🥀عملیات کربلای 5 یادمان آخرین مویه های عاشقانه اوست . شهید عقیقی سرانجام در ناگهانی سرخ ، شقایقزار شلمچه را از قطره قطرة خون خود رنگین ساخته و بال در بال ملائک در بیکران عشق به پرواز در آمد. 25 دیماه 1365 خاطرةپرواز ملکوتی او در دل خونین خود جای داده است.🥀
1⃣2⃣
@tashadat
🥀🥀🥀
دلم گرفته از این جمعه های تكراری
دلم گرفته از این انتظار اجباری
چه قدر ندبه بخوانم! چرا نمی آیی؟
چه دیده ایی كه از این دل شكسته بیزاری!؟
نیا! به درد خودم گریه می كنم، باشد
شما كه از بدی حال من خبر داری
«صلاح مملكت خویش خسروان دانند»
ازاین به بعد غزل، من ندارم اصراری
نیا! كه وُسع خرید كلافِ نخ هم نیست
شما كه با خبر از نرخ هایِ بازاری
به درد می خورم آقا، مرا تحمل كن
به جای "شیعه" بخوانم "غلام درباری"
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غروب_جمعه_و_امتداد_نیامدنت
🌷 @tashadat 🌷
•|🥀💔|•
#تڪحرف🍃
+حاجآقاپناهیانمیگفت:
آقا #امامزمـان صبح
به عشق شما چشم باز میڪنه
این عشق فهمیدنے نیست...!😔
بعدما صبح ڪه چشم باز میڪنیم
بجایِ عرض ارادت به محضر آقا
گوشیامونُ چڪ میڪنیم!
#زشته_نه ⁉️
ـــــــــــــــ🕊♥♥🕊ـــــــــــــــ
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
🌷 @taShadat 🌷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۰۷ تیر ۱۳۹۹
میلادی: Saturday - 27 June 2020
قمری: السبت، 5 ذو القعدة 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️24 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️31 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️33 روز تا روز عرفه
▪️34 روز تا عید سعید قربان
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#نهج_البلاغه
#حکمت75
══🍃🌷🍃════
🔅فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ! أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ! أَمْ بِمَاذَا تَغْتَرُّونَ! وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِکُمْ مِنَ الاَْرْضِ، ذَاتِ الطُّولِ وَالْعَرْضِ، قِيدُ قَدِّهِ، مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ!
💠حال «چگونه (از راه حق) منحرف مى شويد!» يا به کجا رو مى آوريد؟ يا به چيز مغرور مى شويد؟! اين در حالى است که بهره هريک از شما از زمين، با اين طول و عرضش تنها به اندازه قامت شماست، در حالى که گونه اش بر خاک ساييده مى شود.
🌷 @taShadat 🌷
در امتداد ره انتظار ، منتظرا
ز خون منتظران
لاله ها دميد ،
بيـا ...
#شهید_مهدی_رضاخانلو🌷
اللهم عجل لولیک الفرج
واجعلنا من انصاره و اعوانه
#سلام ✋🏻
#صبحتون 💐
#شـهـدایـی 😇🌷
🌷 @taShadat 🌷
🌷 ۷ تیر، سالروز شهادت مظلومانه دکتر بهشتی و ۷۲ تن یاران انقلاب گرامی باد.
🌷 @taShadat 🌷
🍃بسم رب شهدا والصدیقین 🍃
#خاطره
در تمام زندگی بیست ساله اش، یک بار برات کربلا را گرفت. هر چند پایان عمر این دنیایی اش🌏، مصادف شد با سر گذاشتن بر دامن مادر سادات (س) و شب زیارتی حضرت سیدالشهداء (ع) و مهمانی ارباب در کربلا.
ماه مبارک رمضان 🌙
سال نود بود که بین الحرمینی شد برایمان...
حرکت ساعت نُه صبح بود. ما احتمال می دادیم که به تعویق افتد، لذا سحری خوردیم... از همان ابتدای سفر در اتوبوس🚌،
با اینکه هم سفرها را نمی شناخت،
ملحق شد به جوانهای ته اتوبوس.
دیگر اول اتوبوس پیدایش نشد.
حدود ساعت ⏰یازده صبح بود که از حد ترخص گذشتیم. همان موقع بود که از ته اتوبوس آمد کنار مادر و گفت: «خب دیگه! وقت افطاره!»
- محمد! ما سحری خوردیم! لااقل بذار وقت ناهار بشه!❗️
_ «نه دیگه! حد ترخص گذشت. خدا اجازه داده بسه دیگه! شما طولانیش نکن!»
و شروع کرد به افطاری خوردن!
یکی از ویژگی های بارزش همین بود؛ فقط از یک نفر خجالت می کشید، از یک نفر به طور کامل اطاعت می کرد، محدودیت های یک نفر را بی چون و چرا می پذیرفت و واقعا به آن پایبند بود. وقتی در کاری جواز از پروردگارش داشت، محدودیتهای سخت گیرانه ی سایرین را قبول نمی کرد. وقتی شرع به او اجازه ی کار درستی را می داد، برای عرف و نگاه مردم، خواست بقیه ارزش قائل نبود.
_ «از خدا جلو نزنید!!!»
