الان اونجام که آلبرکاموا میگه:
«رو به سوی آن بخش از وجودم کردم که
هیچکس را دوست نداشت و در همانجا پناه
گرفتم...»
تسّلا؛
«أعان الله قلباً تمنى ما ليس مكتوباً له....»
خدا یاریکند قلبی را که در آرزوی چیزیست که تقدیرش نیست...
تسّلا؛
این کتاب روچند سال پیش خوندم ولی هنوز این بخشش یادم هست و خب قشنگه:)
تا عشق و امیدی هست چه باک از بوسه ی دیوانه سازان...
یه نفر یه دعایی گفت که خیلی منو به فکر فرو برد
گفت: "امیدوارم که خدا وقتی برات بخواد که ذوقشو داری"
همش این سوالو از خودم میپرسم که ذوقی مونده برام!؟