eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 70 🌾فصل پنجم: سیکلوسارین دو‌شنبه، دوم آذر ۱۴۱۱، سازمان اطلاعات سپاه اصفهان هوای اتاق کنفرانس مثل هوایی ابری و آماده طوفان بود؛ بوی مرگ می‌داد. انقدر سنگین بود که نمی‌شد نفس کشید. فقط چراغ‌های ال‌ای‌دی سقف روشن بودند و فضای اتاق نیمه‌تاریک بود. بیست و سه دختر جوان -نیروهای خانم صابری-، دورتادور میز کنفرانس نشسته بودند؛ با اخم‌های درهم کشیده، نگاه‌های خشمگین و بهت‌زده، چهره‌های منقبض از بغض‌های فروخورده، دستان مشت شده و دندان‌هایی که برهم ساییده می‌شدند؛ روی حدقه چشم‌ها، پرده‌ای از اشک کشیده شده بود؛ اما فرو نمی‌ریخت. هیچ‌کس نمی‌خواست گریه کند. هاجر بالای اتاق نشسته بود، کنار صفحه نمایش بزرگ اتاق. صفحه نمایش درحالت محافظ صفحه بود. هاجر خاموش و سربه‌زیر، خشمگین‌تر و خویشتندارتر از همه، سرجایش نشسته بود و لبش را می‌جوید. بالاخره سرش را بالا گرفت و از جا برخاست. بدون این که میکروفونش را روشن کند، صدای خش‌خورده‌اش را از پشت بغض بلند کرد: همون‌طور که شنیدید، دیروز پیکر مطهر خانم صابری و همسرشون رو حاشیه شهر سامرا پیدا کردن... عکسی را روی رایانه باز کرد و همه آن را روی نمایشگر دیدند؛ تصویر جنازه‌ها که آرام بر زمین خاکی و میان زباله‌ها دراز کشیده بودند. یک نفر چادر صابری را بر صورتش انداخته بود و صورت آقای ابراهیمی –همسرش-، از بالای بینی متلاشی بود. نه صدایی از کسی درآمد و نه کسی پلک زد. انگار که مجسمه بودند. هوا سنگین‌تر شد و نفس کشیدن دشوارتر. هیچ‌کس به هاجر نگاه نمی‌کرد. همه با گره‌های کوری بر ابروانشان، به نمایشگر خیره بودند. هاجر ادامه داد: سه گلوله به قلب، ریه و کبد خانم صابری خورده و پنج گلوله به صورت، پاها و شکم آقای ابراهیمی. همه از یک سلاح کالیبر نُه میلی‌متری پارابلوم؛ و همه هم از نوع هالوپوینت بودن... نفسش گرفت. نتوانست ادامه بدهد. دوباره سرش را پایین انداخت و سکوت در اتاق حاکم شد؛ سکوتی سنگین‌تر که با صدای دندان‌قروچه یکی از دخترها شکسته می‌شد. هاجر چشم‌هاش را باز و بسته کرد و دوباره سر بالا گرفت: جایی که جنازه‌ها پیدا شدن، اثر درگیری وجود نداره؛ محل قتل جای دیگه‌ای بوده. پزشکی قانونی گفته زمان مرگ عصر روز بیست و ششم آبان بوده. به گواه دوربین‌ها، خانم صابری و آقای ابراهیمی عصر اون روز از هتل خارج شدن، رفتن حرم زیارت کردن