دعای روز بیست و یکم ماه مبارک
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّـهُمَّ اجْعَلْ لى فیهِ اِلى مَرْضاتِکَ دَلیلاً وَلا تَجْعَلْ لِلشَّیْطانِ فیهِ عَلَى سَبیلاً وَاجْعَلِ الْجَنَّةَ لى مَنْزِلاً وَمَقیلاً یا قاضِى حَوآئِـجِ الطّالِبینَ
خداوندا در این روز مرا به سوی رضا وخشنودی خود راهنمایی کن وشیطان را بر من مسلط مگردان وبهشت را منزل ومقامم قرار ده, ای برآورنده حاجات معرفت ومشتاقان حق وحقیقت.
🌹
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ
✍ خداوند بر همه کارها نظاره می کند. برای ساختن جامعه باید اول از خود شروع کرد تا بتوان جامعه را خوب ساخت در کارها و گفتارتان رعایت اخلاق اسلامی را بکنید همیشه باید حالت جذب کنندهای داشته باشید. نه دفع کننده و همیشه باید مواظب حرکات منافقین باشید.
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_میثــــم_علیجــــانی🌷
●|زمان شهادت: تیر ماه ۱۳۹۶
●|مکان شهادت: شمالغرب، سیلوانا، مرز ایران و ترکیه
#برگے_از_خاطراٺ
🔻توی یکی از پاتکهای دشمن، پایش ترکش خورد از آن ترکشهای درشتی که هر کسی را زمینگیر میکند، ولی مهدی که وضع روحیهی بچهها را میبیند و فشاری که رویشان هست، تحمل کرد سوار موتورش شد، برگشت عقب..
🔻فهمیدیم یک ساعتی رفت و برگشت، ولی نمیدانستیم رفته عقب، زخمش را باندپیچی کرده و شلوار خونیش را عوض کرده بعدها بچه ها از شلوار خونی که توی سنگرش پیدا کردند، فهمیدند..
راوی 👈 اصغر ابراهیمی
#شهیـد_مهـــــدی_زینالدیـــــن🌹
#ســـــردارخیبر
🔷🔹🔹
#فرازےازوصیتنـــــامہ
🔸درست است که ما مهمات کم داریم و آنها مهمات زیاد دارند ولی خدا از آنها بالاتر است؛ مهمات نیست که کار میکند بلکه ایمان و عقیده است که کار میکند؛ خدا با ما هست و دست خدا بر سر ماست پس هیچ هراسی از دشمن نداشته باشید.
🔸عزت امروز اسلام و مسلمين ثمره خون شهدا است.
■ســـــردار والامقام
■اولین سردار خراسان
#شهید_محمدمهدی_خادمالشريعه🌹
علی اصغر خوش رو، خوش اخلاق، مومن، زن و بچه دوست، بی اهمیت به مال و مادیات دنیا بود☝️. فقط عاشق زن و بچهاش بود. پسرخوب، مومن و نمازخوانی بود همه خوبیها را خدا جمع کرده و به او داده بود☺️. شکر خدا...!
خوش رویی، خنده رویی و لبخند پسرم زبانزد همه عالم است. همه عاشق خندههایش بودند❤️. الان که پیکرش را بعد یک سال آوردند گوشت و پوست ندارد ولی باز میخندد. من پیکر پسرم را دیدم. تیر به پهلوی راستش خورده بود😔. خونریزی خیلی زیادی داشته است و یک یا علی گفته و شهید شده است🕊. پیکرش را نتوانستند به عقب برگردانند. بعد از یک سال توسط انگشتر و حلقهاش شناسایی شد، خودش دوست داشت گمنام باشد. نه پلاکی در گردنش بود نه مدارکی در جیبهایش، هیچ چیزی همراهش نبود.....
شهید مدافع حرم
علی اصغر شیردل🌹
دعای روز بیست و دوم ماه مبارک
بسم الله الرحمان الرحیم
: اَللّـهُمَّ افْتَحْ لى فیهِ اَبْوابَ فَضْلِکَ وَاَنْزِلْ عَلَى فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفِّقْنى فیهِ لِمُوجِباتِ مَرْضاتِکَ وَاَسْکِنّى فیهِ بُحْبُوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ.
خداوندا در این روز درهای فضل وکرمت را به روی من بگشا و برمن برکاتت را نازل فرما وبر موجبات رضا وخشنودیت موفقم بدار ودر وسط بهشتهایت مرا مسکن ده،ای پذیرنده دعای پریشانان.
