eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
199 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  🌷قرار عاشقی🌷 ✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند.... ☁️ باز هم ساعت 🕖به وقت  قرار تپش قلبهاست ❤️ ...برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردند... امروز میزبان یکی از پرستوهای سبکبال این مرزو بوم هستیم... 1⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌷🌷سراغ مردی رفته ایم که سینه اش مالامال از خاطرات خردلی است! جانبازی که برای هر چند دقیقه صحبت باید نفسی تازه کند... سرفه مکرر و خس خس سینه پی در پی کلامش را قطع می‌کند.🌷🌷 2⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌷🌷سرفه و خس خس سینه مشخصه جانبازان شیمیایی است که با کمترین توجه می‌توان به عارضه گازهای شیمیایی که سالیان سال در سینه و دیگر اندام این جانبازان خانه کرده پی برد.🌷🌷 🌷🌷هر کدامشان بر اثر عارضه گازهای شیمیایی دچار علائم و عوارض شدیدی همچون تنگی نفس، خس خس سینه، اشک ریزش از چشمان، سردرد، استخوان درد و دردهای بی شمار دیگرند. در سکوت بی صدای جانبازان شیمیایی این دردها غوغایی از سخن دارند.🌷🌷 3⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌷🌷*اینجانب شهید محمد شفوی فرزند محمد حسین متولد شهریور ماه سال 43 در خانواده مذهبی در تبریز هستم . در دی ماه سال 62 به جبهه اعزام و در بهمن سال 64 در سومین مجروحیتم به افتخار جانبازی با 70 درصد نائل شدم.🌷🌷 4⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
انقلاب را چطور درک کردید؟ چطور شد که به جبهه راه پیدا کردید؟👇👇 🌷🌷زمان انقلاب من 14 سال داشتم. ابتدا فعالیت خود را با عضویت در پایگاه مقاومت مسجد محل آغاز نموده و در راهپیمایی ها و تظاهرات، مراسم های مذهبی همچون دعای کمیل و نماز جمعه شرکت می کردم. سپس از طریق پایگاه مقاومت به ناحیه مقاومت بسیج منتقل شده و پس از مدتی فعالیت در در ناحیه به تعاون سپاه تبریز معرفی و در آنجا فعالیت خود را ادامه دادم. از آنجایی که علاقه شدیدی به حضور در جبهه و خدمت در آنجا داشتم، تصمیم گرفتم به جبهه بروم.🌷🌷 5⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
اروند رود_قبل از عملیات خیبر🌸 🌷🌷 آنچه از خاطرات آن ایام در ذهنم نقش بسته شیرینی آن لحظات بود چرا که در اوان جوانی بدون خانواده و تنها به دنبال سرنوشتی حرکت می کردم که دارای هدف مقدسی بود. دفاع از انقلاب، اسلام و وطن و ایستادگی در برابر متجاوزین بعثی که آمریکا و کشورهای اروپایی و همسایگان غربی پشت آنها بوده و حمایتش می کردند. خانواده نیز مرا حمایت کردند به طوری که پس از من بلافاصله پدرم نیز ثبت نام کرده و برای کمک به رزمندگان به جبهه ها شتافت.🌷🌷 6⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