و بعد از اون توی هیچ‌کدوم از دوربین‌های امنیتی دیده نشدن. روی بدن خانم صابری بجز اثر گلوله، زخم دیگه‌ای نبود. اینطور که پیداست قبل از درگیری شهید شدن، اما پاره شدن لباس‌ها و کبودی بدن همسرشون نشون می‌ده آقای ابراهیمی مقاومت کردن... طاقت نیاورد. برخلاف میلش، اشکی مزاحم از گوشه چشمش بیرون دوید و روی صورتش سر خورد؛ اما تسلیم نشد. سریع اشک را با پشت دست از چهره برداشت و صدایش را صاف کرد: هیچ‌کدوم از وسایل خانم صابری و همسرش دزدیده نشده، و جنازه‌ها جایی قرار گرفتن که راحت پیدا بشن. هنوز نمی‌دونیم کار کدوم سرویس یا گروهه و انگیزه ترور چی بوده؛ اما مشخصه که قاتل حرفه‌ای و هدفمند کارشو کرده. من احتمال می‌دم کار صهیونیست‌ها باشه؛ چون رژیم صهیونیستی تنها رژیمیه که فشنگ هالوپوینت رو سلاح غیرمتعارف نمی‌دونه و تولیدش می‌کنه. پنج ساله که تولید این فشنگ ممنوع شده و فقط اسرائیلی‌ها زیر بارش نرفتن. حتی اگه قاتل اسرائیلی نبوده، از طرف اون‌ها تامین می‌شده... دوباره نفس گرفت و سی ثانیه به خودش و دختران دیگر فرصت داد فاجعه مقابلشان را درک کنند. و بعد، کلام را از سر گرفت: رسیدگی به پرونده این ترور کار نیروهای برون‌مرزیه و ما قرار نیست دخالت کنیم. توضیحاتی هم که دادم، فقط برای این بود که خانم صابری، مربی و مافوق ما بودن و حق داشتیم از جزئیات شهادت‌شون باخبر بشیم. اما... صدایش را بالا برد؛ صدایی زخمی و خشمگین: از همین الان باید خودتون رو جمع کنید و به کارتون ادامه بدین. اگه واقعا از شهادت خانم صابری ناراحتید و اگه واقعا ایشون رو دوست دارید، نباید اجازه بدید با شهادت ایشون به پیکره سازمان خدشه وارد بشه و جای خالیشون احساس شه. چراغ‌های اتاق را خاموش کرد. حالا تنها چیزی که می‌شد دید، تصویر پیکر صابری و همسرش روی نمایشگر بود. صدای هاجر لرزید: یه ربع وقت دارید همین‌جا گریه‌هاتونو بکنید، ولی وای به حالتون اگه گریه‌تون از این اتاق بیرون بره. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
‌ لا حول و لا قوة الّا باللّه 🌱 خدایا تو شاهد باش که با تمام صداقت و سادگی‌اش به مصاف زور و زر و تزویر رفت و ما مردم کوفه نبودیم که رهایش کنیم که مستحقِ امتحان شدن با تزویر باشیم @tashahadat313
🔘 تا ساعت ۲۰ ، میزان مشارکت تقریبا ۳۸ درصد و تعداد آرای ماخوذه حدود ۲۴ میلیون @tashahadat313
❌آمار مشارکت از ۲۵ میلیون رد شد....
