📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
میلادی: Wednesday - 20 September 2023
قمری: الأربعاء، 4 ربيع أول 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
▪️4 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️5 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
▪️13 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام
▪️30 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا
#شهید_وحید_درخشانی
نام پدر: محمد
تولد: ۱۳۴۷/۷/۲
محل تولد: تهران
میزان تحصیلات: سوم دبیرستان
رشته ریاضی فیزیک
شهادت: ۱۳۶۷/۵/۴
محل شهادت: شلمچه
عملیات: دفاع سراسری (غدیر)
گردان: حضرت قاسم علیه سلام
یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام
مسئولیت: مسئول مخابرات تیپ یکم و با حفظ سمت بیسیمچی
مزار: تهران، بهشت زهرا(سلام الله)، قطعه۲۱
#خاطره_ای_ازشهید
✍ _دورانی که وحید به مهد کودک میرفت ما در خانه معمولا مداحی و سخنرانیهای آقای کافی را به طور مداوم گوش میدادیم. وحید با سن کمی که داشت آن سرودها و شعر ها را به ذهن میسپرد.
روزی مربیشان در مهد از آنها پرسیده بود چه کسی بلد است شعر بخواند؟
وحید دستش را بالا برده و بیتی را خوانده بود. از آن جایی که مربیاش مخالف انقلاب بود، او را حسابی سرزنش و گوشزد کرده بود که دیگر هیچوقت از این شعرها نخواند.
ابیاتی که خوانده بود، چنین بود:
فاطمهجان، فاطمهجان، دل به تو بستیم
محبان تو هستیم
نظر کن به عنایت، به فردای قیامت
🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_وحید_درخشانی_صلوات🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
💞معرفی شهید 💞
💥پیشکسوتجوانمردیوپهلوانِکشتی💥
🌷شهید سردار حاج شاهرخ دایی پور
متولدسال 1340 در شهر کرمانشاه در مبارزات حقطلبانه مردم ایران علیه رژیم ستم شاهی فعالانه مشارکت جست و با شروع تجاوز دشمن بعثی به میهن عزیزمان به صورت بسیج نیروی مردمی در دفاع مقدس حضور پیدا نمود .
🌺شهید دایی پور در طی 85 ماه حضور در جبههها به افتخار جانبازی نائل آمد و در مسئولیتهای مختلف
از جمله فرماندهی یگانهای توپخانه،
ادوات و ضد زره لشکر نبی اکرم(ص) و
قرارگاه نجف خدمت نمود و
نیروهای زیادی را در این دستهها تربیت نمود.
💥شجاعت و دلاوریهای نامبرده در عملیاتهای مختلف جنگ
زبان زد همرزمان و مسئولین دفاع مقدس شد
بطوری که بارها مورد تقدیر و تشویق فرماندهان سپاه قرار گرفت.
بعد از پایان جنگ با استفاده از تجربیات خود در دفاع مقدس به آموزش دانشجویان دانشکده دافوس سپاه پرداخت و
در تربیت شاگردان بسیاری در مدیریتها و مسئولیتهای مختلف مشارکت بسیار موثری ایفا نمود.
همچنین در طی این دوره موفقیتهای زیادی در کسب قهرمانی رشته های کشتی و غواصی در سطح نیروهای مسلح کشور داشت و شاگردان بسیاری نیز تربیت نمود.
✅ این شهید والامقام
جسارت به حرم حضرت زینب(س) توسط عوامل استکبار جهانی و صهیونیزم بینالملل را بر نتافت و داوطلبانه به دفاع از حرم مطهر اهل بیت(ع) شتافت و
مدتهای مدیدی با مسئولیتهای مختلف مستشاری در جبهه مقاومت خدمت نمود و نهایتا یکم تیر ماه 1397 در سوریه به آرزوی دیرینه ی خود نائل آمد و به یاران و دوستان شهیدش پیوست.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_شاهرخ_دایی
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا حاجتت رو نمیدن؟
ناامیدی؟
با شهدا قهر کردی؟
فکر میکنی نگات نمیکنن؟
صداتو نمیشنون؟
حتما گوش کنید تا جواب سوالهارو بگیرید👆👌🥰
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 پارت بیست علی پی در پی دنبال کارهایش بودتا هرچه زودتر برود. 🌷🌷 ده روز از شب رضایت عاطفه خان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#به_شرط_عاشقی
پارت بیست و یک
سینا از پله ها پایین آمد،علی ازروی مبل برخاست وسلام کرد.
