eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 «اجرت را ضایع نکن...» 🔹 حاج بصیر در نامه ای به فرزندش «مهدی» می گوید: ◇ مهدی جان! تو پدر منزل هستی و مسوولیت تو حالا سنگین است. خوشا به حال تو كه در این سن و سال مسوولیت منزل به دوش تو افتاد و من به تو افتخار می كنم. ◇ طوری رفتار كن كه هیچ كس خیال نكند پدرت در جبهه است و تنها هستی به كسی نگو بابام جبهه است، اجرت را ضایع نكن.. ◇ وقتی دلتنگ شدی سری به مزار شهدا بزن و زیارت كن و به آنها بگو اگر شما شهید شدید. بابام سنگر شما را پر كرده و انشاء الله راه كربلا باز می شود و پدرتان و مادرتان و همسر و فرزندان تان به پیش امام حسین(ع) می روند و زیارت می كنند. ◇ اگر یک فرزند شهید را دیدی نزدیک او برو و با او صحبت كن و دلداری بده و برادرانه و با محبت رفتار كن كه او احساس كمبود نكند. به او بگو رزمندگان انشاءالله پیروز می شوند و انتقام خون شهدای ما را می گیرند.
💌بسمـ رب الشـهدا.. .﷽ شـُـهـَـداے ِمـُـدافـِـع ِحـَـرَم ﷽ 😊✋ |💔| 🍃🌼 تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۰۲/۰۴ محل تولد: قزوین تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۹/۰۵ محل شهادت: حلب_سوریه وضعیت تأهل: متأهل محل مزارشهید: گلزارشهدای‌قزوین 👇🌹🍃 ✍..وای از روزی که آنان که ولایت دارندقدرآن راندانسته وبیراهه بروند زیراتامادامی که پشتیبان ولایت باشیم و رهرواین مسیرهمیشه سرافرازیم ونوک پیکان ارتش وسپاه ولی‌عصر‌(عج )ان‌شاالله..زیرانقطه قوت ماولایت است ونقطه ضعف مانیز بی توجهی به این امر،زیرا ماآنچنان که لازم است بایدبه حدود وثغورآن توجه کرده وخودراذوب دراین امربدانیم. 🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🌸بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🌸 ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ میلادی: Monday - 24 April 2023 قمری: الإثنين، 3 شوال 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹قتل متوکل عباسی، 247ه-ق 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع ▪️12 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام ▪️22 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️27 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️37 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
تفسیرصفحه۳۵
💠 امام علی علیه‌السّلام: 🔹 اذْكُرُوا اَللَّهَ ذِكْراً خَالِصاً؛ تَحْيَوْا بِهِ أَفْضَلَ اَلْحَيَاةِ وَ تَسْلُكُوا بِهِ طُرُقَ اَلنَّجَاةِ 🔸 خدا را خالصانه ياد كنيد، تا بهترين زندگى را داشته باشيد و با آن راه نجات را بپوييد. 📗 تحف العقول، ص202
💚 توی ماه مبارک خیلیا حالِ خوش و عبادت های قشنگی داشتن... خب این خوب نیست که فقط برای یک ماه باشه و بس❗️ درسته؟ باید حفظش کنیم😍 .
