#تلنگـر ⚠️
دوست کسی است که اولین قطره اشک
محبوبش را می بیند دومیش را پاک🍃 مےکند و سومیش رابه خنده تبدیل مےکند👌
تو براےپاک کردن اشک خون هر صبح و شام امام زمانت چه کار کردهای⁉️😭😭
#از_شدت_سبزی_به_سیاهی_ماند آبروی ما به شهداس
🕊 @taShadat 🕊
*♥️(شهیدابراهیم هادی)♥️
يادم هست كه در همان سال های پايانی دبسـتان، ابراهيم كاری كرد كه پدر عصبانی شد😡 و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.😒😤
ابراهيم تا شب به خانه نيامد.😥 همه خانواده ناراحت بودند كه برای ناهار چه كرده.😬😣 اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند.😊😕
شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سلام كرد.🤗😍
بلافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردی داداش؟!😇🙄
پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان می داد😶😠 اما منتظر جواب ابراهيم بود.🤓
ابراهيم خيلی آهسته گفت: تو كوچه راه می رفتم،🚶🏻 ديدم يه پيرزن كلی وسائل خريده،نميدونه چيكار كنه و چطوری بره خونه.😰 من هم رفتم كمك كردم.🙃 وسايلش را تا منزلش بردم.😌 پيرزن هم كلی تشكر كرد☺️ و سكه پنج ريالی به من داد.😍 نميخواستم قبول كنم ولی خيلی اصرار كرد.✨ من هم مطمئن بودم اين پول حلاله،💛😊 چون براش زحمت كشيده بودم ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم.♥️🎈
پدر وقتی ماجرا را شنيد لبخندی از رضايت بر لبانش نقش بست.🙂 خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهميت می دهد.😊🌈
🗣زهره هادی (خواهر شهید)
#یادش_باصلوات📿
🕊 @taShadat 🕊
نام : هادی
نام خانوادگی : جعفری
تاریخ تولد : سوم فروردین 1365
محل تولد :روستای رئیس آبادِ آمل
سن : ۲۹سال
دین و مذهب :اسلام تشیع
تاریخ شهادت : سوم فروردین 1394
محل شهادت : تکریت عراق
نحوه شهادت : بر اثر اصابت بمب پهباد آمریکایی
محل مزار شهید : روستای رئیس آباد بخش دابودشت آمل
فرازی از وصیت نامه شهیدبه همسرش:
📝 زبان کوچک و گنه کار من از وصف خوبی های بی کرانت عاجز و از مهربانیهایت قاصر است، که بتواند تشکر کند.
حلال کن شوهر بی مقدارت را، از تو راضی هستم،دوست داشتم،دارم و خواهم داشت.بعد از من به زندگی خودت ادامه بده.
#مهندس_شهید_هادی_جعفری #مدافع_حرم_مازندران
🕊 @taShadat 🕊
👈یکم آبانماه سالروز شهادت مصطفی خمینی(ره)
🔹شهید مصطفی خمینی در رجب سال 1349 هجری قمری، در شهر مقدس قم به دنیا آمد، تحصیلات مقدماتی را در قم گذراند و توانست در سطوح عالی دروس حوزه از محضر آیات بزرگ قم در آن زمان بهره برد؛ بزرگانی چون: مرحوم آیت الله العظمی بروجردی؛ مرحوم آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، و علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی.
🔹در بیست و هشت سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد و پس از نیل به این مقام، گستره تحقیقات خود را به تفسیر و کلام و فلسفه و عرفان کشاند.
🔹اهتمام و عشق او به علوم رایج و دینی، بدان پایه بود که می توان وی را ـ ورای نسبتش با امام و رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی که مربوط به نهضت اسلامی می شود، مورد کاوشهای علمی قرار داد، و به طرح دیدگاههایش در خصوص مسائل فقهی، تفسیری و کلامی پرداخت.