سینا جواب سلامش داد وبه طرفش رفت.
دستش رابه طرفش گرفت.علی،گرم دستش رافشرد واحوالش را پرسید.
+شکرخدا.خوبم.
_خداروشکر.
روی مبل نشستند.چندلحظه بعد صدای زنگ تلفن علی دراتاق پیچید،تصویر حسین روی صفحه گوشی نقش بست.
ببخشیدی گفت وپاسخ داد:بله؟
صدای پرانرژی حسین در گوشش پیچید:سلام شهید زنده.وپشت بندش میخندد.
علی لبخندی زد:سلام،چیشده کبکت خروس میخونه!
+بگم چیشده؟
_بگو.
+مژده بده که پس فرداعازمیم ان شاالله.
علی متعجب به سمیه خیره شد وچیزی نگفت.
+چیشد؟سوریه نرفته شهید شدی؟
_حسین کارام درست شده؟
+بعله.حالابگو بهم چی میدی بهت خبر خوش دادم؟
_توهرچی بخوای برای این خبرت بهت میدم.
+نه بابا.هیچی نمیخام.توام فوری وسایلاتو جمع کن.
_فعلا که خونه نیستم
+کجایی؟
_بعدا.
+باشه.فعلا یاحق.
_ممنون ازخبر خوشت.حق نگهدارت.
گوشی رااز گوشش جدا کرد وروی عسلی گڋاشت و ببخشیدی گفت.
سینا:رفیقت بود؟
_بله.ان شاالله اگه خدابخواد پس فردا عازمیم.
همه بهت زده نگاهش میکردند.
به سمیه نگاه کرد.سمیه اشک هایش را که بی اجازه روی گونه ریخته بودند،ماک کردولبخندی محزون زد:مبارک باشه.
علی هم لبخندی زد:مچکر...
به قلم🖊️:خادم الرضا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
پارت بیست و دو
نمازشان راخواندند وبعدافطار کردند.علی بسم اللهی گفت و خرمایی دردهانش گڋاشت:قبول همگی باشه.
آقامهدی:ممنون.قبول حق...پس فردامیرید؟
_بله ان شاالله
+ان شاالله.
بعدجمع کردن میز،همه به هال رفتند وکنارهم نشستند.علی گوشی اش را برداشت و برای سمیه تایپ کرد:داری سخت میکنی رفتنو برام سمیه..
صدای گوشی سمیه بلند شد.بعدازچنددقیقه پاسخ داد:سخت هست برای من رفتنت...دوست داشتم حداقل شبای قدروباهم بریم هیئت...
_توابنجا عزاداری کن من اونجا.انگار کنارهمیم.
+بعداباهم حرفمیزنیم،الان زشته.
_باشه...
🌷🌷🌷
کلید راچرخاند ووارد خانه شد.کسی درهال نبود وچراغهاخاموش بودند.ازپله هابالاوبه اتاقش رفت.لباسهایش راعوض کردوروی صندلی نشست.دفترش راباز کردوپایین(امشب بالاخره مامان رضایت داد)نوشت:امشب ۱۶ماه رمضون سال۱۳۹۵بعدازتلاشهای فراوان ودعاونذر ونیاز وچله حضرت زینب (س)طلبید.کارام درست شده و ان شاالله پس فرداعازمم.خدایاشکرت،شکرت،شکرت،شکرت.
نفس عمیقی کشیدوسرش رابه صندلی تکیه داد:امام حسین(ع)ممنونم که اجازه دادی تورکابت خدمت کنم.کمکم کن بتونم به دوری از سمیه عادت کنم..زیادی بهش وابسته شدم..کمکم کن همونطوری که خودت از عزیزات گڋشتی،منم بگڋرم وکم نیارم تواین راه....
به قلم🖊️:خادم الرضا
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
یکی از آشنایان خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید.
وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد،شهید پلارک بهش گفت: من نمیتونم شما رو شفاعت کنم...فقط وقتی میتونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید،همچنین زبانتان را نگه دارید در غیر این صورت هیچکاری از من بر نمیاد...
#شهید_سید_احمد_پلارک
آرزوی شهادت را همه دارند...اما..!
تنها اندکی شهید میشوند
چون
تنها اندکی شهیدانه زندگی میکنند!
#شهید_سید_سجاد_خلیلی