eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
ٺـٰاشھـادت!'
خاطرات کودکی شهید مسعود عسگری ماجرای برق‌گرفتگی مسعود در کودکی مسعود خیلی زرنگ و باهوش بود گاهی کنجکاوی‌های زیادی به خرج می‌داد که همه را نگران می‌کرد. در بچگی دوبار برق او را گرفت یک بار سیم کاملا لخت و بدون محافظی را برداشته بود و در این حالی بود که هنوز دو سالش تمام نمی‌شد. این سیم لخت را کاملا در پریز فرو برد اما فقط کف دستش کمی سوخت. یعنی این بچه از اول ذخیره خود خدا بود نیامده بود که الکی از دست برود. یک بار هم من خواب بودم و مسعود یکی از قیچی‌های کوچکی که داشتیم را در پریز فرو برده بود و دیدم یک چیزی بالای سر من به دیوار کوبیده شده چشمم را باز کردم دیدم مسعود است. قیچی کاملا در هم فرو رفته بود اما مسعود کاملا سالم بود. ▪️ @taShadat ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ: ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠ #قسمت 8⃣ #فصل_دوم مگر می شود توی روستا زندگ
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣ می گفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.» خواهرهایم غر می زدند و می گفتند: «ما از قدم کوچک تر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمی دهید؟!» پدرم بهانه می آورد: «دوره و زمانه عوض شده.» از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می دانستم به خاطر علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیل ها کوتاه می آمدند. پیغام می فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند. یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالاها مرا شوهر نمی دهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی خبر به خانه مان آمدند. عموی پدرم هم با آن ها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعت ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند. من توی حیاط، زیر یکی از درخت های سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می دیدم. کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خودم گفتم: «قدم! بالاخره از حاج آقا جدایت کردند.» ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣1⃣ آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسرعمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است.» پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. مهریه را مشخص می کنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند. این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند. آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند. ادامه دارد...✒️ ▪️ @taShadat▪️
ٺـٰاشھـادت!'
‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣ #فصل_دوم می گفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.» خواهرهایم غر می زد
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣1⃣ فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم کاغذ را به خانه پدر صمد برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده. پدر و مادر صمد با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ اما صمد همین که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید.» اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود. عصر آن روز، یک نفر کاغذ امضاشده را به همراه یک قواره پارچه پیراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد. چند روز بعد، مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟ ادامه دارد...✒️ ➿〰➿〰➿〰 ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣1⃣ خانواده خوب ندارد که دارد. پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.» با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که من بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم می مردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود. خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر و ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم. توی دلم خداخدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود. ادامه دارد...✒️ ▪️ @taShadat ▪️
تقدیم به نـگاه پرمهرتون🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمامِ این کشور خیابان بـه خیابان کوچه به کوچه مدیونِ خون شهداست❗️ #زدن_کوچه_به_نام_شهدا_کافی_نیست #کوچه_شهید ▪️ @taShadat ▪️
خیلی برای اسلام تلاش میکردند، ایشون تو بحث فرهنگی خیلی فعال بودن، خودشون از مربی های پرتلاش مجموعه فرهنگی مسجد جامع صفا بودن☝️🌹 خیلی با گروه سنی نوجوان مهربون بودن و براشون دل میسوزوندن تا اونها رو جذب مسیر الهی کنند و تمام تلاششون این بود ک برای امام زمان یار و سرباز پرورش بدن✌️🌺 تو کار برای اهل بیت و مخصوصا محرم و غدیر خیلی زحمت میکشیدن و عقیده شون این بود که اهل بیت خیلی مظلومند😔 و ما باید تبلیغ سیره و روش اهل بیت رو دنبال کنیم و براشون با جون و دل کار میکردند✨ به بحث برادری و برابری خیلی اهمیت میدادند و میگفتن هر چی که من دارم برادر دینی من هم باید داشته باشه...👌🌸 به همسرشون خیلی احترام میذاشتن و رفاه ایشون خیلی واسشون مهم بود تا جایی ک قبل از سفر آخرشون که به برسند🕊تمام دارایی های خودشون رو فروختن و دراختیار همسرشون قرار دادن تا بعد از ایشون سختی متوجه حالشون نشه 😔💔 شهید مدافع حرم مرتضی عبدللهی ▪️ @taShadat ▪️
... 🌸 یہ صندوق 🗳درست کرد و گذاشت توی خونہ. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. 😐عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ 💵رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن.☺️ طرح خیلی جالبی بود ، 👌🏻باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناه‌ها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر می‌داد💚😇 🌸 ▪️ @taShadat▪️
ٺـٰاشھـادت!'
