📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۵ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Monday - 05 August 2024
قمری: الإثنين، 30 محرم 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام
.❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️20 روز تا اربعین حسینی
▪️28 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️30 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️35 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
@tashahadat313
💠 همانا خداى سبحان روزى فقيران را در اموال توانگران واجب فرموده و هيچ فقيرى گرسنه نمىماند، مگر آن كه توانگرى از وى بهره برده است و خداى تعالى توانگران را از اين، بازخواست خواهد كرد
🔹 إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأَغنِياءِ أقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقيرٌ إلاّ بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَاللّهُ تَعالى سائِلُهُم عَن ذلِكَ.
📚 نهج البلاغه، حکمت ۳۲۸
@tashahadat313
💐 از خواب كه بيـدار شد روی لبهـاش خنـده بود؛ ولی چشمهاش دیگـه رمقـی نداشت.
گفت: «فـرشـته؛ وقـت وداع اسـت!»
گفتـم: «حرفـش را نــزن.»
گفت: «بگـذار خـوابم را بگـويم. خودت بگـو؛
اگر جـای من بودی، توی این دنيـا می مـاندی؟!»
گفت: «خواب ديدم مـاه رمضـان است و سفره افطـار پهن. رضـا، محمد، بهـروز، حسن، عبـاس؛
همه شـهدا دور سفره نشسته بودند. به حـالشان حـسرت می خوردم كه يكـی زد به شـانه ام.
حـاج عبـاديان بود؛ گفت: بابا كجـايی تـو!؟
ببين چهقدر مهمـان را منتظـر گذاشتی!
بغلش كردم و گفتم: من هم خسته ام حـاجی. دسـت گذاشـت روی سينـهام و گفـت:
بـا فرشـته وداع کـن! بگـو دل بكنـد!
آن وقت ميآيی پيش مـا؛ ولـی بهزور نـه.»
🌷 گفتم: «منوچـهر! قـرار مـا ايـن نبـود.»
گفت: «يك جاهـايی دیگـر دست مـا نيست؛
من هـم نمی تونم از تـو دور باشـم.»
📚 اينـک شوکـران ۱ / بقلـم مریم برادران
(با اندکی تغییر)
#جانباز_شهيد_منوچهر_مدق به روايت همسر
«صلـواتی هدیه کنیـم به ارواح مطـهر شهـدا»
@tashahadat313
این که گناه نیست 47.mp3
5.25M
#این_که_گناه_نیست 47
خدا منتظر نَنِشسته،
تا تو پاتُ کج بذاری؛
گوشاتو بگیره و بندازتت توی آتیش❗️
✴️مظاهر جهنم و بهشت؛همین جاست!
تویی که با رفتارت
یکی از این مظاهِـرُ، انتخاب میکنی
@tashahadat313
این اوباشِ زن زندگی آزادی که تا دیروز برای «خرابکاری شرافتمندانه» و ضربه به بیتالمال و ... توییت میزدند، حالا نگران بودجه اربعین و پول مردم شدند!
شماها که خسارت میلیاردی به کشور وارد کردید رو چه به حلال حرومی؟!
@tashahadat313
باسلام و احترام 🌺
امشب شب اول ماه صفر است
صدقه اول ماه صفر را فراموش نکنید.
در ماه صفر برای "دفع بلایا "
هر روز ده مرتبه این دعا خوانده شود...
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖خورشید_نیمه_شب💖 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 10 برا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖#خورشید_نیمه_شب💖
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 11
بیحوصلگی از رفتار گالیا میبارید. چهره مربعی و استخوانیاش درهم رفته و با چشمان ریز و طلبکارش به مئیر خیره بود. یک طره از موهایش را پشت گوشش انداخت و در دل گفت: داره خرفت میشه... معلوم نیست برای چی تا الان نگهش داشتن.
خرفت بودن مئیر به خودی خود چیز بدی نبود؛ اگر گالیا میتوانست توانایی و برتریاش را ثابت کند. صدای مئیر لرزید.
-کار کی بوده؟
گالیا دست به سینه زد: نمیدونیم. فکر میکردیم کار ایرانیها باشه، ولی در با کلید باز شده. محافظها هم مقاومت نکردن. ممکنه یکی از خودمون باشه.
چشمان مئیر گرد شد و مثل برقگرفتهها از جا پرید: مطمئنی کار ایرانیا نیست؟
-آره... اونها هم نمیدونن کی بوده.
-از کجا میدونی؟
-صحنه قتل دستکاری شده. یکی قبل ما اومده توی خونه و همهچیو بررسی کرده. حتی از زیر ناخن یکی از محافظها نمونهبرداشته.
-چرا؟
-اون محافظ وقتی داشته خفه میشده، به قاتل چنگ زده. ممکنه دیانای قاتل زیر ناخنش مونده باشه و اون کسی که نمونه زیر ناخن رو برداشته، حتما یکی از عوامل ایران بوده. شاید اونام میخواستن رونن رو بکشن. بعید نیست.
-دوربینا چی؟
-برق رفته بوده. ممکنه اینم کار قاتل باشه. داریم بیشتر بررسی میکنیم.
مئیر سرش را در دست گرفت و فشار داد. شرمآور بود.
***
باید از روشن شدن شرایطم خوشحال باشم یا از رسیدن کسی که مرا زندانی کرده ناراحت؟ کسی که اسلحه دارد... کسی که من را خوب میشناسد... دانیال! شاید دانیال باشد... یا شاید دانیال من را تا اینجا آورده و تحویل رفقایش در موساد داده.
از جا بلند میشوم و مثل مرغ سرکنده، دنبال یک وسیله دفاعی میگردم؛ چیزی غیر از آن سلاح کمری. یکی از کتابهای سنگین و جلد سخت کتابخانه را برمیدارم؛ بینوایان ویکتور هوگو. از این بهتر نمیشد. خودم را میچسبانم به دیوار کنار در و کتاب را با دست سالمم بالا میگیرم. تختههای چوبی زیر پای آن ناشناس ناله میکنند. صدای پایش کمکم بلندتر میشود و بلندتر؛ نزدیک و نزدیکتر. ضربان قلب من هم بالاتر میرود. به پشت در میرسد و صدای پایش قطع میشود. کلید را میچرخاند و در با صدای تیک آرامی باز میشود. غریزه بقایم داد میکشد: بزنش!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖خورشید_نیمه_شب💖
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 12
هل دادن در توسط او همزمان میشود با بالا رفتن کتاب در دست من و بعد، فرود آمدنش روی سر کسی که وارد شده. ناله بلندی سر میدهد، روی در میافتد و همراه در، محکم به دیوار میخورد. پخش زمین میشود، دستش را بر سرش میگذارد و به خودش میپیچد. کتاب را مثل یک سلاح در دستانم میفشارم و نتیجه هنرنماییام را نگاه میکنم.
دانیال است!
سرش را بالا میگیرد و با چهرهای درهم رفته از درد میگوید: چته؟ چرا اینطوری میکنی؟
میخواهد برخیزد، اما کتاب را به سمتش میگیرم و داد میزنم: تکون نخور.
دانیال در واکنش به تهدید بچگانه من، دستانش را بالا میگیرد و میخندد.
-باشه... باشه... خوبه تفنگ رو برنداشتی، وگرنه مُرده بودم!
یک قدم از او فاصله میگیرم و نیمنگاهی به بیرون اتاق میاندازم. فکر کنم یک خانه ویلایی ست. چشمانم را ریز میکنم و دانیال را به رگبار سوالاتم میبندم.
-اینجا کجاست؟ چکارم داری؟ کسی بیرونه؟ چرا منو آوردی اینجا؟
-همهچیزو برات توضیح میدم. بذار بلند شم...
دستش را روی زمین ستون میکند تا برخیزد؛ اما جیغ من او را سر جای خودش نگه میدارد.
-سر جات بمون!
دستم تیر میکشد. با دست سالمم، دست شکستهام را میگیرم و تلاش میکنم درد در چهرهام منعکس نشود. نفس میزنم و میپرسم: چرا باید بهت اعتماد کنم؟
-چون چارهای نداری.
-یعنی چی؟
-یعنی برای موساد سوختی و دلیلی نداره بذارن زنده بمونی.
دستانم یخ میکنند و گلویم خشک میشود. من جلوی یک رابط سازمانی موساد ایستادهام، درحالی که یک مهره سوخته و محکوم به مرگم. پاهایم انگار که تسلیم مرگ شده باشند، شل میشوند و وزنم را روی دیوار پشت سرم میاندازم تا زمین نخورم. دانیال با دیدن ضعف من، از جا بلند میشود و همچنان دستانش را بالا میگیرد.
- نترس. من نمیخوام بکشمت.
-جای من بودی باور میکردی؟
آرام دستش را جلو میآورد تا کتاب را از من بگیرد؛ اما دوباره جیغ میزنم: جلو نیا!
دوباره چند قدم عقبنشینی میکند و میگوید: اگه میخواستم بکشمت زودتر از اینا این کارو میکردم. من اصلا مامور کشتن تو نبودم و نیستم.
-پس چی هستی؟ چرا منو آوردی اینجا؟ اینجا کجاست؟
دانیال در چارچوب در میایستد و میگوید: اینجا خونه توئه و لازم نیست بترسی. صبر کن غذا رو آماده کنم، همهچیز رو برات توضیح میدم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۱۶ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Tuesday - 06 August 2024
قمری: الثلاثاء، 1 صفر 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ورود کاروان اسراء اهل بیت علیهم السلام به دمشق، 61ه-ق
🔹شروع جنگ صفین، 37ه-ق
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️19 روز تا اربعین حسینی
▪️27 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️29 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️34 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
@tashahadat313