تا این لحظه پیروز قطعی انتخابات، با نسبت بسیار زیاد، آقای جمهوری اسلامی ایران عزیزمان است🇮🇷✌️ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت تفکر روحانی و رئیسی در چاپ کتب درسی 🔸در این ساعات آخر تلاش خود را بکنیم، زیرا مهم است برشی از سخنرانی با سرعت ۲x کمتر از ۳۰ثانیه زمان می‌برد، اما دست شما را پُر خواهد کرد. @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۶ تیر ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 06 July 2024 قمری: السبت، 29 ذو الحجة 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹مرگ ابی قحافة پدر ابوبکر، 13ه-ق 🔹هلاکت هند جگر خوار لعنة الله علیها، 13ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️10 روز تا عاشورای حسینی ▪️25 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️35 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️50 روز تا اربعین حسینی @tashahadat313
💠 عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ 🔹بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است. 📗، آیه ۲۱۶ @tashahadat313
پزشکیان خوشبخت ترین رییس جمهور جهان هیچ وعده ای نداد هیچ قولی نداد هیچ برنامه ای هم اعلام نکرد رشد ۸ درصد هم گفت نمیتونم مسکن هم گفت نمیتونم بنزینم گفت گرون میکنم رای هم آورد ... @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نا امید نباشیم هدف را گم نکنیم هدف همین است که خود جلیلی گفته بود.... @tashahadat313
روستای  در بخش شهرستان - ( محل سقوط بالگرد ) پزشکیان 163 جلیلی 1 💔 شاید اون یک نفر....🌱 @tashahadat313
⭕️ ٣ چیز شرمنده شهید رئیسی عزیز شد. 🔻میز و صندلی شرمنده حضورش شد 🔻رسانه شرمنده خدماتش شد 🔻آنهایی که توهین کردند و تهمت زدند تا ابد شرمنده اش شدند. @tashahadat313
⭕️ در صورت تایید انتخابات توسط شورای نگهبان، سلامی میکنیم به و آغاز یک دوره افول ایران عزیز ... @tashahadat313
وَعَسىٰ أَن تَكرَهوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُم چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است (سوره بقره آیه ۲۱۶) آرام باش بنده خوب خدا پزشکیان انتخاب رو برد! ناراحتی؟ تو که با حسن نیت تمام سعی وتلاش خودت رو کردی ودلت میخواست با آمدن جلیلی به اسلام وانقلاب ورهبری کمک کرده باشی 🔹 مژده بر تو ... خدا شاهد هست که نیت تو پاک بود وتو به تکلیف شرعی خودت عمل کردی والان هم که ناراحت هستی غم تو بخاطر نگرانیت برای اسلام وانقلاب هست درسته؟ اما بدان! در پشت پرده این انتخابات حکمتی از خداوند قرار گرفته که ما بی خبریم ... اگر قرار بود سعید جلیلی رای بیاره که خدا شهید رئیسی رو نمی برد ...🥺 قطعا ان شاءالله این انتخابات واین حوادث با مقدمات ظهور امام زمان (عج )ارتباط دارد که اکنون برای ما قابل ادراک نیست به قهقهه مستانه کسانی که به ظاهر انتخابات رو برده اند نگاه نکن غمگین مباش! غُر نزن ،سرزنش نکن استیکر افسردگی نفرست و اجر خودت رو کم نکن چون ؛ این مملکت صاحب الزمان دارد این مملکت بزرگتر دارد(یا امام رضا) این مملکت ولی امری بزرگوار وصاحب آرامش دارد این مملکت در پس پرده شهدایی چون سلیمانی دارد که دعا گو هستن وبعداز همه اینها این مملکت قانون اساسی ،مجلس انقلابی وسپاه مقتدر دارد آرام باش، لبخند بزن ،پاشو به فکر عزاداری محرمت باش شاید به زودی حکمت نتیجه این انتخابات رو فهمیدی ... چیدمان مقدمات ظهور مدتهاست که آغاز شد و این واقعه قطعه ای از پازل آنست ان شالله... سلام بر قاسم سلیمانی سلام بر رئیسی ویارانش @tashahadat313