یڪبار دیدم دسٺ محمدهادے به‌طور خاصے سوخته ده‌روز بعد دوباره محمدهادے را دیدم بعد از گذشت ده‌روز هنوز دسٺش التیام نیافته‌بود...🥀 به او گفټم: این زخم پشٺ دستت برای چیه؟ نمے‌خواست جواب بده و هے موضوع را عوض میڪرد اما بالاخره قضیه را فهمیدم...✨ گفت: مدٺ‌ها قبل در یڪ‌شب بسیار اذیت شدم شیطاݧ به سراغ من آمده‌بود من هم تنها چاره‌اے ڪه به ذهنم رسید سوزاندݧ دستم بود...🔥 🌸 ▪️ @taShadat ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ساده ترین راه حاجت گرفتن از #امام_زمان (عج)😍 ✅استاد #عالی ✅استاد #رائفی_پور ✅استادعبادی ▪️ @taShadat ▪️
سردار حاجی زاده: جزو پنج کشور برتر دنیا در حوزه پهپاد هستیم فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: 🔹امروز بزرگترین کلکسیون پهپادی جهان در موزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی افتتاح شد. این موزه موزه عبرت است برای کسانی که ملت ایران را تهدید می کنند. 🔹جزو پنج کشور برتر دنیا در حوزه پهپاد هستیم. 🔹علاوه بر آن در حوزه رادار نیز پیشرفت های بسیار خوبی داشتیم که نمونه آن نیز ساقط کردن هواپیمای ام کیو ۴ سی بود. 🔹ما همچون چهل سال گذشته ایستاده ایم و اگر دشمن غلطی کند قطعا پاسخ کوبنده ای دریافت خواهد کرد. #یاحسین 🍃🏴اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🏴🍃 🏴اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🏴            ▪️ @taShadat ▪️
#بی_بی_جان_یازینب... ﻣﺪﺍفعی ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﭼﺎﮎ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺯینب ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺷﻬﯿﺪ، بی ﺗﺎﺏ ﺍﺳـﺖ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺁﻣﺪه ﻣﺪﺍﻓـــﻌﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺸﻨﻪ ﺍی ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺿﺮﯾﺢ،ﺳـﯿﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ...😔 _••🏴🍃 #یاحسین...🏴🍃••_ ▪️ @taShadat ▪️
✨گر حساب عشق زینب را در این مکتب کنید ✨باید از راه ریاضی حل این مطلب کنید ✨عشق منهای ریا تقسیم بر هفتاد و دو ✨جمع آن هر چه بیاید ضرب در زینب کنید ❣لبیک یا زینب کبری (س)❣ #یاحسین 🍃🏴اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🏴🍃 🏴اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🏴            ▪️ @taShadat ▪️
#بی_بی_جان_یازینب_مددی اصلاً عفاف چیست به جز معجر شما پوشیدگی کجاست به جز محضر شما تا قبل از این کدام زنی این گونه بوده است؟ جز حضرت خدیجه و جز مادر شما بانو قسم به جان حسینت بهشتی است هرکس شود کنیز شما نوکر شما تفسیر آیه های خدا موج میزند در برکه های منظره باور شما وقتی به جز اهالی این خاک ؛جبرئیل... ....هم استفاده میکند از منبر شما #غلامتم_بی_بی_جان.... _••🏴🍃 #یاحسین...🏴🍃••_ ▪️ @taShadat ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ساده ترین راه حاجت گرفتن از #امام_زمان (عج)😍 ✅استاد #عالی ✅استاد #رائفی_پور ✅استادعبادی ▪️ @taShadat ▪️
خوش به حال آنهایی که در زمانی زیستند که لااقل به دیدن گلِ لبخنـدتان رسیدند ... #اعزام_به_جبهه ایستگاه راه‌آهن نیشابور ▪️ @taShadat ▪️
❗️توفیق خادمی(۲) ...هنر خادم همین بس که دست اربابش را رها نکند. سوال:اگر عمر دوباره پیدا کنید چه خواهید کرد؟ جواب شما را نمیدانم ولی حضرت حافظ کاری جز خدمت کردن به ارباب معرفت را انتخاب نمی‌کند: "گر بود عمر به میخانه روم بار دگر به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر" منبع:کتاب"خادم ارباب کیست؟"صفحه ۱۹ ▪️ @taShadat ▪️
🔹یـادمون باشه که...🌹🍃 هـرچی برای خـــدا کـوچیکی‌وافتـادگی کنیم، خـــدا در نظر دیگـران بـزرگمون می کنه...👌😍 شهیـد حاج حسیـن خـرازی❤️👉 ▪️ @taShadat ▪️
#شهیدمدافع_حرم محمدرضادهقان 🕊🌺 💠از هیچکس چیزی به دل نمیگرفت ، بدی دیگران رو فراموش میکرد و در مقابل؛ خوبیاشون رو به خاطر میسپرد😊 💠وقتی یکی با رهبر یا سپاه مخالف بود ، اصلا سکوت نمیکرد ولی طوری با زبان و بیانش برخورد و بحث میکرد که طرف مقابل تاثیر منفی نگیره و خودش هم جبهه ی خیلی معترض نمیگرفت.☝️ 💠خادم الشهدا بود... ترک محرمات و انجام واجبات... روی این موضوع با هیچکس شوخی نداشت.👌 💠خیلی با معرفت بود ، هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد.🌺 💠تا جایی که میشد حرفش رو میزد.خیلی رک بود و با کسی رودربایسی نداشت. به زندگی و زندگی کردن خیلی امیدوار بود و لذت بردن از زندگی رو دوست داشت ولی اصلا از یاد مرگ غافل نبود.‼️ 💠عاشق و سینه سوخته ی حضرت زینب سلام الله علیها بود و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عج) #عمل رو انتخاب کرد👌 ، تا حرف!... و آخر هم زیر پرچم بی‌بی موند و شد یکی از علمداران ظهور ▪️ @taShadat ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این‌‌عاشقاݩ ڪه‌همچو پرسـ🕊ـتو‌ میزنندباݪ، اینها فداےعمہ‌ےقامٺ‌خمیده‌اند این‌عاشقاݩ ڪہ شهــیدحرم شدند، شمـ🕯ـعند و‌پاےدخـــترحیـدر چـــکیــــده‌اند.💔 #شبتون_شهدایی ✨ #عکس_شهدای_اربعه 🍃🌙 ▪️ @taShadat ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا