eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
198 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
ٺـٰاشھـادت!'
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 #جزء_3 #قرآن_کریم 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت ک
نکات کلیدی جزء سوم قرآن کریم 1- اگر انفاق کنید و صدقه دهید خدا چند برابر آن را پس می دهد. (بقره: 261) 2- با کسانی که صدقه می دهید با لحن خوب سخن بگویید. (بقره: 263) 3- در پنهانی انفاق کنید که باعث بخشش گناهان می شود. (بقره: 271) 4- از ربا دوری کنید که برکت ندارد و خدا درآمد ربا خوار را نابود می کند. .(بقره: 276) 5- به بدهکار مهلت دهید و اگر نمی تواند بپردازد، بدهی را بر او ببخشید. (بقره: 280) 6- خداوند از هر کس به اندازه توانایی اش تکلیف می خواهد. (بقره: 286) 7- با کافران دوستی نکنید که از دوستی با خدا بهره ای نمی برید. (آل عمران: 28) 8- دینی جز اسلام را نپذیرید که پذیرفته نمی شود و از زیان کاران خواهید بود. (آل عمران: 85) 9- به نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید. (آل عمران: 92)
🌷جنگ جنگ است و عزت و شرف میهن در گرو همین مبارزات است و امام خمینی و بندگان خود را مالک آن کردی و ما خود را از آن جدا نمی‌­دانیم؛ زیرا تو خود فرمودی که بازگشت همه به سوی اوست ما می­‌جنگیم و با تمام قدرتی که در وجود داریم و از هیچ قدرتی جز قدرت خدا ترس و واهمه‌­ا‌ی نداریم و خدایا عشق به تو است که پیروزی می‌­آورد و ایمان به تو است که ما را مانند کوه استوار در مقابل زورگویان نگه داشته است و امید به تو است که صبر و شکیبایی به بندگانت ارزانی داشته است. 🌷خدایا قلبم تویی و روح تویی و جسم و جانم تویی و در هنگام جنگ سلاحم تویی و در هنگام عبادت محبوبم تویی و در تاریکی و ظلمت شب چراغ هدایتم تویی خدایا چنان ایمانی را به من بده که بتوانم تمام ارزش­های معنوی را در مقابل دشمن تو و دشمن قرآن و دشمن رسول اکرم بکار گیرم. "شهید هوشمند بیرانوند"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت9 یه دربست گرفتم و رفتم سمت حسینیه وارد حیاط شدم و همینجور که سر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت10 سر میدون ساجدی پیاده شد توی مسیر هیچ حرفی بینمون زده نشد اقای زمانی حتی یه بار هم از آینه به من نگاه نکرد وقتی که رسیدیم انگار ریتم قلبم دوباره برگشت ،یه نفس عمیقی کشیدم و زیر لب گفتم خدایا شکرت از ماشین پیاده شدم ،همینجور که سرم پایین بود : خیلی ممنونم ،لطف کردین منو رسوندین زمانی: خواهش میکنم ،وظیفه بود ،به خانواده سلام برسونین ،یا علی - اصلا نزاشت خداحافظی کنم ،رفت وارد خونه شدم همه تو پذیرایی نشسته بودن - سلام بابا: سلام بابا، چقدر دیر کردی؟ مامان: عع اقا سلمان ،صبر کن تازه رسیده دخترم - ببخشید بابا جون ،رفته بودیم خرید واسه حسینیه بابا: بابا جان من اینو میدونم ،در و همسایه هم میدونن؟ نمیگن این موقع شب دختر اقا سلمان کجا بوده تا حالا؟ زهرا: بابا جان ملت خیلی حرفا میزنن ،مهم اینه که شما و مامان حرفاشونو باور نکنین - ببخشید من برم بخوابم خستم مامان: مادر غذا نخوردی - گرسنه ام نیست ،مامان جون شب بخیر رفتم توی اتاقم لباسامو درآوردم ،رفتم روی تخت دراز کشیدم دراتاق باز شد ،زهرا با یه ظرف برنج و خورشت قیمه اومد داخل زهرا: پاشو ،پاشو ،صبح تا الان چیزی نخوردی - چرا خوردم زهرا: حتمن کیک و آبمیوه - اره ،تو از کجا میدونی ؟ زهرا: اخه منم دیروز کیک و آبمیوه خوردم ، - الان بهتری، تبت پایین اومد ؟ زهرا: اره بابا ،همین که تو رفتی خوب شدم ،انگار همش نشونه بود تو امروز بری جای من - زهرا جان من از فردا دیگه نمیام حسینیه زهرا: چرا ؟ - از درسام عقب افتادم،نمیتونم بیام زهرا: من که باور نمیکنم ولی باشه ،به خانم موسوی میگم حالا پاشو غذاتو بخور بعد بگیر بخواب - دستت درد نکنه ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 ................................................. دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت11 یه هفته ای میشد که نرفته بودم حسینیه چهارم محرم بود و من بیتاب بی تابه رفتن به حسینیه ،بیتابه شور و شوق محرم ،توی این مدت خانم موسوی خیلی تماس گرفت که برم حسینیه ولی من هر بار یه بهونه ای می اوردم دلم نمیخواست محیطی که من عاشقش بودم به گناه آلوده بشه دانشگاه هم هر موقع مراسم یا جلسه ای برای بسیج میزاشتن ،اگه اقای زمانی داخل اون مراسم بود نمیرفتم یا به محض ورودش ،از جلسه خارج میشدم ولی باز هم حالم خوب نبود باز هم فکرم درگیر بود شب و روزم فقط استغفار میکردم و از خدا طلب آمرزش میکردم یه روز زهرا اومد و گفت قراره معراج سه تا شهید بیارن داشتم دیونه میشدم یه دلم میگفت برو یه دلم میگفت نرو ولی تصمیمو گرفتم که برم توکل کردم به