eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6030430672550627526.mp3
6.91M
. عَبَسَ وَ تَوَلَّىٰٓ..🌴🌹🌴 چند دقیقه آرامش🌴💎🌴 ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گریه بی امان شهید حاج قاسم سلیمانی هنگام تشییع جنازه حسین آقای لشکر ثارالله، (شهید حسین یوسف اللهی عارف لشکر)... ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 شروط آمدن امام زمان عجل الله؟! 👤 👌 حتما ببینید و نشر دهید ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
● • امروز دنیا یک چنین دنیایی است. -رهبرۍ -💕✨-
🔹به نام حضرت خورشید آسمان حرم 🔹به نام عزت جاوید آستان حرم 🔹به نام غیرت ناب مدافعان حرم 🌷@tashahadat313 🌷
🔹شهید "عباس علامه" 🌷@tashahadat313 🌷
🔹 تاریخ تولد : 1371/11/06 🔹 محل تولد : بیروت - لبنان 🔹 تاریخ شهادت : 1396/03/08 🔹 محل شهادت : درعا - سوریه 🔹 وضعیت تاهل : متاهل 🔹 محل مزار شهید : بیروت - روضه الحوراء زینب 🌷@tashahadat313 🌷
🔹عاشقانه های شهید : راوی همسر شهید  ساله بودم که در سال ۱۳۹۵ در منطقه حاره حریک با عباس آشنا شدم. از این آشنایی زمان کوتاهی در حدود سه ماه می‌گذشت که روز ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ عقد کردیم. درست است که من کم سن و سال بودم اما عباس به من درس زندگی می‌داد و مرا برای اینکه زنی قوی باشم و تحصیلاتم را ادامه بدهم تشویق می‌کرد. دوران نامزدی‌مان نه ماه به طول انجامید و در این مدت من و عباس آرزوهای زیادی برای زندگی‌مان داشتیم، وسایل خانه‌مان را آماده کرده بودیم و من در حال رو به راه کردن بقیه کارها و کمک حالش در اتمام کارهای خانه بودم که عباس در تاریخ هشتم خرداد سال ۱۳۹۶ در منطقه «درعا» سوریه به شهادت رسید. 🌷@tashahadat313 🌷
خیلی نگرانش بودم و هربار که مجروح می‌شد به این فکر می‌کردم که بالاخره تنهایم خواهد گذاشت.  در حقیقت از همان زمان که با او آشنا شدم فکر به شهادت رسیدنش با من بود. حتی با هم درباره شهادت و درد جدایی بعد از آن با هم حرف می‌زدیم. 🌷@tashahadat313 🌷
شب شهادتش با وجودی که نمی‌دانستم عباس را از دست خواهم داد و او را به عنوان شهید تقدیم حضرت زهرا خواهم کرد، حوالی ساعت ۲ صبح با نگرانی از خواب پریدم. 🔹🔹🔹 به تلفن همراهم و آخرین پیامی که عباس ساعت ۱۰ و سه دقیقه برایم فرستاده بود، بدون اینکه بدانم آخرین باری است که با من صحبت می‌کند نگاه کردم. بعد از آن تا زمان اذان صبح خوابیدم. 🔹🔹🔹 ساعت چهار صبح بود و در حالی که هنوز آن نگرانی همراهم بود خودم را برای نماز آماده کردم. در پایان نماز به سجده رفتم و گفتم: «دخیلکِ یا زهرا، اگر عباس زخمی شده است نشانه‌ای برایم بفرستید و اگر نه دعا کنید که با من حرف بزند». 🔹🔹🔹 بعد همانطور که روی تختم قرار می‌گرفتم برایش پیامی فرستادم و گفتم: «عزیزم کجایی؟ به خدا نمی‌تونم بخوابم…». نمی‌دانستم عباس در آن زمان به شهادت رسیده است؛ اما در نظرم تابوت عباس کنار دیوار مقابل تختم تجسم شد. سرم را به طرف پنجره که سمت راستم بود برگردانم و باز توی آن صورت عباس را که با همان پیراهنی که خودم برایش خریده بودم به من می‌خندید. 🔹🔹🔹 از خودم بازخواست می‌کردم چرا دنبال عباس می‌گردم؟ حتماً این فکرها از سر نگرانی سراغم آمده است. بعد از آن چند بار خوابیدم و باز از خواب پریدم تا زمانی که برای رفتن به مؤسسه بیدار شدم و خودم را آنجا رساندم و یک ساعت بعد سخت‌ترین خبر ممکن، خبر شهادت عباس آمد. 🌷@tashahadat313 🌷