📌#روایت_کرمان
راستی مکرمه خانم ِ حسینی! حالا مادر شما جواب خواستگارتان را چه بدهد؟! همان خواستگاری که میخواست چهارشنبه شب بیاید ولی تو گفتی: «فعلا درگیر مراسم سالگرد حاجی ام، بگید جمعه بیان»...
🥀 #شهیده_مکرمه_حسینی
📝 راوی: زهرا السادات اسدی
📸 عکاس: زهره رضایی
💌الهی وَ فَرَّغْ قَلْبِي لِمَحَبَّتِكَ
خدای مهربونم قلبم رو از همه چیز تهی ساز تا جای
محبت تو باشد..🌱
صحیفهٔ سجادیه
دستگیری تعدادی از سرکردگان داعشی و انتقال آنها به بازداشتگاههای کشور
اطلاعیهی سوم وزارت اطلاعات پیرامون فاجعهی تروریستی کرمان:
🔹در پی وقوع فاجعهی غمبار در مراسم سالگرد شهادت سردار بزرگ مبارزه با تروریسم تکفیری، شهید سپهبد قاسم سلیمانی(ره) در کرمان و در ادامهی جمعآوریهای گستردهی اطلاعاتی و تدابیر امنیتی در داخل و خارج از کشور، اطلاعات قابل توجهی از لایههای دخیل در طراحی و اجرای آن عملیات تروریستی حاصل شد. بهدنبال آن تعداد دیگری از عناصر مرتبط با واقعهی مذکور، در سطوح برخی سرکردگان گروهک مزدور داعش تا عوامل عملیاتی و از اتباع چند کشور، شناسایی، بازداشت و به بازداشتگاههای کشور منتقل شدند. با توجه به ادامهدار بودن عملیات آفندی و پدافندی و استمرار حضور مترصّدِ سربازان گمنام امام زمان (عج) در محیطهای هدف، ذیلاً به بخش دیگری از اطلاعات حاصله و اقدامات صورت گرفته اشاره میگردد:
🔹۱) دو تروریست تکفیری که چند روز پس از حادثهی جنایتکارانهی کرمان، با هدف انجام عملیات مجدد در دیار کریمان وارد کشور شده بودند، با تدابیر هوشمندانه و اقدام فداکارانهی سربازان گمنام امام زمان (عج) در ادارهکل اطلاعات استان کرمان، به محاصرهی دلاورمردان گمنام کرمانی درآمده و در تیراندازیهای متقابل، هر دو عنصر تکفیری به هلاکت رسیدند. در این عملیات، سناریوی دو مرحلهای و خطرناک حمله به یکی از مراکز انتظامی (حملهی مسلحانه به مرکز مورد نظر، سپس دامگذاری انفجاری در مسیر نیروهای کمکی)، خنثی شد و دو تروریست تکفیری از اتباع بیگانه از پای درآمدند. همچنین دو بمب دستساز بسیار قوی به وزن بیست کیلوگرم توقیف شد. علاوه بر بمبها، ۱۰ عدد چاشنی الکتریکی، ۴ عدد چاشنی ساده، یک قبضه مسلسل اِم پی ۴ آمریکایی همراه با ۸ تیغه خشاب و ۲۷۸ عدد فشنگ، و یک قبضه مسلسل کلاشینکف همراه با ۵ تیغه خشاب و ۱۸۱ عدد فشنگ، ۷ قبضه نارنجک، ۲ عدد دوربین معمولی و دید در شب، ۲ دستگاه بی سیم، ۳ عدد ریموت، ۱۲ متر سیم با فتیله باروتی و الکتریکی و مقادیر قابل توجهی تجهیزات مرتبط دیگر کشف و ضبط شد.
🔹۲) بازداشت یکی از سرکردگان (بهاصطلاح امیران) داعشی بهنام «محمد عمران تنویر» با نام مستعار «ابوعمران». وی از اُمرای داعش موسوم به ولایت خراسان بوده است. نامبرده که متخصص بمبسازی گروهک مزدور داعش است، از مرتبطین «عبدالله تاجیکی» (مندرج در اطلاعیهی دوم این وزارتخانه) بوده است. محمد عمران تنویر حدود ۸ سال پیش به داعش پیوسته، در چند کشور منطقه حضور داشته و به عنوان یکی از اُمرای گروهک مزدور داعش ارتقاء یافته است. تحقیقات از نامبرده ادامه دارد.
🔹۳) یکی دیگر از به اصطلاح امیران داعشی به نام «مهتاب» (مذکّر) که او نیز از عوامل مرتبط با «عبدالله تاجیکی» بوده و با طراحی عبدالله، در پوشش کارگری وارد کشور شده بود. این فرد نیز در مرحلهی بازجویی قرار دارد.
🔹۴) شناسایی و بازداشت تروریستی دیگر از سرکردگان موسوم به داعش خراسان همراه با چهار نفر از اعضای تیم وی. او فردی آموزش دیده، کاملاً آشنا به روشهای حفاظتی و شگردهای امنیتی، رابط اصلی «عبدالحکیم توحیدی»، فرماندهی عملیات تروریستی گروهک که نقش سرپلِ سرکردهی فوقالذکر با عناصر اعزامی به ایران را ایفا میکرده است.
