🌷🌷🌷شهید #مجید_قربانخانی #حر ریاحی زمان ماست وی متولد سال 1369 تهران بود که چندی پیش به صورت داوطلبانه برای دفاع از حریم آل الله به #سوریه اعزام شد و طی عملیات مستشاری به دست نیروهای #تکفیری به #شهادت رسید. پیکر مطهر او بر اثر انفجار از بین رفته است.🌷🌷
🌹🍃🌹🍃
👉 🇮🇷
14.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صحبت های جانسوز مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بر بالای پیکر فرزندش😔
🔺استخوان های مجید من سوخته، اینقدر نگید اینها برای پول میرن...😞
امان از دل مادران شهدا😭💔
#انتشار_حداکثری
#شهید_مجید_قربانخانی
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍بهترین هدیہ براے من اشڪ چشم برای حسین(ع) است. اگر گاهے در هیئت ها یڪ قطره اشڪ براے ارباب را بہ من هدیہ دهید، از همہ چیز برایم بالاتر است؛ آنقدر ڪہ این قطره را بہ تمام بهشت نمے فروشم. اگر بہ من اجازه داده شود بہ دنیا رجوع ڪنم و بہ شما سر بزنم، فقط دوست دارم در هیئت ها و روضہ ها شرڪت ڪنم.
#شهید_غلامعلی_رجبے
🌷
📚ڪتاب ڪبوتران حرم، صفحہ 1۶
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#صبح_جمعه دراین رهگذرچه می خواهم🍃
به غیرآمدنت ازسفرچه می خواهم😔
برات نامه نوشتم سلام ودیگرهیچ💔
بجزسلامتی تودیگرچه می خواهم🙌
❤️تعجیل در #ظهور ۳ صلوات❤️
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#با_اجازه_پدرم_بله...
✍ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ خونواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ...
ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ…
ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ
ﺩﺧﺘﺮ خانومی ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ...
ﮔﻔﺘﻢ:
ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟
چطور مگه...؟!
ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ...
ﮔﻔﺘﻢ: پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ،
میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش...
زد زیر گریه و گفت:
یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ...
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍین ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ...
میشه به جای ظهر پنجشنبه،
شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ...؟!
شب جمعه...
ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا،
بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ...
ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ...
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن...
ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن...
کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼہ ﺧﺒرررﻩ…؟!
ﻋﺮﻭسی ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮﻧہ ست…!
ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ...
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد:
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبرید...؟
ﻧﺒﺮﯾـﺪش...
یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ...
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ی ﻋﻘﺪم باشه...
ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ...
ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ...
ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭ تا تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ...
استخوون دست باباشو برداشت…
کشید رو سرش و گفت:
"بابا جون…
ببین دخترت عروس شده…
برای بار سوم میپرسم:
عروس خانوم وکیلم...؟
با اجازه پدرم...بله...
راوی : #از_بچه_های_تفحص_اصفهان
✨بسم رب الشهداء والصدقین✨
✨معرفی کتاب :
✨سرّ سَر
این کتاب درباره زندگی شهید اسکندری از زبان همسرش و به قلم نجمه طرماح روایت شده است. در بخشی از این کتاب آمده است: «همه چیز برایم 30 سال به عقب برگشت. حال و روز خانمهایی که دورورمان بودند و با شنیدن خبر شهادت همسرشان یکباره دنیای قشنگ آرزوهایشان فرو میریخت، بعد از سالها برای من اتفاق افتاد. خاطرات خانم دهبزرگی هم از همین دست بود با این تفاوت که پسر کوچکش طعم داشتن پدر را نچشید و تصویری از آن در ذهن نماند و علیرضا و فاطمه و زهرا نفسشان به نفس بابا بسته بود.» روایت کتاب «سِّر سَر» ماجرای زندگی عاشقی است که به معشوق میرسد. ماجرایی که از روزهای تجرد عبدالله شروع میشود و به روزهای سخت جنگ میرسد و روزهای بعدش که عبدالله دست از تلاش برای وصال بر نمیدارد. اما در این کتاب داستان از قول راوی دیگر یا به تعبیری روی دوم سکه نقل میشود. متن کتاب «سِّر سَر» از قول همسر سردار روایت میشود، روایتی شنیدنی که چند ویژگی خاص دارد. ویژگیهایی که میتوان آن را از محاسن کتاب به حساب آورد. راوی در همه برهههای زندگی روایت دارد، حرفهایی که متناسب هستند و در جایی به خلاصهگویی و در بخشی زیادهگویی ندارد
کلام رهبری😍
مقام معظم رهبری:
آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست.
می گفت...
.
.
.
اگه نتونستید جنازه ام رو برگردونید عقب، روی مین های دشمن بندازید، تا جنازه من کمکی به اسلام کرده باشه.
🍃🍃🍃🍃
#مردان_بی_ادعا