eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 132 -ه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 133 داشت آرام با دندان‌هایش پوست لبش را می‌کند. گفت: نمی‌خوام هیچ‌کس درباره‌ش چیزی بدونه. این مسئله که می‌خوام بهت بگم خیلی شخصیه. و می‌ترسم همون‌طور که برای من بلبل‌زبونی کردی، برای بقیه هم همین‌طور باشی. نمی‌دانم نیش و کنایه می‌زد یا جدی بود؛ به هرحال دلخور شدم. من اصلا اهل بلبل‌زبانی نبودم؛ اولین کسی بود که به آنچه در سرم می‌گذشت راه پیدا کرده بود. گفتم: من هیچ‌وقت اینطوری نبودم. هرچی گفتم هم برای جلب اعتمادت بود. عکس را به سمتم دراز کرد، ولی تا خواستم آن را بگیرم، دستش را کشید و به خود نزدیکش کرد. انگار جانش به عکس وابسته بود. بالاخره بعد از چندبار جلو و عقب بردن عکس و قول رازداری گرفتن، عکس را به دستم داد. تصویر زنی سی ساله بود. سرش را پایین انداخت، به راهش ادامه داد و آرام گفت: این مامانمه؛ مامان واقعیم. هیچ‌وقت پیشم نبود و از همون اول که به دنیا اومدم منو به یه خانواده دیگه سپرد. خودمم تازه اینا رو فهمیدم. شنیدم مامور امنیتی بوده. نمی‌دونم زنده ست یا نه، و نمی‌دونم توی کدوم سازمان امنیتی کار می‌کرده. نگاهم را بین عکس و کوهن چرخاندم. شباهت داشتند؛ ولی نه زیاد. شاید بیشتر به پدرش رفته بود. گفتم: چکار می‌تونم برات بکنم؟ -می‌تونی بفهمی که الان کجاست و داره چکار می‌کنه؟ عکس را توی جیبم گذاشتم و گفتم: سعی خودمو می‌کنم. همون‌طور که خواستی بی‌سروصدا. بعد از یک ساعت، بالاخره یک لبخند صادقانه روی لب‌هایش آمد. یک لبخند غمگین. گفتم: نگران نباش، پیداش می‌کنم و دوباره می‌بینیش. تندتند سرش را تکان داد و خندید. *** 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 134 *** خمیردندان را روی مسواک می‌زنم و همان‌طور که مسواک را در دهان می‌چرخانم، به خودم در آینه دستشویی خیره می‌شوم. عینک روی بینی‌ام جا انداخته و پوستم در هوای مرطوب مدیترانه، شفاف‌تر از قبل شده است. رنگ جدید موهایم را دوست دارم، کمی از سردیِ ظاهرم را کم کرده. با دهان کفی و موهای بهم ریخته، جلوی آینه ادا درمی‌آورم و می‌خندم. نه به اداهای خودم، که به قیافه‌ی درمانده و آویزانِ ایلیا. دهانم را می‌شویم و از دستشویی بیرون می‌آیم. خمیازه‌کشان درِ خانه را قفل می‌کنم و یک صندلی پشت آن می‌گذارم. هرچند می‌دانم فایده چندانی ندارد، ولی حداقل از حضور یک قاتل در خانه آگاهم می‌کند. تجربه همین جاها به درد می‌خورد؛ و البته می‌دانم الان که سلاح ندارم، حتی اگر بفهمم کسی وارد خانه شده هم کار زیادی از دستم برنمی‌آید. به هرحال دست خودم نیست. بعد از آن شب در گرینلند، وسواسم برای قفل کردن در و پنجره بیشتر شده. به پهلو روی تخت دراز می‌کشم و از خنده در خودم جمع می‌شوم. هرچه یاد قیافه‌ی ایلیا می‌افتم، نمی‌توانم جلوی خنده‌ام را بگیرم. پسرک بیچاره، چقدر پرپر زد تا اعتمادم را جلب کند! عروسک هلوکیتی‌ام را بغل می‌کنم و در گوشش می‌گویم: همون‌طور شد که هاجر گفته بود. فقط یه ذره انگیزه انتقامش رو قلقلک دادم، با دست پس زدم و با پا پیش کشیدم. خیلی ساده ست. فکر کنم یه چیزیش می‌شه. سرم را در گردن عروسک فشار می‌دهم و ریز ریز می‌خندم. - جدی این رفیقای عباس خیلی باحالن... معلوم نیست چطوری این پسره رو پیدا کردن، ولی خوب می‌دونستن منو بفرستن سراغ کی. طاق‌باز می‌خوابم و گردنبند حرز را در دست می‌گیرم. به ایلیا فکر می‌کنم، به قیافه‌ی درمانده‌اش. این ماجرا بیش از خنده‌دار بودن، ترسناک است. این پسره یک چیزیش می‌شود. رفتارش یک جوری ست، همان‌طور که رفتار دانیال یک جوری بود. یک جورِ مرض‌دار. یک جور عجیب. یک جوری که اگر الان در یک ماموریت مهم نبودم، یا اگر مثل بقیه دخترهای همسنم بودم و از اعتماد به دیگران ضربه‌های سخت نخورده بودم، می‌توانستم خامش بشوم، من هم یک جوری بشوم اصلا... گاهی واقعا حسرت دخترهای احمق را می‌خورم. حسرت دخترهایی که می‌توانند راحت گول رفتار پسرها را بخورند، دخترهایی که جز این رفتارهای «یک جوریِ» پسرها دغدغه‌ای ندارند، کار مهم‌تری هم جز جلب نگاه پسرها ندارند و در دنیای حماقت صورتی‌شان خوش‌اند. بیشترشان حتی بعد از ضربه خوردن هم احمق می‌مانند و می‌روند سراغ بعدی. تمام آنچه از زندگی می‌خواهند همین است دیگر! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📣 پیکر سردار نیلفروشان کشف شد/ مراسم تشییع اطلاع‌رسانی می‌شود روابط عمومی سپاه پاسداران: 🔸«با سپاس و شکرگزاری به درگاه پروردگار یکتا و بی‌همتا، به استحضار ملت شریف و قهرمان ایران می‌رساند: با همت و تلاش‌های شبانه روزی گروه جستجوی پیکرهای مطهر شهدای جنایت ۶ مهرماه رژیم سفاک و خون آشام صهیونیستی در ضاحیه بیروت، پیکر " سردار رشید و اندیشمند سرلشکر پاسدار شهید عباس نیلفروشان " مستشار عالی نظامی جمهوری اسلامی ایران که همراه با سید مقاومت " آیت الله سید حسن نصرالله" دبیر کل سرافراز حزب الله لبنان به شهادت رسیده بود، کشف شده است. @tashahadat313
4_5899869881569905268.mp3
6.98M
میره قدم قدم دلم سامر حرم کنار سفره کرم امام عسکری 🔊 (ع)❣️ 🎙 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروزشنبه: شمسی: شنبه - ۲۱ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 12 October 2024 قمری: السبت، 8 ربيع ثاني 1446 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت امام حسن عسکری علیه السلام، 232ه-ق 🔹شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (بنابرروایتی) 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺26 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️34 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️54 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️64 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها @tashahadat313
علیه‌السلام: زیبایی چهره، زیبایی ظاهری است و خوبی اندیشه، زیبایی باطنی است. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷موضوع: سردارشهید ذبیح الله عاصی زاده تاریخ شهادت : ۲۱‌ /۷/ ۶۲ 🌷 قوی باش تو باید سرباز امام زمان بشی.. هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات 💫اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ💫 @tashahadat313
روانشناسی قلب 34.mp3
6.91M
34 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️مگه ميشه قلب کسی، روی زمین...دنبال لذت نگرده؟ 🔻پس ؛ این همه لذت رو... خدا، برای چی روی زمین، خلق کرده؟ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 134 ***
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 135 گاهی واقعا حسرت دخترهای احمق را می‌خورم. حسرت دخترهایی که می‌توانند راحت گول رفتار پسرها را بخورند، دخترهایی که جز این رفتارهای «یک جوریِ» پسرها دغدغه‌ای ندارند، کار مهم‌تری هم جز جلب نگاه پسرها ندارند و در دنیای حماقت صورتی‌شان خوش‌اند. بیشترشان حتی بعد از ضربه خوردن هم احمق می‌مانند و می‌روند سراغ بعدی. تمام آنچه از زندگی می‌خواهند همین است دیگر! حسرت آن حماقت صورتی را می‌خورم. زندگی من را زیادی هوشیار و شکاک بار آورده، طوری که از بودن کنار هیچ‌کس لذت نبرم و در بهترین موقعیت‌ها بترسم از این که همه‌چیز نابود شود. من برای عاشق شدن و معشوق بودن آفریده نشده‌ام. زندگی به من یاد داده فقط از غریزه بقا پیروی کنم، و غریزه بقا به من می‌گوید آدم‌ها خطرناک‌اند، مخصوصا نوع مردش. مردها روح ناتوانشان را پشت ظاهر قدرتمندشان پنهان می‌کنند. دوست دارند برتری‌شان را به رخ بکشند، ادعاهایی می‌کنند که پای آن نمی‌مانند و برخلاف ظاهر شجاعشان، ترسو و ترحم‌برانگیز ضعیف‌اند. پدر داعشی‌ام انقدر ترسو بود که صدای اعتراض مادر را با خنجر برید. دانیال انقدر ترحم‌برانگیز بود که عاشق من شد و نقشه‌اش ناتمام ماند. آرسن انقدر ضعیف بود که خانواده‌اش را فروخت. مسعود انقدر شکننده است که نمی‌تواند با دخترش آشتی کند. پدرخوانده‌ی مسیحی‌ام انقدر ناتوان بود که نتوانست خانواده‌اش را جمع کند، و ایلیا انقدر ضعیف است که دارد سریع مقابل من وا می‌دهد. عباس اما... عباس استثناست، تنها مردی که نترسید و فرار نکرد و توانست من را بعد از پانزده سال برگرداند سمت خودش. تنها کسی که مُرده‌اش حتی از تمام