🔹۵) شناسایی و بازداشت یک تروریست که قصد انجام عملیات تروریستی در بارگاه یکی از امامزادگان در حومهی شهر مقدس مشهد را داشت. بررسیهای اولیه نشان میدهد که نامبرده از طریق فضای مجازی با گروهک مزدور و آمریکا ساختهی داعش آشنا و با آن مرتبط شده است. از این فرد اسلحه و متعلقات آن کشف شده و تحت تحقیق و بازجویی قرار دارد.
🔹۶) و بالاخره شناسایی و رهگیری یکی از سرکردگان گروهک صهیونیستی داعش، به نام «محمد عادل عارف» معروف به «عادل پنجشیری» که طبق آخرین ردهای بهدست آمده، وارد منطقهای در غرب تهران شده است.
🔹این تروریست نیز از جمله مرتبطین مستقیم عبدالحکیم توحیدی (فرماندهی عملیات تروریستی داعش) بوده که در گذشته به اتهام طراحی عملیات انتحاری در دانشگاه کابل، بازداشت و پس از یکسال حضور در زندان بگرام، از زندان آزاد شده و مجدداً به اعمال تبهکارانه روی آورده بود. تاکنون تعدادی از اطرافیان وی (تماماً عضو داعش) شناسایی و بازداشت شدهاند اما شخص محمد عادل عارف (عادل پنجشیری) متواری و تحت تعقیب قرار دارد. لذا ضمن انتشار تصویر این تروریست سابقهدار، از شهروندان گرامی تقاضا دارد هر گونه اطلاعاتی از نامبرده را به ستاد خبری وزارت اطلاعات (شماره ۱۱۳) گزارش نمایند.
#امنیت_اتفاقی_نیست
#سربازان_گمنام
🕊وعده دیدار سیدالشهدا علیه السلام به محمدباقر
قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید؛ گفت: خواب دیدم! قاصد امام حسین (علیه السلام) بود.
به من گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بزودی به دیدارت خواهم آمد🌱
💌یه نامه هم از طرف آقا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟
همینطور کـه داشت حرف می زد
گریه میکرد؛ دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد هم شهید شد
آقـا بـه عهدش وفـا کرد ..
#شهیدمحمدباقرمومنیراد
هدیه به روح پاکش #صلوات
📚کتاب خط عاشقی
2.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهجزازعلینباشدبهجهانگرهگشایی
طلبمدداز اوکنچورسدغموبلایی ؛
#امامزمان
#ماهرجب
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخورد تاریخی #امام_صادق با لاتها و کفتربازهای زمان خودشون
❌ پس کِی میخوایم قبول کنیم که اجازه نداریم هیچکس رو به چشم حقارت نگاه کنیم و با حس خودبرتربینی بهش برچسب بزنیم؟ ❌
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمـان طعـم سیب💗 قسمت نهم دقیقه هاو ثانیه ها همینجوری میرفتن جلو و من اصلا حواسم نبود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمـــــان #طعـم_سیب💗
قسمت دهـــم
سرمو گذاشتم روی پاهاش و مادر بزرگ شروع کرد:
-یکی بودیکی نبود...
یاد بچگی هام افتادم که عاشق قصه های مادربزرگ بودم...
مادربزرگ ادامه داد:
-یه پسری بود عاشق یه دختری شده بود!
خندیدم و گفتم:
-مادر جون یهو رفتی سر اصل مطلب.
-هیس وسط قصه مزاحم من نشو.
ادامه داد:
-این پسر به هر دری زد از دختر خواستگاری کنه نتونست.
-خب با مادر پدرش میرفت خواستگاری!
قلاب بافتنیشو گرفت بالاو گفت:
-یه بار دیگه حرف بزنی باهمین میکوبم توسرت!
خندم گرفته بود مادربزرگ هم بدون توجه به من ادامه داد:
-خلاصه به هزار بدبختی و سختی این اقا پسر از دختر خانم بله رو گرفت
دوسه ماهی از عروسیشون نگذشته بود که پسرتصمیم میگیره بره سوریه!!
دختر خیلی گریه میکنه و مخالفت میکنه.پسر هم از دیدن اشکای دختر گریش بیشتر میشه...به هزار حرف و التماس اخر دختره راضی میشه و پسره هم راهی...
روز رفتنش دختره لباساشو مرتب میکنه سربندشو میبنده و میزنه روی شونه پسره و میگه دیر فهمیدم که همسر مدافع حرم بودن چه سعادت بزرگیه ان شاءالله از تو برای من فقط یه سربند برگرده...
بعد از یکی دوهفته خبر شهادت پسر رو میارن برای خانوادش اما از اون بدن فقط یه سربند بدون سر برمیگرده...
.
.
بی اختیار زدم زیر گریه...
واقعا خوش به سعادت همچین ادمایی....
خوش به سعادت شهدا و همسر شهدا...
اون شب کلی گریه کردم.
سرمو که گذاشتم روی بالشت از شدت خستگی خوابم برد...
صبح برای نماز که بلند شدم دیدم مادر بزرگ زود تر از من سر سجاده نشسته و جانماز منم پهن کرده وضو گرفتم و رفتم پیشش پیشونیشو بوسیدم و سلام کردم اونم صورتمو بوسید
مشغول نماز خوندن شدیم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