نقل_از_خواهربزرگوار_شهید
🌷 @taShadat 🌷
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷 @taShadat 🌷
#روز_شمار_غدیر
43 روز تا عید ولایت
#غدیرخم
«پیامبر خدا صلیالله علیه و آله و سلم»فرمودند:
سَتکَونُ بَعدی فِتنَةٌ فَاِذا کانَ کذلِکَ فَالْزِموا علیَّ بْنَ اَبیطالب.
به زودی بعد از من یک فتنه و آزمون سختی خواهد بود شما در آن تنها به علی بن ابیطالب علیهماالسلام تمسّک بجوئید. (اُسدالغابة، ج ٥ ص ٢٨٧ ـ الِإستیعاب ج ٤ـ ص ١٦٩)
#شعرولایت
طبق اعلام خدا و مصطفی'
شد علی در راه حق نورالهدی'
بعد احمد شد تمسّک بر علی
رهگشا هنگام فتنه و بلا
🌷 @tashadat 🌷
یک بار هم وصیتنامه شهدا را بخوانید
🌹امام خمینی:
اين وصيتنامههايى كه اين عزيزان[شهدا] مینويسند مطالعه كنيد.
پنجاه سال عبادت كرديد، و خدا قبول كند،
يك روز هم يكى از اين وصيتنامهها را بگيريد و مطالعه كنيد و تفكر كنيد.
📗صحیفه امام؛ ج۱۴ ص۴۹۱ | جماران؛ ۱ تیر ۱۳۶۰ | کیهان
🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز 7 تیر سالروز بمباران شیمیایی سردشت توسط ارتش صدام و با بمبهای شیمیایی اروپایی و آمریکاییه، اولین شهر دنیا که بمباران شیمیایی شد!
روزی که دنیا چشمهایش را بست تا زن و کودک، پیر و جوان سلاخی شوند...
🌷 @taShadat 🌷
#کلام_شهید
مصطفی تو شهادت را چگونه میبینی؟
نفس عمیقی کشید و گفت:
#شھادت رهایی انسان از حیات مادی و یک #تولد نو است شهادت مانند رهایی پرنده از #قفس است
#شهیدمصطفےکاظم_زاده
🌷 @tashadat 🌷
پشت پات آب میریزم-شور.mp3
10.42M
🍃پشت پات آب میریزم
🍃دل بی تاب میریزم
🎤 سید رضا_نریمانی
#شور_شهدایی
#مدافعان_حرم
#روحمان_با_یادشان_شاد
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
#نسل سوخته قسمت صد و سی و ششم: مروارید غواص اتوبوس ایستاد ... خسته و خواب آلود ... با سری که حقیقتا
#نسل سوخته
قسمت صد و سی و هفتم: به زلالی آب
توی حال و هوای خودم اون جمله رو گفتم ... سرم رو که آوردم بالا ... حالت نگاهش عوض شده بود ...
ـ آدم های زلال رو فکر می کنی عادین ... و ساده از کنارشون رد میشی ... اما آّب گل آلود ... نمی فهمی پات رو کجا میزاری ... هر چقدر هم که حرفه ای باشی ... ممکنه اون جایی که داری پات رو میزاری ... زیر پات خالی باشه ... یا یهو زیر پات خالی بشه ...
خندید ...
ـ مثل فرهاد که موقع رد شدن از رود ... با مغز رفت توی آب...
هر چند یادآوری صحنه خنده داری بود ... و همه بهش خندیدن ... اما مسخره کردن آدم ها ... هرگز به نظرم خنده دار نبود ...
حرف رو عوض کردم و از دکتر جدا شدم ... رفتم سمت انشعاب رود، وضو گرفتم ... دکتر و بقیه هم آتیش روشن کردن ... ده دقیقه بعد ... گروه به ما رسید ... هنوز از راه نرسیده ... دختر و پسر پریدن توی آب ...
چشم هام گر گرفت ...
وقتی داشتم از آب زلال و تشبیهش به آدم ها حرف می زدم ... توی ذهنم شهدا بودن ... انسان های به ظاهر ساده ای که عمق و عظمت وجودشون تا آسمان می رسید ... و حالا توی اون آب عمیق ...
کوله ام رو برداشتم و از جمع جدا شدم ... به حدی حالم خراب شده بود که به کل سعید رو فراموش کردم ...
چند متر پایین تر ... زمین با شیب تندی، همراه با رود پایین می رفت ... منم باهاش رفتم ... اونقدر دور شده بودم که صدای آب ... صدای اونها رو توی خودش محو کرد ...
کوله رو گذاشتم زمین ... دیگه پاهام حس نداشت ... همون جا کنار آب نشستم ... به حدی اون روز سوخته بودم ... که دیگه قدرت کنترل روانم رو نداشتم ... صورتم از اشک، خیس شده بود ...
به ساعتم که نگاه کردم ... قطعا اذان رو داده بودن ... با اون حال خراب ... زیر سایه درخت، ایستادم به نماز ... آیات سوره عصر ... از مقابل چشمانم عبور می کرد ...
دو رکعت نماز شکسته عصر هم تموم شد ... از جا که بلند شدم ... سینا ... سرپرست دوم گروه ... پشت سرم ایستاده بود ... هاج و واج ... مثل برق گرفته ها ...
🌷 @taShadat 🌷