.
🌹
🔻🔻🔻
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 #ترڪش_سیـــــار
◽️بابا در مدت حضورش در جبهه چند بار مجروح شده بود، اما دنبال پرونده جانبازی نمیرفت.
◽️یکبار در خانه ترکشی از کنار بینیاش خارج شد. آن روز به من گفت: یک خال سیاه بالای لب و کنار بینیاش درآمده است. چون ناگهانی این اتفاق افتاده بود. گفتم حتماً اشتباه میکنی. مگر میشود در یک آن خال به این بزرگی دربیاید. اما بابا گفت: برو یک پنس بیاور انگار قرار است یک ترکش از بینیام خارج شود.
◽️جلوی چشم ما ترکش را درآورد و به من داد. هنوز هم آن ترکش را یادگاری نگه داشتهایم. این ترکش زخم دوران جنگ بود که رفتهرفته جابهجا شده بود و از صورت بابا خارج شد.
راوی 👈 فرزند شهید
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_سعیـــــد_قارلقـــــی🌹
⭕ #دو_ســـــردار
🔹گفتم : #دوکوهه را میشناسی؟
پاسخ داد: آری.
🔹گفتم : سبب این نامگذاری چیست؟ چرا دوکوهه؟
گفت : علتش را نمیدانم، ولی دو کوهش را میشناسم.
🔻[از جیبش عکسی بیرون آورد و ادامه داد:] همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی میکند
#حاجهمت و #حاجاحمد_متوسلیان ...
🔹گفتم : پس اگر این چنین است، باید به احترام همه بسیجیانی که قدم در اینجا نهادند؛ هزار کوهه بنامیمش...
#دوکوهه
#حاجابراهیم_همت
#حاجاحمد_متوسلیان
🔆﷽🔆
#سݪام_بر_شھـــــدا
چونکه صبح آمد و چشمم باز شد
قلب من با چشم شما همـــراز شد
غرق رحمــــت میشود آن روز که
صبحــش با یـــاد شمـــــا آغاز شد
نوشتنـــد زائـــــران کربـــــلا
و چه زود به مقصد رسیدند
#ســــــلامــ ...
#صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼
#دلنــوشتــــــــــہ
یـادِ تو
میوزد ولـے
بیخبرم زجـای تو ...
●جانشین فرمانده لشگر۳۱ عاشورا
●شهادت: عملیات خیبر
●جزیره مجنون ٦۲
▫️ســـــردار بینشان▫️
#شهیـد_حمیـــــد_باکـــــری🌷
🌸مادر شهید:
#ماه_رمضان سال 91، برای خرید به بازار رفتم. وقتی می دیدم خیلی ها به راحتی در ملا عام روزه خواری می کنند، بسیار ناراحت و عصبانی شدم😔😠، تا جایی که حتی قدرت خرید نداشتم و دست خالی به خانه برگشتم...
مصطفی وقتی مرا دید با تعجب گفت: «به این سرعت خرید کردید😳؟» گفتم: «اصلا دست و دلم به خرید کردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف کردم.
مصطفی سری تکان داد و گفت: «کسی که روزه خواری می کند در واقع دارد با خدا علنی می جنگد☝️، چون خداوند برای کسانی که روزه خواری در ملا عام میکند حد معین کرده است.
حالا فکر کنید با این کار چقدر دل امام زمان به درد می آید. قربون دل آقا بشم.» 😔💔💔
من آن روز ناراحتیم به خاطر نادیده گرفته شدن قانون بود و مصطفی دلش به خاطر رنجش امام زمان لرزیده بود💔.
شهيد مصطفی صدرزاده
شهید مدافع حرم
#یادش_با_صلوات🍃🌸
#به_بهانه_روز_کارگر
💠کارگر سادهای که شهید مدافع حرم شد
آقا سید ۱۳ سالش بود که جهت جنگ با کفار بعثی عازم جبهه شد.
پس از دفاع مقدس و ازدواج ، به همراه همسر خود بر روی زمین های کشاورزی مردم گلستان کارگری می کرد.
با شروع حمله تکفیری ها احساس وظیفه کرد و با پیگیری های فراوان عازم سوریه شد تا در پیشگاه عمه سادات شرمنده نشود.
تا اینکه در ۲۷ ماه مبارک رمضان سال گذشته پاداش زحمات خود را از #حضرت_زینب سلام الله علیها دریافت کرد و آسمانی شد.
#شهیدسیدرضا_حسینی_نوده🌷
درخواست حاج اسماعیل از #شهید_ابراهیم_هادی
🍃خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سالها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبهها بود، میآمدند و از کلام ساده اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان میگرفتند. یکی از این افراد، شهید جاویدالاثر «ابراهیم هادی» بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است:
📍سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم.
ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!
گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!
من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد.
ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرفها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد. حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!
ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش میکنم اینطوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت میکردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه میگویی، تو اصلا این آقا رو شناختی!؟
گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود.
سال ها گذشت تا مردم حاج آقای #دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.
در حالے ڪه جلوے آینہ مشغول بستن آخرین دڪمہ ے لباس یقہ دیپلماتم بودم صداے یڪ پیغام از تلفن همراهم توجهم را بہ خودش جلب ڪرد .
طبق معمول احمد رفیقم بود ڪه تو بدترین موقع پیام داده بود .
گوشے را برداشتم و پیامش رو باز ڪردم ؛ تصویر یہ پسر جوون بود ... خوشتیپ و خوش قیافہ !
شروع ڪردم بہ تایپ ڪردن :
این دیگہ ڪیہ ؟؟؟
حتما باز یہ بازیگر نوظهور حاشیہ ساز ؛
اینا چیہ میفرستے برا اینو اون ، الڪے گندشون میڪنید ?!
پیغام را ارسال ڪردم و باز مشغول مرتب ڪردن لباسم شدم ،
هنوز چند ثانیہ نگذشتہ بود ڪه دوباره صدای گوشیم دراومد !
احمد بود .
نہ عزیز ... نہ بازیگر نہ مدلِ فراری نہ سلبریتے
نہ ضد دین و انقلاب .
شهید بابڪ نوریِ ... چند روز پیش تو ابوڪمال سوریہ شهید شده ...
و بلافاصلہ پشت بندش چندتا عڪس دیگہ فرستاد .
باورش برام خیلے سخت بود ڪه این تصویر یه شهید باشہ ...!
حال و هوام بہ طور عجیبـے عوض شد ؛
حساب و ڪتابام بہ هم ریختہ بود .
احساس ڪردم هوا یہ ڪم گرم شده ، یقہ ے بالاے لباسم رو باز ڪردم .
همونطورے ڪه مات تصویر خودم توی آینہ شده بودم مصرعے از خیام ذهنمو پر ڪرد :
🔻... آیا تو چنان ڪه مےنمایـے هستے ؟؟
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهید_مدافع_حرم
🔷🔹🔹
#تلنگـــــر
از شهـــــ🌷ـــــدا آموختیم ⇩⇩⇩
▪️از #محمد_جهانآرا
▫️شجاعت را
▪️از #عبدالرضا_موسوی
▫️ایستادگی را
▪️از #بهروز_مرادی
▫️تواضع را
▪️از #محمدرضا_عسکریفر
▫️مجاهدت را
▪️از #مصطفی_چمران
▫️فرماندهی را
▪️از #حسن_باقری
▫️خود گذشتگی را
▪️از #حسین_علمالهدی
▫️انقلابی بودن را
▪️از #ابراهیم_هادی
▫️پهلوانی را
▪️از #حاج_محمدابراهیم_همت
▫️اخلاص را
▪️از #اسماعیل_دقایقی
▫️جوانمردی را
▪️از #علی_هاشمی
▫️رشادت را
▪️از #احمدیروشن
▫️همت و پشتکار را
▪️از #سیدسیاح_طاهری
▫️خلوص نیت را
▪️از #باکریها_علی_حمید_و_مهدی
▫️گمنامی را
▪️از #علی_خلیلی
▫️امر به معروف را
▪️از #مجید_بقایی
▫️فداکاری را
▪️از #حاجی_عبدالحسین_برونسی
▫️توسل را
▪️از #مهدی_زینالدین
▫️سادگی را
▪️از #سعید_طوقانی
▫️خوشرویی را
▪️از #حسين_همدانى
▫️ایمان را
▪️از #عباس_بابایی
▫️دوری از گناه را
▪️از #علی_صیادشیرازی
▫️نماز اول وقت را
▪️از #شهید_مرتضی_کریمی
▫️صبر را
🔴 با این همه نمیدانیم چرا، موقع عمل که میرسد، واماندهایم!
