eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
199 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در تهران متولد شدو تحصیلات را تا مقطع دیپلم ادامه داد. از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی بهشت آشنا شدووارد این مجموعه شد. به خاطر علاقه واستعداد خوبی که در این زمینه داشت به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد وپس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه " امام محمد باقر" شد. 🌷 @tashadat 🌷
وقوع حادثه: شب نیمه شعبان تصمیم میگیرد بعد از هیئت رفقای نو جوانش رااز نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. اما نگران بود وه نیمه های شب برای دوستان کم سن و سالش خطر ناک باشد.غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند. اما در میان راه متوقف شد به جوش امد‌.عده ای در حال آزار واذیت دختر جوانی بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید، تاب نیاورد، امر به معروف کرد، محل نگذاشتند، طاقت نیاوردجلورفت، جامه به دندان گرفتندو گریختند. دخترک دامنش به گناه آلوده نشداما لحظاتی بعد قمه ی جاهلی خون علی را بر زمین ریخت. ماهها گذشت تا نام علی در قطعه آسمانی وبهشتی شهدای غیرت نقش ببندد. 🌷 @tashadat 🌷
بعد از واقعه: علی پهلوان، خوش عیار ماهها با بیماری دست وپنجه نرم کرد. طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخم های جانکاهش را فراموش کرد. روزهای پایانی عمرنامه ای خطاب به رهبری نوشت تا التیام زخم هایش باشد. زخم هایی که این روزهای آخر نه بر جسم علی بلکه بر روح وقلب علی ضربه وارد میکردواورا جریجه دار کرده بود. وقتی مذهبی های تسبیح به دست وجانماز آب کشیده اورا تصیحت می کردند: جوان مگر مملکت قانون ندارد تو چرادرگیرشدی...رهبر هم راضی نبود تو خودت را به خطر بیندازی اما علی جان داد چون نخواست بی غیرت باشد. علی عزیز شهید غیرت او همانند عباس علی جان داد برای غیرت 🌷 @tashadat 🌷
منتخبی از نامه شهید به رهبری: سلام آقا جان امیدوارم حالتان خوب باشد آنقدر خوب که دشمنانتان از حسودی بمیرندواز ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کو چکتان خواستار باشید خوبم، دوستانم خیلی شلوغش میکنندیعنی در برابر جانبازیهایی که مدافعان این آب وخاک کرده اند شاهرگ، حنجره، روده ومعده ی من عددی نیست که بخواهد نازک باشد. هرچند دکتر ها می گویند جراحی لازم است وخطر ناک اما من نگران مساله ی خطر ناکتری هستم . من میترسم از ایمان چیزی نماند آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمود: اگر امر به معروف ونهی از منکر ترک شود خداوند دعاهارا نمی شنود وبلا نازل میکند.من خواستم جلوی بلا را بگیرم.... آقا جان من وهزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمینشینیم واگر بارها شاهرگمان را بزنند وهیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهدباز هم نمیگزاریم رگ غیرت وایمان در کو چه های شهرمان بخشکد. بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی 🌷 @tashadat 🌷
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همانا قیام من برای اصلاح امت جدم وهدف مهم من امر به معروف ونهی از منکر بود. 🌷 @tashadat 🌷
🌹🌹🌹 ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند شادی روح امام شهدا وارواح طیبه شهدا صلوات الهم الرزقنا توفیق الشهاده 🌷 @tashadat 🌷
