#رفاقت به سبک شهدا
جزو اسرای عراقی یک منافق داشتیم، این را از تسلط او به زبان فارسی دانستیم. وقتی آنها را می آوردیم پشت خط خودش را انداخت داخل رودخانه سر راه که فرار کند. حسن تا وسط رودخانه او را زیر نظر داشت. از آنجایی که شنا بلد نبود کم کم زیر آب می رفت. در لحظات آخر که برای کمک خواستن دست تکان داد، حسن دستی برایش تکان داد و گفت: ادامه بده، موفق باشی!
@taShadat
✅ همسرش می گفت :
قبل از عقدمان خواب دیدم، هوا بارانی است و من سر مزاری نشسته ام. روی سنگ مزار نوشته شده بود:
🌷شهید مصطفی احمدی روشن
خوابی که خیلی زود تعبیر شد...
همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می شود. بی تاب می شود؟
گله ای، حرفی ... اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود.
💠 پرسیدند حالا شما چه می کنید؟
به علیرضا نوه اش اشاره کرد و گفت: «مصطفای دیگری تربیت می کنم.»
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#یادش_باصلوات
@taShadat
خاکریز خاطرات
قبل از اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید
گفت:حاجی!خواب دیدم قاصد امام حسین اومد و بهم گفت:آقا سلام رسوندند و فرمودند: به زودی به دیدارت خواهم آمد...یه نامه هم از طرف آقا بهم داد که توش نوشته بود:چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟...همینطور که حرف می زد،گریه می کرد صورتش شده بود خیسِ اشک.دیگه توی حال خودش نبود.شب بعد شهید شد. امام حسین (علیه السلام) به عهدش وفا کرد...
شهید محمد باقر مومنی راد
@taShadat