⭕️ توئیت مشکوک عباس عبدی چند ساعت قبل از پایان رأی گیری که آن را حذف کرد 😐 @tashahadat313
📲 #عکس_پروفایل| 🏴ویژه ماه #محرم 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴مسعود پزشکیان رئيس جمهور منتخب عصر امروز با حضرت آيت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی ديدار كرد 🔹رهبر انقلاب در اين ديدار ضمن تبریک مجدد موفقیت آقای دکتر پزشکیان در کسب رای اکثریت و ابراز خرسندی از روند افزایشی مشارکت در دور دوم انتخابات اظهار امیدواری کردند آقای دکتر پزشکیان با استفاده از ظرفیت‌های مردمی و دیگر ظرفیت‌های فراوان کشور در مسیر پیشرفت و ابادانی گام بردارد. حضرت آیت الله خامنه ای همچنین ضمن دعا و آرزوی توفیق برای رئیس‌جمهور منتخب توصیه‌هایی را بیان كردند. ‌‌‌ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 70 🌾فصل پنجم: سیکلوسارین دو‌شنبه، دوم آذر ۱۴۱۱، سازمان اطلاعات سپ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قسمت 71 صدای هاجر حکم رعد داشت در آن هوای ابریِ طوفان‌خیز. باران گرفت؛ باران هم نبود، رگبار بود. اشک‌ها بالاخره اجازه فرو ریختن پیدا کردند و بغض‌ها فرصت شکستن. هاجر تنها کسی بود که اشک‌هاش آرام بر چهره سر می‌خورد. نشسته بود و مثل یک خواهر بزرگ، به دخترهای صابری خیره بود. تاب نیاورد. با پشت هردو دست، اشک‌هاش را پاک کرد و بدون این که کسی بفهمد، از اتاق بیرون آمد. در را محکم پشت سرش بست و صدای گریه‌ها پشت در عایق صدا ماند. مسعود را دید که از انتهای راهرو به سمتش می‌آید. دوباره دستی به صورتش کشید تا مطمئن شود اثری از گریه بر چهره‌اش نیست. خدا را شکر کرد که در عایق صداست و مسعود صدایشان را نمی‌شنود. مسعود اما، باتجربه‌تر از آن بود که نداند در اتاق کنفرانس چه خبر است؛ و بزرگوارانه به روی خودش نیاورد. سلام کرد و هاجر با صدای گرفته جواب داد. مسعود رفت سر اصل مطلب: خبر دارید که چند روز پیش دوتا از مهندس‌های قرارگاه خاتم توی سوریه ترور شدن؟ -بله... -و اینم می‌دونید که خونی که روی آستین لباس آقای ابراهیمی هست، متعلق به خودشون و خانم صابری نیست و احتمالا خون قاتله؟ ابروان هاجر در هم رفت: چه ربطی به هم دارن؟ -عامل ترور توی موقعیت بوده، وقتی بچه‌ها تعقیبش کردن تیر خورده و فرار کرده؛ اما رد خونش همون اطراف پیدا شده. مثل این که دی‌ان‌ای خون روی آستین ابراهیمی با خون عامل ترور مهندس مطابقت داره... -یعنی یه نفر بوده؟ -احتمالش زیاده. -خب؟ -خواستم بهت بگم قضیه پیچیده‌تر از چیزیه که فکر می‌کنی، و الان مسئله اینه که کی آمار ابراهیمی و صابری رو به قاتل داده. حواست به دور و برت باشه. *** شهریور ۱۴۱۱، بعبداء، لبنان مردِ نقاب‌دار، بمب کوچک گیج‌کننده، سلاح کمری و تلفن همراه غیرقابل ردیابی‌ام را مقابلم روی میز گذاشت. همه‌چیز ساده‌تر از آن بود که به فکر نیروهای امنیتی ایران برسد. برای هزارمین بار، هرسه را برداشتم و با دقت بررسی کردم. مرد، به نقشه‌ای که روی نمایشگرِ اتاق بود اشاره کرد: تو باید قبل از ساعت ده صبح از سالن همایش بیرون بیای و