#شهدا_همیشه_نگاهی
#سحـر_بیست_و_سوم🌹
#اول_مظلوم_علے_جان❣
💠«زینبـ» یتیـم گشتہ و حالا تمـام شهر
💠آرام،بے «علے» بہ نماز ایستاده استـ
🌸 دعای روز بیست و دوم #ماه_مبارک_رمضان
🌷بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَللّـهُمَّ افْتَحْ لى فیهِ اَبْوابَ فَضْلِکَ وَاَنْزِلْ عَلَى فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفِّقْنى فیهِ لِمُوجِباتِ مَرْضاتِکَ وَاَسْکِنّى فیهِ بُحْبُوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ
خداوندا در این روز درهای فضل وکرمت را به روی من بگشا و برمن برکاتت را نازل فرما وبر موجبات رضا وخشنودیت موفقم بدار ودر وسط بهشتهایت مرا مسکن ده،ای پذیرنده دعالی پریشانان.
#دلنوشتـــــہ
عشـــ💖ــق را،
شب زندهدارےها خوش است
رنـــــــــــــج را،
امـیـــــــدوارےها خوش است
💖خوبرویـان را
نگـــاه ِ دلنواز
عاشــــــقان را
بـیقــرارےهـا خوش است ...
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_رســـــول_خلیلـــــی🌹
🌸سال نومبارڪ🌸
سال نو؟؟!!
اره رفیق تقدیر های یکسالت نوشته شد....
شروع شد....
کیا اربعین ڪربلاتونو گرفتید؟؟
کیا مشهدالرضاتونو گرفتید؟
کیا توبه شون قبول شد؟
کیا خودشونو تودل امام زمان جا دادن؟
تموم شد....
شب قدر امسالم تموم شد
امام زمان رو که فراموش نکردید!
یعنی میشه امسال تو تقدیرامون نوشته باشن امسال سال ظهور مهدی فاطمه میباشد....
دعای همه دوستان مورد قبول حق❤️
🔺~🔺
#فــــرازےازوصیتنــــامــــہ⇩⇩
♡《 #یا_زینب_کبری سلام الله علیها بنت حیدرالکرار اسم شما شفا است اسم شما راه گشا است اسم شما بانوی ایثار و اقتدار که می آید چهار ستون بدن من حقیر می لرزد که من سگ رو سیاه که باشم که بخواهم جان نا قابل خود را در راه حرم امن شما تقدیم کنم.》
🔻 بی بی جان من حقیر رو سیاه و آلوده دستانم خالی است و چیزی ندارم(عملی ندارم که راه گشا در روز قیامت باشد ) که در طبق اخلاص قرار دهم و تقدیمشان کنم جز این جسم آلوده و ناقابل خود که اگر شما قبول فرمائید رو سفید خواهم شد و اگر نه که من رو سیاه و خسران زده هستم.
🔻 《فقط ترا به خدا بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام شوم (غیرت الله ) مدافع حرم شما بودن افتخار ماست و مدال افتخار است زیرا راه شما و راه آل الله راه نجات است( #انالحسینمصباحالهدیوالسفینهالنجاه ) در این راه و امتحان سخت الهی صمیمانه و عاجزانه به دعای خیر تمام کسانی که ذره ای و کمتر از ذره ای به گردن من روسیاه حق دارند احتیاج مبرم دارم، ان شاءالله که بتوانم سرباز خوبی برای ولایت فقیه حضرت #آیتاللهامامخامنهای (حفظ ) باشم...》♡
▓مــــدافــــعحــــرمـ↯↯
#شهیــــدمیثــــممــدواری
💖مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا ...
سکه را ڪه بعد از ازدواج بخشیدم ، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش اینطور نوشت :
💖امید به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر ، که همه چیز فنا پذیر است جز این کتاب ...
💖و حالا هر چند وقت یکبار وقتی خستگی بر من غلبه میکند ، این نوشته ها را میخوانم و آرام میگیرم ...
🌷همسر شهیدمحمدجهان آرا🌷
🔆﷽🔆
#سݪام_بر_شھـــــدا
چونکه صبح آمد و چشمم باز شد
قلب من با چشم شما همـــراز شد
غرق رحمــــت میشود آن روز که
صبحــش با یـــاد شمـــــا آغاز شد
نوشتنـــد زائـــــران کربـــــلا
و چه زود به مقصد رسیدند
#ســــــلامــ ...
#صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