خدا و از همون شهدا خواستم کمکم کنن صبح با صدای زهرا بیدار شدم زهرا: نرگس پاشو دیر میشه - تو برو من خودم میام ‌ زهرا: بیایییااااا،باز قسمتت نمیشه شهدا رو ببینی - باشه زهرا که رفت ،تا یه ساعت داشتم با خودم کلنجار میرفتم که باید برم ،دیگه مهم نبود که اقای زمانی هست اونجا یا نه مهم اون شهدا بودن که من باید برم ببینمشون و ازشون بخوام کمکم کنن بلند شدم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم و چادرمو سرم کردم و رفتم توی راه سه تا گل نرگس خریدم وقتی رسیدم رفتم یه گوشه ای ایستادم و نگاه میکردم صدای مداحی ،به گوشم میرسید باشنیدنش اشک از چشمام جاری شد شهادتون مبارک ،به آرزوتون رسیدین یه دفعه چشمم به اقای زمانی افتاد یه چپیه رو گذاشت روی صورتشو گریه میکرد شونه های لرزانشو از دور میتونستم ببینم بعد از اینکه آقایون وداعشون تمام شد خانما رفتن سمت شهدا منم چادرمو مرتب کردم و رفتم سمتشون رسیدم به تابوت هاا گلا رو گذاشتم روی هر تابوت به عکسای روی تابون نگاه میکردم که چقدر جووون بودن ،چه طور تونستن از آرزوهاشون،بگذرن و برن شاید شهادت هم از آرزو هاشون بوده زانو هام سست شد و نشستم روی زمین سرمو گذاشتم روی تابوت ،بغض گلمو آزاد کردم توی ایو همه صدا ها ،صدای گریه ی منو کسی نمیشنید سلام شهدا، شما که میدونین من دختر کثیفی نیستم ،کمکم کنین ،کمکم کنین از این منجلاب گناه بیرون بیام دارم داغون میشم بعد از کمی درد و دل کردن بلند شدمو خودمو از جمعیت بیرون کشیدم یه دفعه چشمم به آقای زمانی افتاد در یه قدمی من بود اقای زمانی تا منو دید: سلام خانم اصغری انگار لال شده بودم و چیزی نگفتم و از کنارش رد شدم یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 ............................................... دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت12 نزدیکای غروب بود که زهرا اومد خونه منم تو پذیرایی نشسته بودم و تلوزیون نگاه میکردم زهرا: سلام مامان: سلام مادر زهرا: خانم خانمااا سلام کردمااا،جواب سلام واجبه! ( یه دفعه یاد سلام آقای زمانی افتادم ،چقدر کار زشتی کردم که جوابشو ندادم) زهرا اومد کنارم زهرا: کجایی خواهر من ،حواست نیستااا،مشخصه عاشق شدی - همینجام زهرا: چرا نیومدی معراج؟ - اومدم زهرا: جدی؟ من چرا ندیدمت - تو اون شلوغی منو چه جوری میخواستی پیدا کنی؟ زهرا: اره راست میگی ،بین اون همه چادری ،تو رو پیدا کردن کار حضرت فیل بود حالا یه خبر خوش بدم ؟ - اره بگو شاید حال این روزامو بهتر کنه زهرا: خانم موسوی گفت بعد محرم ،میخوان چند نفرو ببرن کربلا البته لیست افراد و نوشت گفت قرعه کشی میکنن - من اینقدر گناه دارم که اقا نگام نمیکنه چه برسه ببره منو به حرمش زهرا: ععع نرگس،این حرفا از تو بعیده ،حالا امشب بابا بیاد ببینیم اول اجازه میده یا نه - باشه هر کاری دوست داری انجام بده شب بابا اومد خونه ،موقع شام بود که زهرا موضوع رو گفت بابا: زهرا جان ،من دستم خالیه الان،وگرنه از خدامم بود که بفرستمتون کربلا زهرا: بابا جون پول نمیگیرن که، قرعه کشی میکنن با هزینه خودشون میبرن مامان: جدی چه خوب؟ انشاءالله که اسمتون بیافته بابا: باشه بابا ،میتونین برین - بابا جون ،هنوز معلوم نیست اسممون بیافته یا نه ، زهرا: من که دلم روشنه اسممون میافته بابا: انشاءالله ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 ........................................... دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قرار عاشقی صلوات خاصه امام رضا عليه السلام 🔷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِک 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 ❤️سلام علیکم دوستان   شهید محمود پسند از دهستان سیاهکلرود بخش چابکسرهستم   سپاسگزارم از دعوتتون 🌹.        ختم 14 صلوات و فاتحه    امروز به نیت دوازده امام       و چهارده معصوم و       شهید محمود پسند 🌹
- رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت .. - قربان ریشه های نخ شال گردنت‌مهدی‌جان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیمـ🌸 ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۶ فروردین ۱۴۰۲ میلادی: Sunday - 26 March 2023 قمری: الأحد، 4 رمضان 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹هلاکت زیاد بن ابیه (زیاد بن ابی سفیان)،‌ 53ه-ق 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️11 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️14 روز تا اولین شب قدر ▪️15 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ▪️16 روز تا دومین شب قدر
🌸 پیامبر خاتم (ص) میفرمایند: ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهی است که خداوند در آن حسنات را می‏افزاید و گناهان را پاک می‏کند و آن ماه برکت است.