🔹شهید مصطفی خمینی، سیاستمداری آگاه و فقیهی روشن بین بود و به حتم از استوانه های استوار انقلاب تا زمان شهادتش به شمار می رفت. همین ویژگیها و خصایل برجسته بود که وی را امید آینده اسلام می کرد. نام و آثارش، همیشه در فرهنگ غنی اسلام، پرآوازه خواهد بود.
🕊 @taShadat 🕊
نام : علی
نام خانوادگی : جمشیدی
نام پدر : عبدالحسین
تاریخ تولد : 1369/08/15
محل تولد : شهرستان نور
سن : 26 سال
تاریخ شهادت : 1395/02/17
محل شهادت : سوریه - منطقه خان طومان
نحوه شهادت : درگیری با گروههای تکفیری و داعش
محل مزار شهید : جاویدالاثر
فرازی از وصیت نامه شهید:
📝بایستی فرمایشات نایب بر حق امام زمان را کلمه به کلمه اجرا کرد .
این دنیا با تمام زیباییهایش محل گذر است نه ماندن ، دیر یا زود فرقی ندارد انشاءالله که در این بتوانیم سرباز امام زمان قرار گرفته باشیم.
خدااز تو ممنونم که مرا در این زمانه توفیق دادی که محب امیر المومنین باشم و سرباز امام خامنه ای.
#شهید_علی_جمشیدی #مدافع_حرم_مازندران
🕊 @taShadat 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 .
لحظات تفحض این شهید در فکه که با کابل پاهاش رو بسته بودن و زنده زنده دفن کردن چون مجروح بوده زنده زنده.
عبدالصمدجعفری
🍂🌸 @atreeman 🌸🍂
ٺـٰاشھـادت!'
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :5⃣1⃣1⃣ #فصل_د
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :7⃣1⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
صاحب خانه خوب و مهربانی هم داشت که طبقه پایین می نشستند. همان روز آینه و قرآن را گذاشتیم روی طاقچه و فردا هم اسباب کشی کردیم.
اول شیشه ها را پاک کردم؛ خودم دست تنها موکت ها را انداختم. یک فرش شش متری بیشتر نداشتیم که هدیه حاج آقایم بود. فرش را وسط اتاق پهن کردم. پشتی ها را چیدم دورتادور اتاق. خانه به رویم خندید. چند روز اول کارم دستمال کشیدن وسایل و جارو کردن و چیدن وسایل سر جایشان بود. تا مویی روی موکت می افتاد، خم می شدم و آن را برمی داشتم. خانه قشنگی بود. دو تا اتاق داشت که همان اول کاری، در یکی را بستم و کردمش اتاق پذیرایی. آشپزخانه ای داشت و دستشویی و حمام، همین. اما قشنگ ترین خانه ای بود که در همدان اجاره کرده بودیم.
عصر صمد آمد؛ با دو حلقه چسب برق سیاه. چهارپایه ای زیر پایش گذاشت و تا من به خودم بیایم، دیدم روی تمام شیشه ها با چسب، ضربدر مشکی زده. جای انگشت هایش روی شیشه ها مانده بود. با اعتراض گفتم: «چرا شیشه ها را این طور کردی؟! حیف از آن همه زحمت. یک روز تمام فقط شیشه پاک کردم.»
گفت: «جنگ شده. عراق شهرهای مرزی را بمباران کرده. این چسب ها باعث می شود موقع بمباران و شکستن شیشه ها، خرده شیشه رویتان نریزد.»
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣1⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
چاره ای نداشتم. شیشه ها را این طوری قبول کردم؛ هر چند با این کار انگار پرده ای سیاه روی قلبم کشیده بودند.
صمد می رفت و می آمد و خبرهای بد می آورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد. فردایش هم کلی نخود و لوبیا و گوشت و برنج خرید.
گفتم: «چه خبر است؟!»
گفت: «فردا می روم خرمشهر. شاید چند وقتی نتوانم بیایم. شاید هم هیچ وقت برنگردم.»
