eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
روانشناسی قلب 13.mp3
5.16M
13 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️چراقلب بعضی ها، پر از غصه است؟ 💓اما قلب يه گروه ديگه ؛ همیشه شاد و آرومه؟ حتی توی لحظه های سخت وطوفانی راز آرامش قلب شون چيه؟ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️حضور یک سارق در نشست خبری!!😳به دست زدن بادمجون دور قاب چین ها هم توجه کنید. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 90 بدن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 91 از پله‌ها پایین آمد و مشغول تمیز کردن سالن شد. با وسواسی که از او بعید بود، سالن را برق می‌انداخت، اثر انگشت آریل و هاجر را از لبه‌های میز و دسته‌های مبل پاک می‌کرد و زیر لب غر می‌زد: یه عمر مامانم نتونست برای خونه‌تکونی ازم کار بکشه، آخرش آهش زد به کمرم! هاجر رضایتمندانه به ژلاتین یکدست و غلیظی که ساخته بود نگاه کرد. قالب‌های کف دست را که خشک شده بود، با ژلاتین پر کرد و داخل فریزر گذاشت. دو قالب؛ دست راست و چپ. سلمان سراغ آشپزخانه رفت. دستگیره کابینت‌ها را تمیز می‌کرد و به خوراکی‌های داخلشان ناخنک می‌زد. ظرف‌ها را غرغرکنان می‌شست تا بزاق هاجر و آریل روی آن‌ها نماند. هاجر در فریزر را باز کرد. قالب‌ها را از داخلش درآورد و طوری نگاهشان کرد که انگار نوزادِ تازه متولد شده‌اش بودند. زیر لب گفت: بیا ببینم چطور شدی... با ظرافت ژلاتین جامد را از قالب بیرون آورد. انگار که دو دست لاستیکی بزرگ بودند. دو دست لاستیکی که باید تمام خانه را لمس می‌کردند. سلمان آخرین بشقاب را شست و در آب‌چکان گذاشت. پرسید: پس اون یارو دانیال چی؟ پلیسا انتظار دارن اثر انگشت دانیال که یه مدت اینجا بوده رو هم پیدا کنن، وگرنه ضایع می‌شیم. - این که اثر انگشتش بعد این‌همه مدت باقی نمونه طبیعیه؛ ولی من محض احتیاط، اثر چندتا انگشت‌های دانیال رو هم جعل کردم. البته چون خود دستش رو نداشتم، مجبور شدم اثر انگشتش رو از روی میزش بردارم و اسکن کنم و خیلی دنگ و فنگ داشت. سلمان سرش را به دست‌های لاستیکی نزدیک کرد. -اوف! عجب چیزی شده! ایول! هاجر به پلاستیک زباله‌ای که گوشه آشپزخانه بود اشاره کرد. -اونا رو بردارین بذارین توی سطل آشغال حمام. ناخن و موهاشه. چندتا تار مو هم روی بالش و بین لباسا و اینجور جاها بذارین. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 92 *** فشار مقطعی و شدیدی به سینه‌ام، از خواب بیدارم می‌کند. یک نفر دارد با کف دو دستش به سینه‌ام فشار می‌آورد و هربار فشارش را می‌شمارد: هفت... هشت... نه... ده... به فارسی می‌شمارد و صدایش زنانه است. دارد ماساژ قلبی می‌دهد. الان است که دنده‌هایم را بشکند. بدنم دیگر بی‌حس نیست، می‌توانم دستم را بلند کنم و دستانش راه پس بزنم. به سختی و از میان لبان به هم فشرده‌ام می‌گویم: دنده‌هامو شکوندی! دستان زن از روی سینه‌ام برداشته می‌شود و دو سوی صورتم را می‌گیرد. -خوبی؟ صدامو می‌شنوی؟ چشمانم را باز می‌کنم و هاجر را مقابلم می‌بینم. چهره‌اش در این سرما عرق کرده است و از چشمانش نگرانی می‌بارد. زمین زیر پایمان همچنان مثل گهواره تکان می‌خورد و صدای باران و رعد و برق قطع نمی‌شود. پالتوی خیسم را درآورده و دورم را با عایق آلومینیومی و حوله و پتو پوشانده است. می‌گویم: خوبم... ولی این نقشه جواب نمی‌ده. نگرانیِ چشمان هاجر جای خود را به سرزنشگری و دلخوری می‌دهد و می‌گوید: قراره جنازه‌ت رو تحویلشون بدیم. -جون سالم درنمی‌بریم. هیچ احمقی توی این توفان سوار قایق نمی‌شه. مسعود سمت دیگرم نشسته است؛ اما نگاهش به سمت دیگری ست. در اتاقک یک قایق هستیم و روی اقیانوس بالا و پایین می‌شویم. دونفر دارند یک کاور سرمه‌ای بزرگ را جابه‌جا می‌کنند. کاوری به اندازه قد یک آدم؛ مثلا یک زن جوان. آرام در گوش هاجر می‌گویم: اونه؟ -هیس... آره... چشمان هردومان دنبال دو مردی که لباس بارانی و ماسک پوشیده‌‌اند می‌رود. دو سوی کاور را گرفته‌اند و می‌برندش به عرشه قایق. تعادلشان دائم بهم می‌خورد. یکی‌شان زیپ کاور را باز می‌کند و آن را می‌گذارد لبه‌ی قایق. از پشت شیشه باران‌خورده درست نمی‌توان دیدشان؛ تنها شبحی را می‌بینم از جسدی با لباس‌هایی شبیه من که از کاور بیرون می‌آید و با یک تکانِ آن دو مرد، به قعر اقیانوس می‌افتد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 21 September 2024 قمری: السبت، 17 ربيع أول 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 🍀🌻🌼🌸🌺🥀🌹🍃🍁💐🌷🎋 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عام الفیل 🔹ولادت امام جعفر صادق علیه السلام، 83ه-ق 🍀🌻🌼🌸🌺🥀🌹🍃🍁💐🌷🎋 📆 روزشمار: 🌺17 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 🌺21 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️23 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺47 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️55 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🍀🌻🌼🌸🌺🥀🌹🍃🍁💐🌷🎋 میلاد نبی اکرم(ص)، امام صادق(ع) و هفته وحدت مبارک باد ♥️ @tashahadat313
✨ پيامبر خـدا صلى‌الله‌عليه‌وآله ما أصابَ المؤمنَ مِن نَصَبٍ و لا وَصَبٍ و لا حَزَنٍ حتّى الهَمُّ يُهِمُّهُ إلاّ كَفَّرَ اللّهُ بهِ عَنهُ مِن سيّئاتِهِ. هيچ رنج و درد و اندوه و حتى نگرانى خاطرى به مؤمن نرسد جز اين كه خداوند بدان گناهانش را بزدايد. 🌺 📚 تحف العقول، ص٣٨ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ هشدار نسبت به تلفن همراه و تسلط دشمن بر این ابزار قسمتی از صحبت‌های ایشان در جمع خانواده و چند روز قبل از شهادت است. @tashahadat313
💢فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت محمد مصطفی (ص) و امام جعفر صادق (ع) گرامی باد 🔹رهبر معظم انقلاب: خصوصیت حکومت پیامبر این بود که به جای شرک و تفرقه فکری انسان، متکی بر توحید و متمرکز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود. @tashahadat313