❤️ پس اگه دغدغه مندی بسم الله 👇👇👇❤️👇👇👇
خودسازی ۱.mp3
20.59M
🔰خودشناسی مقدمه ی خودسازی 🔰چقدر خودتو میشناسی و برای شناخت خودت چقدر کار کردی❓❓❗️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۴۴ و ‌۴۵ صداي مامان از طبقــه ي پایین میآید:نیکی کم کم آماده شو... دلم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت۴۶ و ۴۷ :+نه شما برید،خوش بــگذره مامان بارآخر نگاهــم میکند و از اتاق خارج میشود صفحــه ي مانیتور را بلند میکنم و دوباره به متن ایمیل خیره میشوم...ذهنم به هرطــرف کشیده میشود،امــا بی حاصل و بی جواب....اصلا چرا میخواهد کمکم کند.... سرم درد میگیرد از این معـــماهـا، صداي بسته شدن در میآید،بلند میشوم و از پنجره ي اتاق،پدر و مادرم را میبینم که با هم از خانـه خارج میشوند. آفتاب کم کم آخرین شعاع هایش را جمع میکند. پوفی میکنم،حالا قرآن از کـــجـــا گیــر بیاورم..... ★ منیــرخانم داخل آشپزخانــه مشغول مـرتب کردن کابینت هاست،بــه طرفــش میروم. براي عملی کردن نقشه ام باید کاري کنم. :_شام چی داریم منیــرخانم؟ :+خانم جان،براتون زرشک پلو پختم،همون که دوست دارین،راستش حدس میزدم که مهمونی نرید،برا همین پختم. ذهنم جرقه میزند،نکند ایمیل کار اوست :_از کـجـا فهمیدي من مهمونی نمیرم؟ :+خب راستش،کسی که پاش رو تازه از گچ درآورده باشه،یه خرده طول میکشه تا راه بیفته، خانم جان شما به خودتون نگاه نکنین ماشاءالله این همه سرحال هستین،هـر کس دیـگه بود،دو سه روز استراحـت میکرد خب. نه،او خیلی ساده تر از این حرفــ هاست،او حتی نمی داند چگونه ایمیل میفرستند،نمی تواند کار او باشد :_چیزه....یعنی منیرخانم میشه برام کاهو، سکنجبین درست کنی؟ :+چشم خانمــ فقط یه کم طول میکشه :_عیب نداره،راستی من نیکی ام نه خانم! شیرین میخندد،دوست داشتنی است. به طرف یخچال میرود تا کاهو بیاورد،میدانم تا شستن و خرد کردن کاهو ها فرصت دارم،از آشپزخانه خارج میشوم،می خواستم منیر را به کاري مشغول کنم تا خیالم راحت باشد که به طرف اتاقش نمیرود. تنها جایی که در خانه ي ما،قرآن پیدا میشود اتاق اوست! آرام در اتاقش را باز میکنم،این کار خلاف اخلاق است اما چاره ندارم،اگــر از خودش میخواستم، مطمئنا در اختیارم میگذاشت اما من دلم نمیخواهد هیچکس از این ماجرا با خبر شود،حداقل فعلا.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت۴۸ و ۴۹ اتاقش تاریک است،آرام به طرف میز گوشه ي اتاق می روم،جایی که سجاده و قرآنش را همیشه آنجا میگذارد. کورمال دستم را رویمیز میکشم،دستم روي کتابی میلغزد،نمی دانم چرا تا این حد آرامـ می شوم از برخورد با کتاب،بدون هیچ تعلل و مکثی کتاب را برمی دارم و از اتاق خارج میشوم،بعدا حتما از منیر بابت کار زشتم معذرت خواهی میکنم... به سرعت از پلــه ها بالا می روم و به طرف اتاقم اوج میگیرم،چقدر مشتاقم براي خواندن این کتاب. روي تخت می نشینم و قرآن را برابرم باز میکنم، ناخودآگاه زیرلب میگویم:بسمــ اللّه الرحمنـ الرحیمـ شروع میکنم به خواندن ترجمه ي آیات، اما قبلش قرآن را برابرم میگشایم،نه از صفحه ي اول،بلکه میگذارم انگشتانم صفحه اي را باز کنند. سوره زمر،آیه بیست و دو در برابر چشمانم باز میشود: أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى◌ٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ◌ۚ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَۀِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ ◌ۚ أُولَ◌ٰ ئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ چند کلمه ي اول آیه آرامم میکند:آیا کسی که خدا سینه اش را براي اسلام گشوده.. به صفحه ي اول قرآن باز میکردم،شروع میکنم به خواندن ترجمه ها: ((حمد و ستایش از آن خدایی است که پروردگار جهانیان است¹،اوست صاحب روز جزا² تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاري میطلبیم³ مــا را به راه راست هدایتــ کن⁴(( با جمله ي آخر،دلم می لرزد،بی اختیار به متن عربی آیه رجوع میکنم: اهدنــــا الصـــــــراطـــ المستقیــــــــــــــمـــــــ چشمانم را میبندم،اشکــهایم براي ریختن سبقت میگیرند..... زیر لب تکرار میکنم،اهدنا الصـراط المستقیم... ما را به راه راست...... قرآن را بغل میکنم و راه اشک ناخودآگاه هموار میشود... ★ صداي باز شدن در حیاط میآید،نگاهی به ساعت می اندازم،سه ساعتی تا صبح مانده.... تمام مدت،فقط مشغول خواندن و نوشتن بودم،مثل یک شاگرد از حرف هاي قرآن نکته برداري کرده ام،تا اینجا پاسخ بعضی از سوال هایم را گرفته ام. قرآن و دفترم را برمیدارم و داخل کمد مخفی میکنم،لپ تابم را هم برمیدارم،او هم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