برسی به فرعی دوم؛ جایی که ماشینت رو پارک کردیم. انگشتش را بالا برد و در هوا تکان داد: یادت باشه قبل از ساعت ده سوار ماشین شده باشی، چون راس ساعت ده یه ماشین بمب‌گذاری شده توی پارکینگ سالن همایش پیدا می‌شه و نیروهای امنیتی کل سالن رو قرنطینه می‌کنن. اونوقت خودتم کارت تمومه. -بله قربان. دیگر لازم نبود بپرسم آن ماشین بمب‌گذاری شده را چطور می‌برند داخل پارکینگ و چطور تا قبل از ساعت ده، از چشم تیم چک و خنثی دور نگهش می‌دارند. آدم‌های مزدور و بدبختی که بشود با پول خریدشان، همه‌جای دنیا پیدا می‌شوند و موساد برای کثیف‌کاری‌هایش، از همان‌ها استفاده می‌کند. مرد ادامه داد: هیچ وسیله مشکوکی با خودت داخل سالن نبر. فقط بمب رو به سلامت داخل سالن برسون. مهم نیست کجا باشه. حتی اگه لازم شد، قبل از بازرسی‌ها از شرش خلاص شو. ما فقط می‌خوایم دوتا اتفاق بیفته؛ اول این که نیروهای امنیتی گیج سالن گیج بشن و حواسشون از عملیات اصلی پرت بشه، دوم این که سیستم اطفای حریق سالن فعال بشه. پس بهتره کنار پرده‌ها یا مواد قابل اشتعال بذاریش. قبل از این که بپرسم بعدش چه اتفاقی قرار است بیفتد، خودش تصویر دیگری از نقشه تاسیسات سالن نشانم می‌دهد: سیستم اطفای حریق این سالن، سیستم اتوماتیک ورتکسه. مخازن اطفای حریق، آلوده به سارین و سیکلوسارین می‌شن. به محض این که مه‌آب از طریق نازل‌ها توی سالن پاشیده بشه، هرکس داخل سالن باشه آلوده می‌شه و کم‌تر از چهار دقیقه برای زنده موندن فرصت داره. باز هم پای یکی از همان مزدورهای بدبخت وسط بود؛ همان آدم‌های خریدنی و یکبارمصرف. حتما یکی از کارمندان تاسیسات سالن، انقدر نفوذ داشت که بتواند مخازن را آلوده کند. پرسیدم: چرا حتما باید سیستم اطفای حریق با بمب من فعال بشه؟ نمی‌شه دستی فعالش کرد؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 72 - فقط تیم حفاظت سالن می‌تونن سیستم رو دستی فعال کنن و متاسفانه ما راهی برای هک کردن سیستمش پیدا نکردیم؛ برای همین مجبوریم از روش‌های ساده و سنتی استفاده کنیم. -لازم نیست موقع خروج، درهای سالن رو قفل کنم؟ -نه. این کار باعث می‌شه بهت مشکوک بشن و فرصت فعال کردن بمب رو از دست بدی. هیچ حرکت اضافی‌ای نکن. حتی به سمت سیستم اطفای حریق هم نرو. بذار بمب کارش رو بکنه. -اگه زودتر کسی آتیش رو خاموش کرد چی؟ بمب را از روی میز برداشت و مقابل صورتش گرفت: امکان نداره. این بمب نور و صدای زیادی ایجاد می‌کنه و کارش اینه که باعث بشه همه کسایی که اطرافش هستن، تا چند دقیقه دچار کوری و ناشنوایی موقت بشن. اطراف بمب هم حرارت زیادی ایجاد می‌شه که می‌تونه یه آتیش کوچولو درست کنه. چشمانش برق زدند؛ انگار از طراحی یک نقشه بی‌نقص به خودش می‌بالید. من اما ته دلم مطمئن بودم هیچ نقشه‌ای بی‌نقص نیست. گفتم: مطمئنید می‌تونم بمب رو وارد سالن کنم؟ -ما همه‌جا آدمای خودمون رو داریم. لازم نیست بشناسی‌شون. اونا می‌شناسنت و هواتو دارن. باز هم دلم قرص نبود. دوست داشتم بگویم اگر همه‌جا آدم دارید، چرا هنوز دست به دامن عملیات‌های کوچک و بچگانه تروریستی می‌شوید و با یک حرکت، کار جمهوری اسلامی را تمام نمی‌کنید؟ چرا به قول خودت مجبورید از روش‌های ساده سنتی استفاده کنید و از عهده هک کردن سیستم امنیتی یک سالن همایش برنمی‌آیید؟ نگفتم. در موقعیتی که من ایستاده بودم، جایی برای این سوال‌ها نبود. -سوال دیگه‌ای نیست؟ -چقدر برای فرار وقت دارم؟ -اگه تمیز کار کنی و زودتر خودت رو لو ندی، تا دوازده ساعت یا بیشتر، می‌تونی با پاسپورت و مدارک جدیدت از مرز هوایی خارج بشی. پاداشت رو به حسابت توی یکی از بانک‌های اتریش می‌ریزیم. اگرم گیر افتادی، فقط بیست و چهار ساعت معطلشون کن تا کمکت کنیم. دروغ می‌گفت. مطمئن بودم کمک‌شان چیزی جز کشتنم نخواهد بود؛ پس نباید گیر می‌افتادم. باید زنده می‌ماندم و زندگی تازه‌ام را، جدا از همه گذشته لعنتی‌ام شروع می‌کردم. امید داشتم که خیلی زود، از یادم برود برای رسیدن به این زندگیِ تازه، چندنفر را کشته‌ام و بتوانم شب‌ها آرام بخوابم؛ رها از کابوس. -امیدوارم دانیال به اندازه کافی توجیه‌ت کرده باشه و گول شعارهای قشنگ و رفتار ظاهرا مهربونشون رو نخوری. مرد این را گفت و نگاهی معنادار به چشمانم کرد. ماجرای عباس را می‌دانستند و تمام سعیشان را کرده بودند در یک عملیات روانی طولانی، تمام احساسات مثبت من نسبت به رژیم ایران را از وجودم بیرون بکشند. گفتم: کاملا توجیه شدم. نگران نباشید. -می‌تونی بری. برات آرزوی موفقیت می‌کنم. زیر لب گفتم: ممنونم قربان. از جا بلند شدم و از اتاق بیرون آمدم. دانیال داخل راهرو منتظرم بود. وقتی من را دید، تکیه از دیوار برداشت و گفت: خب، دیگه داری میری به سمت سکوی پرتاب. چطور بود؟ دوست داشتم بگویم با وجود همه تمرین‌ها و دوره‌ها، باز هم نگران دستگیری و خراب شدن این نقشه‌ی بی‌نقصم؛ اما نگفتم. همه غرورم را جمع کردم و سر بالا گرفتم: خوب بود. -پس بریم بستنی بخوریم. با هم از ساختمان بیرون آمدیم. کتابخانه‌ای بود در بعبداء؛ اما در اصل، محل قرار من با مافوق دانیال بود. مردی که نه می‌شناختمش و نه قرار بود بشناسمش. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۷ تیر ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 07 July 2024 قمری: الأحد، 1 محرم 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹آغاز ماه محرم الحرام 🔹محاصره شعب ابیطالب 🔹غزوه ذات الرقاع، 4ه-ق 🔹حدیث معروف امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب 🔹جمع آوری اولین زکات در اسلام به دستور حضرت رسول 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا عاشورای حسینی ▪️24 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️34 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️49 روز تا اربعین حسینی ▪️57 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام @tashahadat313
خداوند بزرگ در عین توانایی چقدر صبور است و تو ای بنده‌ی ضعیف در عین ناتوانی چقدر در نافرمانی خدا جسور و گستاخی...! ــ مولا علی "ع" ــ غُررالحِکم،حدیث۲۶۵۰
«میدونی همیشه [برادرم] چی می‌گفتند ؟ مهم نیست دولتها بیایند و بروند آدمها عوض بشوند ،مهم این است که ما به تکلیف خودمان عمل کنیم» سردار ...🌷🕊 @tashahadat313
YEKNET.IR - zamine 2 - hafteghi - 98.11.23 - javad moghaddam.mp3
9.05M
یه حس رویایی یه حس دیرینه زیارتت ارباب خدایی شیرینه 🏴 💔 @tashahadat313
این که گناه نیست 23.mp3
4.78M
23 ✴️میدونی؛ بزرگترین ویروسی که میتونه روحتـو نابود کنه، چیه؟ اینه که خطایی،درنظرت کوچک باشه، و از انجامِش، نگران نباشی❗️ قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا