقت شما هم بخیر، ببخشید متوجه حضورتون نشدم -مهم نیست، بفرمایید بشینید، اومدم ببینم اوضاع رو به راهه؟ با خاله سیما آشنا شدید؟ 👇👇👇
°•✨| ترک گناه |✨•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_61 مودب روی صندلی نشسته بود و منتظر بود اون خانم که همه خاله سیما صداش
-بله همه چیز خوبه. -بنا براین میتونید از هفته دیکه کارتون رو شروع کنید، درسته؟ فکر میکنم معلمی کار مناسبی برای شما باشه -بله، خودم هم دوست دارم، البته قراره که در کنارش توی بافت تابلو فرشهای سفارشی هم کمک کنم. -جدا؟خیلی خوبه. خاله سیما طراحی هم به شما دادند؟ -بله این طرح رو دادند بعد هم طرح رو به محسن نشون داد، محسن سری تکون داد و گفت: برای شروع کار خوبه. بعد هم نگاهی به صفحه کامپیوتر کرد و با دیدن طرح منظره غروب گفت: اما شما داشتید این یکی رو نگاه میکردید، درسته؟ -راستش از این خیلی خوشم اومده، اما ازونجایی که خاله سیما گفتند این طرح مال آدم خاصیه و نمیشه ریسک کرد، قبول نکردند من بزنم. محسن دستی به صورتش کشید و دوباره نگاهی به صفحه کامپیوتر کرد و گفت: فکر میکنید از پسش بر بیاید؟ -من کارهای زیادی کردم، درسته که برای کارگاه شما تا به حال کاری انجام ندادم، اما فکر نمیکنم اون قدر سخت باشه که از پسش بر نیام. -خیلی خوب، من با خاله سیما صحبت میکنم که این طرح رو به شما بدن فاطمه با تعجب گفت: اما ایشون راضی نبودند، دلم نمی خواد اول کار برخلاف نظر ایشون کاری کنم. -باشه، حالا ببینم اگه راضی نشد زیاد اصرار نمیکنم در تمام مدت صحبت محسن حتی یک بار هم به صورت فاطمه نگاه نمیکرد، از دلش میترسید، نه اینکه دلش با فاطمه باشه، از حسرتی که با دیدن فاطمه می خورد میترسید، حسرت اینکه اگر بیشتر تلاش میکرد شاید به دستش می آورد، اما حالا که دیگه کار از کار گذشته و یک محسن مونده و دیگه هیچی ... سهیل خسته و اخمو به آدمهای رنگاوارنگی که از روی خط کشی عابر پیاده رد میشدند نگاه میکرد، با خودش گفت چقدر پشت چراغ قرمز ایستادن بد و خسته کنندست، اما چاره ای نبود، توی دنیا قوانینی هست که باید رعایتشون کرد، والا تو میشی آدم بده دنیا، وقتی هم که شدی آدم بده دنیا، به پیروی از قانون جذب، دنیاتم میشه دنیا بده. دستمال کاغذی ای برداشت و عرق پیشونیشو پاک کرد. -کی این چراغ سبز میشه. ادامه دارد... هرروز باشید 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
1_35197167.mp3
6.08M
💠 سرود زیبا دست خدا روی زمین حیدر امیرالمومنین 🎤🎤 کربلایی محمد فصولی 🌺 میلاد علیه السلام 🌺 @tarkgonah1