241-menshavi-tad.mp3
1.22M
تلاوت تدویر استاد منشاوی ص۲۴۱
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@tartilvathdir96
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
گفتند: رؤياى تو چند رشته خواب درهم پيچيده است و ما تعبير اينگونه خوابها را نمىدانيم. (44)
و آن كس از آن دو زندانى كه نجات يافته بود و پس از مدّتى يوسف را به خاطر آورد، گفت: من شما را از تعبير رؤياى پادشاه خبر مىدهم، پس مرا به زندان نزد يوسف بفرستيد. (45)
او نزد يوسف آمد و گفت: يوسف، اى مرد بسيار راستگوى، درباره ديدن هفت گاو فربه در خواب كه هفت گاو لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشه سبز و خوشههاى ديگرى كه خشك بودند به ما نظر ده، اميدوارم با دانستن تعبير اين خواب به سوى مردم بازگردم، باشد كه آنان از حقيقت آن آگاه شوند. (46)
يوسف گفت: خواب پادشاه پيامى است بدين مضمون: هفت سال پىدرپى كشت مىكنيد، و آنچه درو خواهيد كرد- جز اندكى را كه در اين سالها مىخوريد- در خوشهاش واگذاريد تا فاسد نشود. (47)
آنگاه پس از آن، هفت سال سخت مىآيد كه آنچه را براى آن هفت سال ذخيره كردهايد- جز اندكى را كه براى بذر نگاه مىداريد- خواهند خورد. (48)
آنگاه پس از آن، سالى فرا مىرسد كه در آن سال مردم از باران برخوردار مىشوند و گياهان مىرويند و مردم در آن سال از دامهاى خود شير فراوان مىدوشند. (49)
فرستاده دربار بازگشت و تعبير خواب پادشاه را گزارش كرد. پادشاه فرمان آزادى يوسف را صادر نمود و گفت: او را نزد من آوريد. هنگامى كه فرستاده پادشاه نزد يوسف آمد، يوسف همراه او نرفت و گفت: نزد سرورت بازگرد و از او بپرس وضع آن زنانى كه دست خود را بريدند چگونه بود؟ البتّه پروردگار من به نيرنگشان آگاه است. (50)
پادشاه، زنان را احضار كرد و گفت: داستان شما آنگاه كه به اصرار از يوسف خواستيد خودش را در اختيار شما نهد چه بود؟ گفتند: منزّه است خدا! ما هيچ گناهى از او سراغ نداريم. همسر عزيز گفت: اكنون حقيقت آشكار شد. من به اصرار از او خواستم كه خودش را در اختيار من بگذارد و او چنين نكرد، و بىترديد او از راستگويان است. (51)
يوسف در پى اين ماجرا گفت: من از آنروى فرستاده پادشاه را بازگرداندم و بازجويى از زنان را درخواست كردم كه عزيز مصر بداند من در نهان به او خيانت نكردم و بداند كه خدا نيرنگ خيانتكاران را به نتيجه نمىرساند. (52)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@tartilvathdir96
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌷نکته تفسیری صفحه ۲۴۱🌷
حبسِ باعزّت، آزادیِ باشکوه:
پیشتر خواندیم که یکی از دو نفری که با حضرت یوسف در زندان بود، تبرئه و از زندان آزاد شد؛ امّا به علّت فراموشی، پیغام حضرت یوسف را به پادشاه نرساند و همین باعث شد که آن حضـرت چند سال دیگر در زندان باقی بماند؛ امّا یک خواب عجیب، به دوران سخت و دشوار آن حضرت در زندان پایان داد. ماجرا از این قرار بود که شبی پادشاه در خواب دید که هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را خوردند، و هفت خوشه ی خشکیده ی گندم، هفت خوشه ی سبز را در هم پیچیدند و از بین بردند. پادشاه با دیدن این خواب، تعبیرکنندگان خواب را احضار کرد و از آنان خواست که تعبیر خواب او را بیان کنند؛ امّا آنها که از دانش پیچیده ی تعبیر خواب تنها ادّعایش را با خود حمل می کردند، به جای اقرار به نادانی، خواب پادشاه را از نوع خواب های پریشان برشمردند که تعبیری برایش وجود ندارد. در این هنگام، آن شخص که مدّتی را در زندان با حضرت یوسف سپری کرده بود، به یاد او و تعبیر خوابش افتاد که بدرستی به وقوع پیوست و او آزاد شد و به شغل سابقش بازگشت. پس نزد پادشاه رفت و گفت که می تواند او را از تعبیر این خواب باخبر کند. سپس نزد یوسف رفت و خواب پادشاه را برای او بازگفت. حضـرت یوسف با دانش الهی خود، معنای آن خواب را به روشنی فهمید و به آن شخص فرمود که هفت سال دیگر، خشکسالی و قحط، مصر را فرا می گیرد و هفت سال طول می کشد؛ پس مردم باید در هفت سال اول، با جدّیت گندم بکارند و جز اندکی که مصـرف روزانه شان است، بقیّه را با خوشه اش انبار کنند. آنگاه پس از گذشت این چهارده سال، سالی پر از باران و برکت فرا خواهد رسید. آن شخص با شنیدن این سخنان، با خوشحالی نزد پادشاه بازگشت و تعبیر خواب او را برایش بیان کرد. پادشاه که از تعبیر خواب یوسف شگفت زده شده بود، به سرعت او را احضار کرد؛ امّا حضـرت یوسف با عزّتِ نفسِ تمام به پادشاه پیغام داد که او بدون هیچ گناهی به زندان افتاده و باید پاکدامنی و بی گناهی اش در حضور همگان ثابت شود. در این هنگام، هیاهویی در قصر به پا شد و پادشاه، همسر عزیز مصر را همراه زنانی که در میهمانی او شرکت داشتند، احضار کرد. آنگاه از آنان جویا شد که یوسف مرتکب چه جرمی شده است. زنان که کوچک ترین اشتباهی از یوسف ندیده بودند، یک صدا اعتراف کردند که یوسف هیچ جرمی نداشته است. در آن موقع، پرده از چهره ی حقیقت برداشته شد و همسر عزیز در حضور همگان اعتراف کرد که یوسف بی گناه است و او قصد ارتکاب گناه و رابطه ی نامشروع با یوسف را داشته است. آری، یوسفِ پاک حاضر شد سال ها رنج زندان را به جان بخرد؛ امّا کاری برخلاف خشنودی خدا انجام ندهد. او حتّی آزادی همراه با سرافکندگی را نپذیرفت و تنها در صورتی حاضر به بیرون آمدن از زندان شد که همگان از پاکی و شرافت او آگاه شوند.
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@tartilvathdir96
┗━━━♥️═🍃━━━┛
و نضیع برحمتنا من نشا
و از رحمت خود میبخشد به هر کس که بخواهد ...