eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر معظم انقلاب: خاطرات خانواده شهدا جواهر قیمتی در دسترس ماست حضرت آیت الله خامنه‌ای در دیدار اعضای کنگره شهدای استان مرکزی: 🔹خاطرات پدران و مادران شهدا و همسران شهدای جنگ تحمیلی، دفاع مقدّس، چیزهایی است که مثل جواهر قیمتی در دسترس ما است که [اگر] غفلت کنیم، از دست ما خواهد رفت، کما اینکه خیلی‌ از آنها از دسترس ما رفته؛ بسیاری از پدران شهدا، مادران شهدا از دنیا رفته‌اند؛ بسیاری از آنها دچار فراموشی شده‌اند، در حالی که هر شهیدی، یک مجموعه‌ی درس است برای هر کسی که در حال آن شهید تدبّر کند؛ هر کدام از این شهدا که انسان حالاتشان را میخواند، در خلال حالات زندگی آنها و در خلال وضع آنها در دوران دفاع مقدّس و در عرصه‌ی جنگ، چیزهایی را مشاهده میکند که همه‌ی آنها درس است. ۹۸/۷/۸ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور پنج شهید در یک عروسی داماد: شهید میثم علیجانی🌷 حاضرین: 🌷شهید مدافع حرم 🌷شهید مدافع حرم 🌷شهید مدافع حرم 🌷شهید مدافع حرم ... @tashahadat313
یاد خدا ۳.mp3
11.69M
مجموعه ۳ | چرا بعضیا روابط عاشقانه‌شون با خدا، بعد از ازدواج بهم میریزه؟ یا تا تغییر شغل میدن، بچه‌دار میشن و .... خدا کمرنگ‌ترین میل زندگیشون میشه! @tashahadat313
سلام خدمت اعضای عزیزکانال تاشهادت از امروز رمان جدیدی رو تقدیم نگاه پرمهرتان میکنم به نام ابلیس 👿 همراه ما باشید 🌹
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان 🔥 🔥 داستانی که واقعیت زندگی همه ماست... ➖➖➖➖➖ نویسنده: فاطمه شکیبا رمان زیاد خوانده‌ایم درباره وقایع دانشگاه و کافی شاپ و...؛ اما این رمان متفاوت است. بیایید یک‌بار هم بنشینیم پای حرف مذهبی‌ترها. پای درد و دل‌هایشان، دغدغه‌هایشان، شوخی‌هایشان و حتی عاشق شدن‌شان...! داستان، داستان جوانی هم سن و سال توست؛ شاید کمی بزرگ‌تر یا کوچک‌تر. یکی از همان جوان‌های امروزی؛ جوانی که می‌خواهد مرز بین دوست و دشمن را بشناسد؛ و ناگاه خود را در اردوگاه دشمن می‌یابد. در جنگ سخت، ابلیس رو به رویت می‌ایستد و شمشیر می‌کشد؛ اما در جنگ امروز، ابلیس نقاب فرشته بر چهره می‌زند و پنجه آهنینش را زیر دست‌کش مخملی پنهان می‌کند. جوان‌های این رمان، قرار است نقاب را از چهره ابلیس کنار بزنند...! این رما نتیجه ساعتها مطالعه و تحقیق و مصاحبه(غیرمستقیم) و مشاهده و انالیز اخبار و فیلم های دوربینای مداربسته و فیلم ها و پیام های منتشر شده توی فضای مجازیه که البته بهش رنگ داستانی دادیم و اسامی اشخاص و مکان ها واقعی نیست. ➖➖➖➖➖➖ رمانی با محتوای فوق العاده موثق و مستند؛ و تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی... 📚منبع: گروه مه شکن 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت اول: به روایت (حسن) یک‌بار دیگر تعداد را می‌شمارم و کفش می‌پوشم. نمی‌دانم چقدر در حسابم هست. تا برسم به مغازه حمیدآقا، به این نتیجه رسیده‌ام که یک آبمیوه حدودا هزار تومان می‌شود و برای سی نفر، می‌شود سی هزار تومان. همین کافی ست! نه آن‌ها هتل آمده‌اند نه من سر گنج نشسته‌ام! آبمیوه‌ها را که می‌برم به بچه‌ها تعارف کنم، چهره سیدمصطفی درهم می‌رود. بچه‌ها انقدر از سر و کول هم بالا رفته‌اند که سنگ هم باشد، می‌خورند. مصطفی در گوشم می‌گوید: -این چیه؟ دوباره گدابازی در آوردی؟ خیلی کالری سوزوندن این بیچاره‌ها یه کیکم می‌گرفتی که پس نیفتن! تو مسئول تدارکاتی یا ندارکات؟ ابرو بالا می‌دهم: -بودجه نداریم اخوی! اگه کلیه‌ت خوب کار می‌کنه بده بفروشیم، یه سفره رنگین بندازیم! مصطفی درحالی که بچه‌ها را برای رفتن بدرقه می‌کند، می‌گوید: -حالا اربعین و بیست و هشت صفر رو چکار کنیم؟ درحالی که با کامران دست می‌دهم رو به مصطفی می‌کنم: -صاحب مجلس خودش می‌رسونه، آنقدر حرص نخور! صدای احمد، مصطفی را به سمت خودش می‌کشد. احمد مثل همیشه پر سروصدا و شلوغ است. درحالی که محکم با سیدمصطفی دست می‌دهد، می‌گوید: -آقاسید! یه هیئت دوتا کوچه بالاتر هست هفتگی! پسرعموهاتونن! مصطفی متعجب به احمد نگاه می‌کند. احمد می‌خندد: -منظورم اینه که سیدند. خیلی آدمای ماهی هستن... بریم یه بار هیئت‌شون؟ مصطفی می زند پشت احمد: -فعلا برو خونه، مامانت نگران میشن. بعدا باهم حرف می‌زنیم. احمد آخرین کسی است که می‌رود. مصطفی تکیه می‌دهد به دیوار و نفسش را بیرون می‌دهد: -اوف... این هفته هم گذشت... از الان باید بریم تو فاز کارای اربعین. به سمت کمد می‌روم و پرونده‌ها را بیرون می‌کشم: -فعلا بیا این پرونده‌ها رو درست کنیم... اینا مدارک جدیده، بچه‌ها آوردن... می‌نشینیم کنار پرونده‌ها. مصطفی چند پرونده را نگاه می‌کند و می‌گوید: -ای بابا، اینا نصفش ناقصه! خب من اینا رو چجوری بفرستم آموزش فعال ببینن؟ سر بلند می‌کنم: -چقدر حرص می‌خوری تو بابا! میارن کم کم... تو براشون کارکرد بزن... -تو برو پرونده‌های خواهران رو ببین... همش مرتب، تمیز... اونوقت ما چی؟ -پرونده مهم نیست آقاسید! بسیجی بودن که به کارت نیس! دلت بسیجی باشه! مصطفی از بی خیال بازی‌هایم حرص می‌خورد: -بسیجی باید منظم باشه! 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت دوم: به روایت حسن -کی گفته لعن نکنیم؟ باید روشنگری بشه! باید همه بدونن این عمر و ابوبکر ملعون چه کردند با دختر پیامبر؟ وحدت کجا بود؟ باید با دشمن امیرالمومنین وحدت داشته باشیم؟سرتون رو شیره نمالن با این حرفا... دلم در سالن کنفرانس است و فکرم در روضه دیروز. خیره‌ام به مصطفیِ بالای سن اما اصلا نمیفهمم چه جوابی به اساتیدش می‌دهد. صدای سخنران دیروز در ذهنم می‌پیچد. روحانی سید و مسنی که همه مریدش بودند و التماس دعایش می‌گفتند. برایشان مثل خود امام بود، انگار! هر بار هم بین حرف‌هایش صدای لعن بر خلفا بلند می‌شد. وقتی همه صلوات می‌فرستند، به خودم می‌آیم و می‌فهمم جلسه دفاع تمام شده. همه از جا بلند می‌شوند جز من. سرم هنوز درد می‌کند. بس که ریتم مداحی دیروز تند بود! انقدر تند که نفهمیدم مداح چه می‌گوید. اما یک قسمت از شعر را که شنیدم، کلا دست احمد را گرفتم و زدم بیرون. آن‌جا که مداح خواند: -خدایی دارم و نامش حسین است. (نعوذ بالله) از دیروز تا الان، اعصاب برایم نمانده است. قرار بود مصطفی برود ولی درگیر پایان نامه و دفاعش بود. نمی‌دانم چرا اصلا به این هیئت دل خوشی ندارم. یک لحظه با خودم می‌گویم شاید حسادت باشد؛ شاید حسودی‌ام شده که هیئت‌شان امکانات خوبی دارد! خداراشکر فعلا کسی با من کاری ندارد و همه دنبال آقای مهندس مصطفی هستند. انقدر در خودم فرو رفته‌ام که نمی‌فهمم کی دفاع سیدمصطفی تمام شد و نمره نوزده را گرفت و راه افتادیم که برویم رستوران تا شیرینی بدهد. انقدر حواسم پرت است که همه می‌فهمند ذهنم درگیر است و چندبار سربه سرم می‌گذارند؛ اما باید با مصطفی حرف بزنم تا به نتیجه برسم. آخر سر موقع ناهار، مصطفی میزند پشتم و می‌گوید: -چیه تو انقدر سیب زمینی شدی؟ چته تو؟ شدی عین برجِ... مریم نمی‌گذارد ادامه دهد: -عه! داداش! خب ذهنش درگیره... دیروز رفته بودیم این هیئته که یکی از نوجوونای مسجد گفته بود... سخنرانش کلا وحدت بین مسلمین و اینا رو برد زیر سوال! خنده بر لبان مصطفی می‌خشکد و جدی می‌شود: -چی؟ فرصت را مناسب می‌بینم و مهر سکوتم را می‌شکنم: -به اسم روشنگری هرچی دلش خواست به خلفا و عایشه گفت! کلا حرفاش بودار بود. مداحشونم که... چهره مصطفی درهم می‌رود: -حسن! نکنه... به ثانیه نکشیده منظورش را می‌گیرم. دلشوره عجیبی به جانم می‌افتد. مصطفی قاشق را در بشقاب می‌گذارد و آرنجش را بر میز تکیه می‌دهد. زمزمه‌اش را که می‌شنوم، دلهره‌ام بیشتر می‌شود. با خروج کلمه «شیرازی‌ها(منظور پیروان فرقه شیرازی ست)»، نه فقط من، که مریم و الهام هم نگران شده‌اند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
چون ۴۰ قسمت بیشتر نیست روزی دو پارت تقدیمتون میشه🌹
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۷ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 17 December 2024 قمری: الثلاثاء، 15 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺5 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️14 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺15 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️17 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺24 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام @tashahadat313
امام صادق عليه السلام: خودرأى، بر لغزشگاه هاى خطا ايستاده است المُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ أعلام الدين، ص ۳۰۴ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ دیدار هزاران نفر از بانوان سراسر کشور با رهبر انقلاب آغاز شد 🔹️در ایام سالروز ولادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها، دیدار جمعی از اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب، هم‌اکنون با ورود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حسینیه امام خمینی آغاز شد. ۱۴۰۳/۹/۲۷ @tashahadat313
یاد خدا ۴.mp3
10.43M
مجموعه ۴ | • چرا نتیجه‌ی رشد آدمها از عبادات و تغذیه روحی فرق می‌کنه؟ • مثلا دو نفر با میزان مطالعه مساوی و عبادت یکسان، نتایج متفاوت می‌گیرند؟ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 انتقاد فعال حوزه تسهیلگری ازدواج از معیارهای مادی و ظاهری برخی جوانان برای ازدواج، در دیدار امروز با رهبر انقلاب 🔹مریم ابراهیمی فعال حوزه تسهیلگری ازدواج در دیدار امروز زنان و دختران با رهبر انقلاب در سخنانی تأکید کرد: نسل جدید در ازدواج به معیارهای مادی و ظاهری بیش از اصالت توجه دارد؛ این در حالی است که برخی پسران تنها در بحث مهریه دم از ارزش‌های انقلابی می‌زنند اما در خرید جهیزیه ایرانی یا انتخاب همسر با وسواس‌های غیرمنطقی مانند قد، وزن و رنگ پوست، دچار تناقض می‌شوند. این نگاه سطحی نیاز به اصلاح دارد. ۱۴۰۳/۹/۲۷ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار زنان و دختران: 🌷حضرت زهرا (س)، الگوی جاودان زن مسلمان در عبادت، سیاست، تربیت و زندگی است. ۱۴۰۳/۹/۲۷ @tashahadat313