🌱 • هرکی آرزو✨داشته باشه خیلے خدمت کنه⛑ میشه...!🕊 یه گوشه دلت پا👣بده، شهدا بغلت میکنن...💞 • ـ ما به چشم دیدیم اینارو...👀 ـ ازاین شهــدا مدد بگیرید،🖐🏼 ـ مدد گرفتن از رسمه...✔️ • دست‌بذار رو خاک قبر شهید💭بگو... حُسین❣به حق این شهید،🥀 یه نگاه به ما بکن..💔🌱 🌷 @taShadat 🌷
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ۺوخی شهیدمدافع حرم باداعشی ها_ طنز شهید مدافع حرم محمدرضا سنجرانی یکی از شهدای مدافع حرمی است که همچون سایر همرزمان خود در شرایط سخت جنگ نیز روحیه شادوبانشاط خودراحفظ کرده وباوجود مجروحیت شدیدباآن ها درحال بگووبخند است 😊☺️ 🌷 @taShadat 🌷
【﷽】 شهـادت یعنی...☘ متفاوت به آخر رسیدن ؛ و گرنه مرگ پایان همه قصه‌هاست:)💔 🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
#نسل سوخته قسمت صد و شصت و هشتم: جاده کربلا کابووس های من شروع شده بود ... یکی دو ساعت بعد از اینک
سوخته قسمت صد و شصت و نهم: تشنه لبیک سریع، چشم های خمار خوابم رو باز کردم و ... نگاهم افتاد به خیابان مستقیمی که واردش شدیم ... بغض راه نفسم رو بست ... خواب و وقایع آخرین عاشورا ... درست از مقابل چشم هام عبور می کرد ... جاده های منتهی به کربلا ... من و کربلا ... من و موندن پشت در خیمه ... و اون صدا ... چفیه رو انداختم روی سرم و کشیدم توی صورتم ... اشک امانم رو بریده بود ... - آقا جون ... این همه ساله می خوام بیام ... حالا داری تشنه ... من بی لیاقت رو از کنار جاده کربلا کجا می بری؟... هر کی تشنه یه چیزیه ... شما تشنه لبیک بودی ... و من تشنه گفتنش ... وارد منطقه جنگی مهران شده بودیم ... اما حال و هوای دل من، کربلا بود ... - این بار چقدر با خیمه تو فاصله دارم، پسر فاطمه؟ ... از جمع جدا شدم ... چفیه توی صورت ... کفشم رو در آوردم و خودم رو بین خاک ها گم کردم ... ضجه می زدم و حرف میزدم ... - خوش به حالتون ... شما مهر سربازی امام زمان توی کارنامه تون خورده ... من بدبخت چی؟ ... من چی که سهم من از دنیا فقط جا موندنه؟ ... لبیک شما رو مهدی فاطمه قبول کرد ... یه کاری به حال دل من بی نوا بکنید ... منی که چشم هام کوره ... منی که تشنه لبیکم ... منی که هر بار جا می مونم ... به حدی غرق شده بودم که گذر زمان رو اصلا نفهمیدم ... توی حال خودم بودم ... سر به سجده و غرق خاک ... گریه می کردم که دست ابالفضل ... از پشت اومد روی شونه ام... ـ چی کار می کنی پسر؟ ... همه جا رو دنبالت گشتم ... کندن از خاک مهران ... کار راحتی نبود ... داشتم نزدیک ترین جا به کربلا ... داغ دلم رو فریاد می زدم ... بلند شدم ... در حالی که روحی در بدنم نبود ... جان و قلبم توی مهران جا مونده بود ... چشم ابالفضل که بهم افتاد ... بقیه حرفش رو خورد ... دیگه هیچی نگفت ... بقیه هم که به سمتم می اومدن ... با دیدنم ساکت می شدن ... از پله ها اومدم بالا ... سکوت فضا رو پر کرد ... همهمه جای خودش رو به آرامش داد ... - علی داداش ... پاشو برگشت رو من بشینم کنار پنجره ... دوباره چفیه رو کشیدم روی سرم ... و محو وجب به وجب خاک مهران شدم ... حال، حال خودم نبود ... که علی زد رویشونه ام ... صورت خیس از اشکم چرخید سمتش ... یه لحظه کپ کرد ... - بچه ها ... می خواستن یه چیزی بخونی ... اگه حالشو داری ... جملات بریده بریده علی تموم شد ... چند ثانیه به صورتش نگاه کردم ... و میکروفون رو گرفتم ... نگاهم دوباره چرخید سمت مهران ... - بی سر و سامان توئم یا حسین ... تشنه فرمان توئم یا حسین ... آخر از این حسرت تو جان دهم ... کاش که بر دامن تو جان دهم ... کی شود این عشق به سامان شود؟ ... لحظه لبیک من و ، جان شود؟ ... نویسند: سید طاها ایمانی📝 🌷 @taShadat 🌷