بغض ته گلویم نشسته بود. مقداری پول به من داد. ناهارش را خورد. بچه ها را بوسید. ساکش را بست. خداحافظی کرد و رفت.
خانه ای که این قدر در نظرم دل باز و قشنگ بود، یک دفعه دلگیر و بی روح شد. نمی دانستم باید چه کار کنم. بچه ها بعد از ناهار خوابیده بودند. چند دست لباسِ نَشسته داشتم. به بهانه شستن آن ها رفتم توی حمام و لباس شستم و گریه کردم.
کمی بعد صدای در آمد. دست هایم را شستم و رفتم در را باز کردم. زن صاحب خانه بود. حتماً می دانست ناراحتم. می خواست یک جوری هم دردی کند. گفت: «تعاونی محل با کوپن لیوان می دهند. بیا برویم بگیریم.»
حوصله نداشتم. بهانه آوردم بچه ها خواب اند.
ادامه دارد...✒️
🕊 @taShadat 🕊
ٺـٰاشھـادت!'
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣1⃣1⃣ #فصل_سیزدهم صاحب خانه خوب و مهربانی هم داشت که طبقه پایین می نشستند.
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣1⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
منی که تا چند روز قبل عاشق خرید وسایل خانه و ظرف و ظروف بودم، یک دفعه از همه چیز بدم آمده بود. با خودم گفتم: «جنگ است. شوهرم رفته جنگ. هیچ معلوم نیست چه به سر من و زندگی ام بیاید. آن وقت این ها چه دل خوش اند.» زن گفت: «می خواهی هر وقت بچه ها بیدار شدند، بیایم دنبالت.»
گفتم: «نه، شما بروید. مزاحم نمی شوم.» آن روز نرفتم. هر چند هفته بعد خودم تنهایی رفتم و با شوق و ذوق لیوان ها را خریدم و آوردم توی کمد چیدم و کلی هم برایشان حظ کردم.
شهر حال و هوای دیگری گرفته بود. شب ها خاموشی بود. از رادیو آژیر وضعیت زرد، قرمز و سفید پخش می شد و به مردم آموزش می دادند هر کدام از آژیرها چه معنی و مفهومی دارد و موقع پخش آن ها باید چه کار کرد. چند بار هم راستی راستی وضعیت قرمز شد. برق ها قطع شد. اما بدون اینکه اتفاقی بیفتد، وضعیت سفید شد و برق ها آمد.
اوایل مردم می ترسیدند؛ اما کم کم مثل هر چیز دیگری وضعیت قرمز هم برای همه عادی شد.
چهل و پنج روزی می شد صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت می گذشت. چند باری تصمیم گرفتم بچه ها را بردارم و بروم قایش. اما وقتی فکر می کردم اگر صمد برگردد و ما نباشیم، ناراحت می شود. تصمیمم عوض می شد.
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣2⃣1⃣
#فصل_سیزدهم
هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه برسد. این انتظارها آن قدر کش دار و سخت شده بود که یک روز بچه ها را برداشتم و پرسان پرسان رفتم سپاه. آنجا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: «بی خبر نیستیم. الحمدلله حالش خوب است.»
با شنیدن همین چند تا جمله جان تازه ای گرفتم. ظهر شده بود که خسته و گرسنه رسیدیم خانه. پاهای کوچک و ظریف خدیجه درد می کرد. معصومه گرسنه بود و نق می زد. اول به معصومه رسیدم. تر و خشکش کردم. شیرش دادم و خواباندمش. بعد نوبت خدیجه شد. پاهایش را توی آب گرم شستم. غذایش را دادم و او را هم خواباندم. بچه ها آن قدر خسته شده بودند که تا عصر خوابیدند.
آن شب به جای اینکه با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خواب های بد و ناجور می دیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابانی برهوت می دود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و می خواستند بچه ها را به زور از بغلش بگیرند. یک دفعه از خواب پریدم. دیدم قلبم تندتند می زند و عرق سردی روی پیشانی ام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم. عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره که خوابم برد، همان خواب را دیدم. بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم.