مردهای زنده‌ای که دیده‌ام قوی‌تر است. و متاسفانه عباس یک استثناست. استثناها تکرار نمی‌شوند، حداقل به این راحتی تکرار نمی‌شوند. آن‌ها به علت نامعلومی پدید می‌آیند، مثل یک ناهنجاری ژنتیکی و مادرزادی که گاه علم پزشکی نمی‌تواند توضیحش دهد. به هرحال کسی مثل عباس پیدا نمی‌شود و برای همین می‌خواهم انتقامش را بگیرم. آن‌ها که عباس را کشته‌اند، جهان را از یک نمونه کمیاب و درخطر انقراض محروم کرده‌اند: نمونه‌ای از یک انسان واقعی. یک مرد شجاع. کسی که می‌توانست جهان را به جای بهتری تبدیل کند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 136 آن‌ها که عباس را کشته‌اند، جهان را از یک نمونه کمیاب و درخطر انقراض محروم کرده‌اند: نمونه‌ای از یک انسان واقعی. یک مرد شجاع. کسی که می‌توانست جهان را به جای بهتری تبدیل کند. به هرحال من یاد گرفته‌ام تنها به غریزه بقایم اعتماد کنم، و غریزه بقا به من هشدار می‌دهد که رفتار ایلیا خطرناک است. به احتمال هشتاد درصد این رفتارهایش دام است و بیچاره نمی‌داند این دام‌ها برای من بچه‌بازی ست. بیست درصد یا کم‌تر هم ممکن است صادق باشد، که در آن صورت هم من دلم برای احمق‌های دل‌شکسته نمی‌سوزد. فعلا قرار است در زمین ایلیا بازی کنم، و برایم مهم نیست که چه بلایی سرش می‌آید یا درباره‌ام چه فکری می‌کند. اصلا بگذار فکر کند من هم «یک جوری»ام. احساساتش؟ مهم نیست؛ اصلا شک دارم که احساس واقعی‌ای وجود داشته باشد. مهم نیست که احساساتش جریحه‌دار می‌شود، چون هیچ‌کس آن وقتی که عباس را کشت به احساسات من فکر نکرد. ایلیا اگر ناراحت است، برود یقه‌ی مافوق‌هایش توی موساد را بگیرد. *** قرارمان این‌بار هم به اصرار من کنار دریا بود، همان ساحل. من اما از مواجهه دوباره با او هراس داشتم. می‌خواستم افسارم را به دستش بدهم؛ همان مدرکی که بتواند تضمین جانش باشد. از آن بدتر، چیزی می‌خواستم به او بگویم که گفتنش آسان نبود. تلما زودتر از من رسیده بود. روی یک تخته‌سنگ نشسته و به دریا خیره بود. از آن فاصله نمی‌توانستم چیزی در چشمانش ببینم. موهایش باز بودند و با باد تکان می‌خوردند. دستانش را از پشت سر روی تخته سنگ گذاشته بود و به آن‌ها تکیه داده بود. گردنش کمی به عقب خم کرده بود و نور غروب، چهره‌ی رنگ‌پریده‌اش را کمی زرد کرده بود. چهره‌اش همیشه رنگ‌پریده بود و صورت بی‌آرایشش طوری بود که انگار همین الان از جهان مردگان برگشته، معمولا پای چشمانش کمی گود افتاده و تیره بود و لب‌هایش پوسته‌پوسته. خودم هم نمی‌فهمیدم چرا از کسی خوشم آمده که هیچ تلاشی برای زیبا بودن نمی‌کند، حتی انگار سعی دارد زشت باشد، با این که استعداد زیبا شدن را داشت. دوتا بستنی خریدم و آرام از پشت سر به سمتش قدم برداشتم. زمین خاکی بود و صدای زیادی از قدم‌های محتاطم برنمی‌خواست. آرام به او نزدیک شدم، سرم را از پشت سر نزدیک گوشش بردم و گفتم: سلام. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۲ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 13 October 2024 قمری: الأحد، 9 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺25 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️33 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️53 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️63 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها @tashahadat313
امام عسکری علیه السلام در نامه به علی بن حسین بن بابویه قمی فرمودند: ⛈ لَا يَزَالُ شِيعَتُنَا فِي حُزْنٍ حَتَّى يَظْهَرَ وَلَدِي الَّذِي بَشَّرَ بِهِ النَّبِي‏... ⛈ پیوسته شیعیان ما در غم و اندوهند، تا زمانی که آن فرزندم که بشارت آمدنش را پیامبر داده است، ظهور کند. 📚 مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج‏ ۴، ص ۴٢۶ @tashahadat313
: آگاه باشید جایی که اخلاص نباشد، اختلاف است و جائی که اختلاف باشد خودپرستی و هوی‌وهوس و در همان‌جا شیطان دائم‌الفساد وجود دارد. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فقط مغز های پوسیده میتونند به سرطانی مثل اسرائیل حق دفاع از خودش رو بدن... @tashahadat313