eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 🌸امام رضا علیه السلام: به خداوند خوشبین باش ، زیرا هركه به خدا خوشبین باشد ، خدا با گمان خوش او همراه است ، و هركه به رزق و روزی اندك خشنود باشد ، خداوند به كردار اندك او خشنود باشد ، و هركه به اندك از روزی حلال خشنود باشد ، بارش سبك و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دار السلام بهشت رساند تحف العقول ، ص 472
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از ...🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘
مداحی_آنلاین_نشانه_های_آخرین_امام_استاد_عالی.mp3
3.27M
♨️نشانه آخرین امام! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت سی وهفت سمیه از پشت شیشه به چشم های بسته علی خیره شده.زمزمه میکند:علی...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت سی وهشت عاطفه خانم مضطر گفت:یعنی... دکتر خندید :یعنی بهوش اومده...حالشم خوبه و خطر فلج شدن رفع شده..... همه خداروشکری گفتندواز دکتر تشکر کردند. سمیه: میتونیم ببینیمش؟ ±فعلا خیر، پرستارا دارن معاینش میکنن بیرون که اومدن میتونین برین ببینینش. فقط لطفا زیادنمونین پیشش براش خوب نیست دورش شلوغ باشه آقا محمد:چشم! ممنون دکتر که رفت سمیه با خوشحالی عالیه را بغل کردو جیغی از سر خوشحالی کشید: خدا جونم شکرت.... چند دقیقه بعد که پرستا ها بیرون آمدند؛ وارد اتاق شدند... سمیه به علی که روی تخت خوابیده و پتوتاروی سینه اش بالاآمده نگاه کرد ولبخندی از سر دلتنگی زد،جلوتر که رفتند نگاهش به طرفشان برگشت و چشمانش برق خوشحالی زدند. عاطفه خانم فوری به طرف علی رفت و او را در آغوش کشید: سلام پسرم،علی میدونی با من چیکار کردی؟ علی بوسه ایی بوسه ایی روی شانه مادرش کاشت:فدای توبشم من مامانم. عاطفه خانم ازعلی جداشدوکنارش ایستاد.علی به نوبت باهمه سلام کرد.به سمیه لبخندی زدکه موجب شدسمیه هم لبحندی از سر عشق بزندـ امیر:خیلی درد داری علی؟ _نه ...خوبم خداروشکر. عاطفه خانم:علی بخدا دیگه نمیذارم بری.باید ازرو جنازه من ردشی. _خدانکنه مامانم.ان شاالله بعدادرمورد این موضوعم صحبت میکنیم. .... به قلم🖊️:خادم الرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت سی ونه خانواده سمیه هم بعداز نیم ساعت رسیدند.بعداز چند دقیقه که همه دراتاق بودند،بیرون رفتند وعلی وسمیه را تنهاگڋاشتند.سمیه روی صندلی ای که کنار تخت بود،نشست:میدونی چی کشیدم تاچشاتو باز کنی؟یه عالمه نڋر دارم. _همرو باهم اَدامیکنیم. +ان شاالله.علی خیلی دلم برات تنگ شده بود. _من بیشتر. +امرور ازصبح استرس داشتم،حالم خوب نبود،میدونستم یه اتفاقی برات افتاده.... _اینجاست که میگن یک روح در دوبدن.منکه حالم خوب نبود،توام فهمیدی!این ینی روحمون یکیه. +علی عشق خیلی حس شیرینیه...خیلی!عشق اینی نیست که تعریفش میکنن.... _عشق خوب است،اگریارخدایی باشد. +واقعا.دردکه نداری؟ _قبلا چرا.ولی تورو که دیدم همه دردام رفتن.راستی...نڋارت چیَن؟ +ده هزارتا صلوات،ده روز روزه،ده رکعت نماز به نیت امام زمان(عج)وسه بار سوره یاسین. _اوه،اوه چه نڋرای سختی. +ازدست دادن توبرام سخت تره. علی لبخندی زد:خو....شروع کردبه سرفه کردن. +علی خوبی؟علی.... _خ...خوبم سمیه...خوبم... +خداروشکر. علی لبخندی زدودست سمیه را میان دستش گرفت.سمیه خجول سرش راپایین انداخت. _چقدسرده دستت سمیه. +چیزی نیس..خوبم.راسی علی.. _جانم؟ سمیه لبخندی زد:چند روزپیش که رفته بودم خونه ماماینا....رفتم اتاقت.... به قلم🖊️:خادم الرضا ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313