🔴 روز گذشته این شیرزن «الناز دارابیان» ★رکورد آسیا رو شکست ؛ ★طلا گرفت؛ ★پرچم ایران رو بالا آورده؛ ★برای اهدای مدال با چادر اومد؛ ★با خواندن سرود ملی اشک ریخت؛ ★بعد هم گفته مدالم رو به کودکان غزه اهدا می‌کنم. ولی رسانه‌هامون چقدر بهش ضریب دادند!؟ من و شما رسانه شویم و نشر دهیم @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ بنظرتون ؛ آقای پرزیدنت جزو اون دسته است که متوجه نشده یا جزو اون دسته است که وانمود میکنه متوجه نشده؟ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت دوم: به روایت حسن -کی گفته لعن نکنیم؟ باید روشنگری بشه! باید همه بدونن این
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت3 به روایت سیدمصطفی: این‌بار قرار شد خودم بروم درباره هیئت تحقیق کنم. هنوز برایمان ثابت نشده که دلیل این حرف‌ها جهل است یا عمد؟ اگر عمد باشد، خدا به دادمان برسد. اگر کافر و بی دین و لامذهب بودند، راحت می‌شد حریف‌شان شد، اما گرگی که لباس گوسفند پوشیده باشد خطرش بیشتر است. اگر هم بخواهیم جلویشان را بگیریم، مردم می‌گویند چرا با اولاد پیغمبر می‌جنگید؟ چرا با جلسه اباعبدالله -که قربانش بروم- مخالفید؟ نمی‌دانم؛ شاید هم به قول حسن، من بیش از حد حرص می‌خورم و نگرانم. حسن برعکس من، بی خیال و خونسرد است. اما من به پدرم رفته‌ام. رگ مدیریتم که بجنبد، خدا می‌داند چه می‌شوم! با همین فکرها آدرس را پیدا می‌کنم. از اول تا آخر کوچه را پرچم زده‌اند و بوی اسفند می‌آید. هیئت محسن شهید! این رقمه‌اش را نشنیده بودیم. از پیرمردی که اسفند دود میکند می‌پرسم: -ببخشید، هیئت اینجا برنامه‌ش چجوریه؟ پیرمرد که انگار می خواهد کافری را مسلمان کند، با لحنی پدرانه می‌گوید: -هیئت اینجا مال یه سید روحانیه، نسل اندر نسل عالم زاده هستن. از اول محرم تا دهم، صبح‌ها برنامه دارن و از دهم تا اربعین، شبا روضه ست. حاج آقا همه زندگیشو وقف امام حسین(ع) کرده. سر تکان می‌دهم: -خدا خیرشون بده... خدا به شمام خیر بده، ممنون... التماس دعا! وارد می‌شوم. حیاط بزرگی است که سایه‌بان خورده و مثل حسینیه شده. اواخر سخنرانی رسیده‌ام. برعکس حرف‌های حسن، روحانی جوانی -که او هم سید است- با شور و حرارت سخنرانی می‌کند. گوشه‌ای می‌نشینم که به مجلس تا حدودی مشرف باشم. حیاط پر شده و اتاق‌ها را هم خانم‌ها پر کرده‌اند. با این جمعیتی که آمده، خدا به دادمان برسد! -وحدتی که شما می‌گید به ضرر شیعه است! چرا در هفته وحدت باید با کسایی که بدعت به دین پیامبر آوردن نماز بخونیم؟ مگه شما غیرت دینی ندارید که مقابل اهانت به حضرت زهرا(س) حرف از وحدت می‌زنید؟ اونی که این رفتار رو با اهل بیت پیامبر می‌کنه، در خانه آل عبا رو آتش می‌زنه، حق امام علی رو غصب می‌کنه، اون کافره! هم خودش، هم پیروانش! به آمریکا چکار دارن؟ مرگ بر آمریکا می‌گید ولی دشمن اهل بیت رو لعن نمی‌کنید؟ حس می‌کنم مغزم با این جملات سخنران دارد می‌سوزد! هرچه فکر می‌کنم فقط می‌رسم به لندن! در دلم می‌گویم: -آخه غیرت دینی اگه داشتی که الان پا می‌شدی می‌رفتی سوریه... دست‌هایم مشت می‌شود و آرام استغفرالله‌ی قورت می‌دهم تا بلند نشوم برای کتک زدن سخنران! در این فکرهایم که می‌گوید: -والسلام علیکم... مداحی می‌آید و چندبیتی در مدح حضرت عباس می‌خواند. دلم آتش می‌گیرد؛ نه بخاطر شعر، که بخاطر مظلومیت اهل بیت. سخنران بعدی، پیرمردی است که حسن می‌گفت. از تقوا می‌گوید و اینکه امام علی(ع) فرموده‌اند: «گوشه گیری برترین خصلت افراد باهوش و زیرک است.» این را می‌گوید و نمی‌گوید این حدیث درباره شرایطی است که جنگ بین دو گروه باطل برپاست؛ نه نبرد حق و باطل. -مردم از خدا بترسید. حکومتی که قبل از امام زمان ادعای حکومت شیعه دارد، طاغوت است! طاغوت! بجای آتش ریختن به هیزم جنگ، به جای جنگ در سوریه، دعا کنید خود آقا بیان! چرا خون خود رو در دفاع از سنی‌های سوریه هدر می‌دید؟ یک جنگی بین مردم ناصبی فلسطین و یهودی‌ها هست، چرا شما قاطی می‌شید؟ می‌خواهم بلند شوم که بروم؛ چون اگر بیشتر بمانم یک کاری دست خودم یا این‌ها می‌دهم. اما حسی می‌گوید بمان تا حجت برایت تمام شود! دور تا دور دیوارها چشم می‌چرخانم. باید عکسی از همان سرکرده لندن نشین‌شان باشد. چیزی نمی‌بینم. سخنرانی دوم هم تمام می‌شود و نوبت به سینه زنی می‌رسد. مداح می‌گوید: -جوونا بیاید جلو، میوندار بشید! جوان‌ترها جلو می‌روند و پیرمردها دور مجلس می‌نشینند. ناگاه چشمانم با دیدن صحنه‌ای که می‌بینم هشت تا می‌شود. پیراهن‌هایشان را در می‌آورند و... ناگهان مردی می‌زند سر شانه‌ام: -شما نمیری جوون؟ من ابدا چنین کاری بکنم! به من من می‌افتم: -من... من نه! نمی‌تونم... چهره مرد برافروخته می‌شود: -چی؟ چرا؟ -خب... خب کار خوبی نیست... -کی گفته عزاداری برای سیدالشهدا کار بدیه؟ -من همچین حرفی نزدم! من فقط نمی‌خوام لباسم رو دربیارم... صدایمان توجه چندنفر را جلب می‌کند و دورمان جمع می‌شوند. آخر کار هم محترمانه و تکفیر کنان به طرف در خروج راهنمایی‌ام می‌کنند! خب بحمدالله حجت تمام شد. نگرانی‌ام ده برابر می‌شود. با این نفوذ روی مردم، به این راحتی نمی‌شود جمع‌شان کرد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت4 (به روایت الهام) می‌دانم این روزها کارش زیاد است. برای همین وقتی دیدم بهم ریخته است، به روی خودم نیاوردم. امشب دعوت داریم خانه‌شان، ولی خودش نیست. حسن گفت رفته همان هیئت مشکوک را ببیند. از همین حالا، بوی دردسر می‌آید. نمی‌دانم با این مسائل، اتفاقی که افتاده را بگویم یا نه؟ زودتر از آنچه فکر می‌کردم رسید. با اینکه خستگی و ناراحتی از سر و رویش می‌بارد، بین جمع می‌نشیند و سعی دارد به زور بخندد. حسن به شوخی می‌پرسد: -خب مهندس، چرا نموندی شام هیئت رو بخوری؟ مصطفی اما انگار اصلا قضیه را نگرفته است. آرام می‌گوید: - من ابدا شام اونجا رو بخورم! حسن می‌فهمد حال مصطفی خوب نیست و نباید ادامه دهد. خود حسن هم این مدت چندان سرحال نبود. جدی می‌شود: -چه خبر بود؟ مصطفی پوزخندی عصبی می‌زند: -فکرش رو بکن! من رو انداختن بیرون، فقط برای اینکه لخت نشدم! مرتضی پابرهنه می‌دود وسط بحث: -پس بگو! از این ناراحتی! مصطفی حتی متوجه طعنه کلام مرتضی هم نمی‌شود. وقتی دوباره پوزخند می‌زند، می‌فهمم که روی مرز انفجار است. بی سر و صدا بلند می‌شوم و می‌روم به آشپزخانه. مادرها آن‌جا را گوشه دنجی یافته‌اند برای حرف زدن. به مادر مصطفی می‌گویم: -ببخشید مصطفی یکم ناراحته، میشه براش گل گاو زبون دم کنم؟ چشمان مادر گرد می‌شود: -چرا؟ از چی؟ -بخاطر همین کارای مسجدشون! -بیا مادر آب رو گذاشته بودم برای چایی جوش بیاد، حالا برای همه گل گاو زبون دم کن. اونجاست. دستانم در آشپزخانه کار می‌کند و گوش‌هایم در پذیرایی. مصطفی دارد از عقاید انحرافی که به خورد مردم محب اهل بیت(ع) می‌دهند، می‌گوید و حرص می‌خورد: -خیلی قشنگ گفت دین از سیاست جداست و اسم جمهوری اسلامی رو گذاشت طاغوت! خیلی راحت به مدافعان حرم توهین کرد، خیلی قشنگ از اسراییل طرفداری کرد، ما هم که هویجیم این وسط! معلوم نیست ما چه کم کاری کردیم که اینا انقدر علنی میان حرف می‌زنن! مگه اینجا بسیج نداره که اینا فکر کردن خونه خاله‌س؟ هرچی دلشون می‌خواد میگن و در و دیوار رو لعن و تکفیر می‌کنن و گیر میدن به مرگ بر آمریکای ما! مصطفی بدجور دور برداشته. حق هم دارد. خطر این انحراف خطر کمی نیست. حسن حرف من را می‌زند: -میگی چه کنیم سیدجان؟ بریم جمع‌شون کنیمم مردم کفن پوش میان جلومون وایمیستن! اینا دارن از نیروی مردم استفاده می‌کنن! ندیدی چقدر شیخشون رو احترام می‌کردن؟ حتم دارم خیلی‌ها به خیال خودشون اینجا شفا هم گرفتن! یه درصد فکر کن تعطیلش کنیم! خر بیار و باقالی بار کن! مصطفی که تا الان نگاهش روی زمین است، سر بلند می‌کند: -همین فردا یه جلسه اندیشه ورز بذار ببینم باید چه گلی به سرمون بگیریم! کاش حداقل سیدحسین بود... در آستانه در آشپزخانه می‌ایستم و به مریم علامت می‌دهم. مریم ابرو بالا می‌اندازد و لب می‌گزد یعنی حرفش را هم نزن! راست هم می‌گوید. امشب مصطفی اصلا آمادگی ندارد بگویم خطر بزرگ‌تر هم هست. کاش گل گاو زبان‌ها زودتر دم بکشد! 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
✍آخرین سخنان شهید به خانواده‌اش هنگام عزیمت به سوریه: اکنــــون در معرض امتحان الهی هستیم. حریـــم اهل بیــــت علیهم‌السلام مورد تعــــدّی دشمنان اسلام است و نبــــاید اجازه داد دشمــــن به آنهــــا اهانــــت کنــــد. @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز چهارشنبه: شمسی: چهارشنبه - ۲۸ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 18 December 2024 قمری: الأربعاء، 16 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺4 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️13 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺14 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️16 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺23 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام @tashahadat313
امام صادق علیه السلام: سه چيز براى فرزند بر عهده پدر است: مادر خوب براى او برگزيدن، نام نیک بر او نهادن، و تلاش فراوان در تربيت او نمودن! @tashahadat313
«قلب حرم خداست، پس در حرم خدا جز او را ساکن مکن» اگر یقین داشته باشیم قلب‌مان محضر خداست، مسلما در محضر خدا گناه نمی‌کنیم. ...🌷🕊 @tashahadat313