اولین اعزامتان را به خاطر دارید؟ در کدام یک از عملیات ها حضور داشتید؟ اگر بخواهید یادی از دوستان شهیدتان داشته باشید... 🌷🌷با همه سختی ها و مشقاتی که در جنگ وجود دارد عاملی که باعث می شد انسان نتواند از آنجا دل بکند محفل نورانی همراه با صفا و صمیمیت و صداقت و یک دلی، عشق به خدا و ائمه طاهرین که در یکی یک رزمندگان متجلی بود، نماز شب ها و ناله های سوزناک آنها، توسل به ائمه و قرآن معنویت زاید الوصفی به وجود آورده بود.🌷🌷    🌷🌷اعزام اولم از دی ماه 62 تا بهمن ماه سال 64 طول کشید و اعزام دوم به همراه دو تن از برادرانم جهت شرکت در عملیات مرصاد بود که یک هفته پس از اعزام که در اردوگاه رحمان لو بودیم، مسئولین وقت از ادامه حضور در جبهه اینجانب با توجه به وضعیت جسمانی جلوگیری کردن و من مجبور به بازگشت به تبریز شدم. در عملیات های خیبر، بدر، منطقه پدآفندی پاسگاه زید و عملیات والفجر هشت حضور داشتم.🌷🌷 7⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌷🌷از نزدیک ترین دوستانم که به شهادت رسیده اند شهید سید مهدی حسینیان و شهید حسین پارسا بود که با یک سال فاصله به شهادت رسیدند و من قبل از عملیات قول شفاعت پس از شهادت را از آنها گرفته بودم.شهید حاج احمد پورصمدی، حاج تقی فیروزی، سیف الله گاوبانی، محمد باقر تقوی، بهروز لطفی، حاج میرعلی یوسفی، حاج ناصر قزوینی، محمود حبیب اللهی، محمد رضا بقائی، امیرعلی زهدی، محمود آشناگر و . . . از دوستان عزیزم بودند که به شهادت رسیدند.🌷🌷   8⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
در کدام منطقه شیمیایی شدید؟ 🌷🌷*من سه بار مجروح شده ام، بار اول در منطقه پدآفندی پاسگاه زید در اردیبهشت ماه سال 63 ترکش به کمر من اصابت کرد. بار دوم در عملیات بدر در جزیره مجنون، اسفند ماه سال 63 شیمیایی شدم، و بار سوم در والفجر هشت بود که شیمیایی شدم.  ماسکم در صندلی آمبولانسی که داشتم آویزان بود، لذا راکتی که هواپیمای عراقی در نزدیکی ما انداخت، پس از انفجار مواد شیمیایی به سر و صورتمان پاشید و تنفس بدون ماسک نیز باعث شد هم  پوست بدن و چشم هایم آسیب ببیند و هم حنجره و ریه هایم بسوزد، لذا حالت تهوع شدیدی دست داد و احساس می کردیم که دل و جگرمان به دهنمان می آید و همچنین چشمهایم نمی دید و به دلیل سوختگی حنجره نمی توانستم حرف بزنم، تمامی بدنم نیز تاول زده بود.🌷🌷   9⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
بزرگ ترین آرزوی شما...🌷 🌷🌷بزرگترین آرزویم ظهور مولایمان امام عصر(عج) است که حکومت جهانی خود را آغاز نموده و به ظلم و بی عدالتی ها و جنایت هایی که در اقصی نقاط دنیا اتفاق می افتد خاتمه دهد و ما را به عنوان نوکر سربازان خود بپذیرد. همچنین عاقبت به خیری تمام مسلمین و جوانان این مرز و بوم و خود و خانواده ام را از خداوند سبحان خواستارم.🌷🌷 🔟 •♡ټاشَہـادَټ♡•
اگر بخواهید از کسی تشکر کنید. 🌷🌷*آنچه مسلم است در این سالها خانواده و به ویژه همسر فداکارم رنج و مشکلات با من بودن را تحمل کرده است؛ هر چقدر که از خانواده ام تشکر کنم باز هم کم است چرا که آنها به خاطر مشکلات و وضعیت جسمی که من دارم بسیار اذیت می شوند، وقتی نیمه شب سرفه های من شروع می شود آرامش آنها نیز به هم می خورد و نمی توانند استراحت کنند. ما با دیگر جانبازن فرق داریم چون در ظاهر هیچ مشکلی نداریم ولی در خانه بیشتر مشکلاتمان متوجه اهل خانه است و به آنها ظلم می شود ولی به هر حال ما این راه را آگاهانه انتخاب کرده ایم و هیچ انتظار و چشم داشتی از کسی نداریم.🌷🌷 1⃣1⃣ •♡ټاشَہـادَټ♡•