ادامه دارد...✒️
🕊 @taShadat 🕊
🌸 اولویت همسرداری و مادری
💠 سوال: آیا زن تحصیل کرده متأهل و دارای فرزند، در شرایط فرهنگی فعلی جامعه، برای حضور در عرصه جهاد فرهنگی در سطح جامعه (مثل تدریس، مربی گری و ...) تکلیف دارد؟ اگر این حضور باعث آسیب به #فرزندداری، خانه داری و آرامش زن در خانه شود، جایز است؟
💠 جواب: انجام امور مربوط به مقام رفیع مادری و همسری، برای زن در اولویت قرار دارد، البته اگر بانوان بتوانند افزون بر تربیت فرزندان صالح و #همسرداری که خود جهاد محسوب می شود، با حفظ حریم ضوابط شرعی، در عرصه های مختلف فرهنگی تلاش کنند، بسیار پسندیده است.
📙استفتائات رهبر معظم انقلاب
🕊 @taShadat 🕊
نظرات و پیشنهادات و در خواست های خود را برای ما ارسال کنید 🌸
باتشکر #خادمین_شهدا🌹
@Khadamoalzeinab
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🏴 @taShadat 🏴
#نحوه_شهادت🌹🕊
#شهید_محمد_علی_مختار_آبادی
🌷محمدعلی در سن ۲۹ سالگی ودر حالی که به عنوان آر پی جی زن لشکر۴۱ ثاراللّه در عملیات والفجر ۸شرکت نموده بود، روز هشتم اسفندماه سال ۱۳۶۴ در پاتک شدید دشمن در منطقه فاو، بعد از منهدم نمودن تانک های متعدد دشمن ، مورد اصابت گلوله سمینوف قرار گرفت و آبهای دریاچه نمک به خون فرق مطهرش لاله گون شد وروح منورش به اعلا علین وبه جوار دیگر همرزمانش پر کشید.🌹🕊
از محمدعلی ۴ فرزند به یادگار مانده است... که آقا مرتضی فرزند آخر در روز هفتم پدرش ب دنیا آمد و هرگز طعم محبت و بوسه های پدر را نچشید😔
#فرازی_از_وصیتنامه_شهید
همه کسانیکه صحبت مرا می شنوند این حقیقت را بدانند که حقیر آگاهانه و با چشمی باز و عاشقانه در این طریق حق ، قدم نهادم و در این راه مقدس همه چیز را باید فداکرد . من فروشنده هستم و خدا خریدار است. این یک وظیفه است. وظیفه تمام آنانی است که واقعاً به خدا ایمان دارند. معلم بزرگ ما سید الشهداء است که با هجرت وبا ایثار خون عزیزش و با تحمل شهادت همه عزیزانش و با دانستن اسیر شدن اهل بیتش تمام این درسها را به ماآموخته است . پیام من به همه شما این است که راه امام حسین را ادامه دهید تا مسلمین عزت یابند و انشاءا... پرچم اسلام را بر کاخهای ستم کِرِملین وسفید (سیاه ) به اهتزار در آورید.
🕊 @taShadat 🕊
May 11
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۰۲ آبان ۱۳۹۸
میلادی: Thursday - 24 October 2019
قمری: الخميس، 25 صفر 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امر حضرت رسول به اتباع ثقلین
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️4 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️9 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️12 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️13 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
🕊 @taShadat 🕊
❀↲ــ﷽ــ↳❀
{ لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبوُّن }
( هرگز به نیکی دست نیابید مگر آن که از آن چه دوست دارید ببخشید.)
/ آل عمران آیه ۹۲/
❇️ انفاقِ چیزی ارزش دارد که انسان آن را دوست دارد ،
مومن باید چیزی را در راه محبوب خود بدهد که به آن علاقه مند است ،
نه آنچه دادنش برای او اهمیتی ندارد.
🕊 @taShadat 🕊