eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
199 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹 ✨تاریخ تولد: ۱۳۲۱/۰۶/۰۳ ✨ شهید برونسی ✨ حضرت زهرا(س) ✨ دفاع مقدس ✨ شهدا ✨ جانبازان ✨ تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ 🌷 @tashadat 🌷
عبد الحسین برونسی در سوم شهریور سال ۱۳۲۱ در روستای "گلبوی کدکن" از توابع شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند. ابتدا به کشاورزی وسپس بنایی پرداخت.درسال۱۳۴۷با خانم" معصومه سبک خیز" ازدواج کردوصاحب ۵پسر و۳ دختر شد. وی فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) بود که ۲۳ اسفندسال ۱۳۶۳ به شهادت رسیدوپیکرش در منطقه برجای ماندوبعد از ۲۵سال در بهشت رضای مشهد به خاک سپرده شد. 🌷 @tashadat 🌷
نام شهید برونسی، نامی است که در اذهان علاقمندان به شهدا با نام مادر پهلو شکسته حضرت زهرا(س) گره خورده است. این سرباز فداکار ولایت با قلبی زلال وعزمی راسخ برای دفاع از اسلام ناب محمدی بارها طی حیات طیبه خود در خواب وبیداری با حضرات معصومین دیدار داشت. گل سرسبد مکاشفات وی پشت مین های کوشک اتفاق افتاد، وقتی که حضرت زهرا (س)درگوش وی مسیرعبور از میدان مین را...... 🌷 @tashadat 🌷
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماموریت واضح بود... 🌷 @tashadat 🌷
فرار شهید از خانه سرهنگ 🌷 @tashadat 🌷
فرازی از وصیت نامه شهید 🌷 @tashadat 🌷
14.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توسل شهید برونسی به حضرت مادر(س) راوی: حجت الاسلام عالی 🌷 @tashadat 🌷
🌹🌹🌹🌹 کوله باری پرزمهر انبیا دارد شهید سینه ای چون صبح صادق، باصفا دارد شهید این نه خون است ای برادربر لب خشکیده اش برلب خونرنگ خود آب بقا دارد شهید شادی روح پرفتوح وملکوتی امام شهیدان، شهیدان دفاع مقدس، مدافع حرم، مدافع سلامت، مدافع وطن صلوات 🌹🌹🌹🌹 🌷 @tashadat 🌷
حاج احمد متوسلیانِ مدافعانِ حرم کیه؟ عکسو باز کن ببین کیه... :) ❤️ :) ❤️ :) ❤️ 🌷 @tashadat 🌷
قسمت اول 🚫این داستان واقعی است🚫: . . . همیشه از پدرم متنفر بودم مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه آدم و بی حوصله ای بود اما بد اخلاقیش به کنار می گفت: درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد اما من، فرق داشتم من درس خوندن بودم بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم مهمتر از همه، می خواستم بخونم، برم سر کار و از اون و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم چند سال که از خواهرم گذشت یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی شوهر خواهرم بدتر از پدرم، ناجوری بود،یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد اما خواهرم اجازه نداشت پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مست هم که می کرد، به شدت رو کتک می زد این بزرگ ترین زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ... هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت هر چی درس خوندی، کافیه ... . . ... برگرفته از زندگی 🌷@taShadat 🌷
🚫این داستان واقعی است🚫: . قسمت دوم 🔻 بالاخره اون روز از راه رسید موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پایین بود ... با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت: ... دیگه لازم نکرده از امروز بری ! تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم ترین حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز جا نیومده بود ،به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم: ولی من هنوز ... خوابوند توی گوشم برق از سرم پرید ... هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد همین که من میگم ، دهنت رو می بندی میگی چشم... . درسم درسم ... تا همین جاشم زیادی درس خوندی ... از جاش بلند شد ... با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت اشک توی چشم هام زده بود ... اما اشتباه می کرد، من آدم نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم ... از خونه که رفت بیرون منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه مادرم دنبالم دوید توی خیابون _هانیه جان، مادر ... تو رو نرو ... پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه ... برای هر دومون شر میشه مادر ... بیا بریم خونه اما من گوشم بدهکار نبود ... من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ... به هیچ قیمتی ... . . 🌷 @taShadat 🌷