فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک حین تقوم.... 😭
@tashahadat313
روانشناسی قلب 06.mp3
7.56M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 6
🎧آنچه می شنوید؛
❣️فشار قبر
همین فشارهاییه که اینجابه قلب ما،وارد ميشه.
قلبهای کوچک،
با کوچکترین فشارها،تکون می خورن😔
💓اماقلبهای بزرگ،آسون نمی لرزند.
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر به امام زمان(عج)متصل هستی؟
#سخنرانی🔊
حجتالاسلام👇
#عالی🎙
#آغاز_ولایت_امام_زمان(عج)🌺
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
میلادی: Saturday - 14 September 2024
قمری: السبت، 10 ربيع أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹سالروز ازدواج حضرت رسول با خدیجه کبری علیهما السلام، 15 سال قبل بعثت
🔹هلاکت داود بن علی لعنة الله علیه، 133ه-ق
🔹موت مالک بن انس رئیس مذهب مالکی، 179ه-ق
🔹شروع خلافت بنی امیه، 41ه-ق
📆 روزشمار:
▪️7 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام
▪️24 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️28 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️30 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️54 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
@tashahadat313
#حدیث
قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری – علیه السلام – : خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ: الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ.
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: دو خصلت و حالتی که والاتر از آن دو چیز نمی باشد عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به دوستان و آشنایان.
تحف العقول، ص ۴۸۹
@tashahadat313
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⤴️ "شیربیشه فاطمیون"
🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷
@tashahadat313
روانشناسی قلب 07.mp3
4.26M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 7
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️اولین قربانی سخت گیری های ما؛
قلب خودمونه...
🔻برای داشتن يه قلب آروم وشاد؛
تمرین کنیم،آسون بگیریم،
هم به خودمون،هم به دیگران.
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 78 ⚠️این
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت79
مامور سرش را تکان داد و زیر لب تشکر کرد. از اتاق تشریح بیرون آمد و به نامه خودکشی دختر فکر کرد؛ نامهای به زبان عربی که پلیس در خانهاش پیدا کرده بود. در نامه، خطاب به پسری دانیال نام، نوشته بود که بعد از رفتن او، دیگر نمیداند چطور باید زندگی کند. نوشته بود تنها کسی که در تمام دنیا دوستش داشت دانیال است که حالا دیگر نیست و تحمل نبودنش سختترین کار دنیاست. نوشته بود بدون دانیال دلیلی برای زندگی ندارد؛ اصلا جهان برایش بدون دانیال، خستهکننده و ترسناک است، خالی ست. نوشته بود تمام آینده خودش را در کنار دانیال فرض کرده بود و حالا بدون او آیندهای در برابرش نمیبیند.
پیامی روی صفحه تلفن همراه مامور ظاهر شد. کسی نوشته بود: خودشه. دیانای و مشخصاتش با چیزی که ما داریم مطابقت داره.
مامور نفس عمیقی از سر آسودگی کشید. کارش تمام شده بود. آریل، شهروند بریتانیا که دولت گرینلند با نام جعلیِ آرورا میشناختش، بامداد یکم آوریل، خودش را در اقیانوس اطلس غرق کرده بود.
***
شش ماه بعد(سپتامبر ۲۰۳۲)، تلآویو، فلسطین اشغالی
وقتی کف دست گالیا روی حسگر و عنبیه چشمش مقابل اسکنر قفل بیومتریک قرار گرفتند، قلبش تندتر از همیشه تپید. هیچوقت این در را با این روش باز نکرده بود. همیشه لازم بود مئیر از داخل بازش کند.
چشمان گالیا مانند کودکی به انتظار جایزه میدرخشیدند. چراغ سبز قفل که چشمک زد و در با صدای تیک آرامی باز شد، سرتاسر بدن گالیا از هورمون سروتونین و دوپامین لبریز شد. انگار که در یک رویای شیرین غوطهور بود، در اتاق را هل داد و قدم به آن گذاشت.
اتاق حالا فراختر و زیباتر از پیش به نظر میرسید؛ شاید چون از مئیر و هرچیزی که به او مربوط میشد پاک شده بود. صندلی و مبلهای کهنه مئیر را عوض کرده بودند. وسایل شخصیاش را برده بودند، و خود مئیر هم مرده بود. گالیا چند قدم جلوتر رفت و یک نفس عمیق کشید. حتی دیگر بوی تند و تهوعآور مئیر هم با تهویه از اتاق بیرون رفته بود.
گالیا با سر برافراشته در اتاق قدم برداشت و اجازه داد صدای تقتق پاشنههای کفشش در اتاق بپیچد. حس کرد حتی صدای برخورد پاشنههایش با زمین هم پرطنینتر از همیشه است؛ شاید چون حالا دیگر به عنوان معاونی که قرار است جواب پس بدهد به اتاق نیامده بود؛ آمده بود که ریاست کند. اینجا حالا اتاق گالیا بود؛ اتاق خود خودش. اتاق رئیس کل موساد. اولین رئیس زن موساد.
دستش را روی تمام وسایل اتاق کشید؛ روی رایانه، قفسهها، مبلهای راحتی، صندلی، میز ریاستش و تابلویی که نامش بر آن نوشته شده بود: گالیا لیبرمن، رئیس کل.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 80
تقهای به درِ نیمهباز، گالیا را به خودش آورد. رافائل بود، با جعبهای در دست. داخل جعبه، وسایل شخصی گالیا بود که رافائل آنها را از اتاق قبلی جمع کرده بود. گالیا از گوشه چشم رافائل را دید و تحکمآمیزتر از قبل، بدون این که سرش را برگرداند گفت: بذارش روی میز.
رافائل از لحن اربابمأبانه گالیا جا نخورد. روحیه گالیا را خوب میشناخت؛ ریاست و تحکم در خونش بود و حالا که واقعا رئیس بود، بیش از قبل بیرحم و سلطهگر به نظر میرسید؛ انقدر بیرحم و ترسناک که وقتی دیده بود مئیر قصد مردن ندارد، با سم کشته بودش.
رافائل جعبه را روی میز گذاشت. گالیا نفس عمیق دیگری کشید و مثل شیری در قلمرو حکومتش، با شانه و گردن برافراشته ایستاد. گفت: دیدی تونستم؟
رافائل نمیدانست خودش مخاطب گالیاست یا روح مئیر که شاید هنوز در اتاق بود. لبخندی کج و کوله و ترسآلود زد.
-بله... تبریک میگم. شما واقعا شایسته این مقام بودید.
صدایش را پایینتر آورد و محطاطانه پرسید: ولی... مطمئنید مشکلی پیش نمیاد؟
گالیا انقدر سرخوش بود که عصبانی نشد؛ بلکه قاهقاه خندید. انقدر خندید که روی شکمش خم شد و گفت: اون پیر خرفت واسه هیچکس مهم نبود. عملا من بودم که همه کارها رو انجام میدادم. اون فقط یه مترسک بود.
رافائل شانه بالا انداخت و سرش را تکان داد: درسته... همینطوره.
گالیا برعکس رافائل، نخواست بحث را تمام کند. گفت: تو چیزی درباره مالکا براورمن میدونی؟
رافائل چشمانش را ریز کرد.
-ببخشید، کی؟
گالیا باز هم خندید؛ ولی عصبیتر از پیش. گفت: بایدم همینطور باشه! تو یه کارمند عالیرتبه موسادی ولی اونو نمیشناسی!
نفس خشمآلودش را بیرون داد.
-براورمن یکی از مهمترین نیروهای امنیتی توی کل تاریخ اسرائیله. میتونم بگم قدرتمندترین زن توی اسرائیل. اون هیچوقت رسما رئیس موساد نشد، ولی توی دهه شصت میلادی تمام بخشهای موساد رو مدیریت میکرد. نفوذش روی مقامات نظامی و امنیتی، مخصوصا توی وادات فوقالعاده بود. ولی هیچ اسمی ازش نیست! نه تنها نتونست به جایگاه واقعیش، یعنی اینجایی که من ایستادم برسه، بلکه عملا طوری از تاریخ حذفش کردن که حتی تو هم نشناسیش! این خیلی شرمآوره که من اولین رئیس زن موسادم، و خیلی شرمآورتره که اسم چنین زن بزرگی از تاریخ اطلاعات و امنیت این کشور حذف شده!
(به عنوان نویسنده نمیتونم اینو اینجا نگم، یعنی توی گلوم میمونه... باید از همین سخنگاه به گالیا اعلام کنم: مورچه چیه که کلهپاچهش باشه؟ اسرائیل کی کشور بوده که تاریخ داشته باشه؟ جمع کن بابا!)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
تو حرم حضرت معصومه (س) نشسته بودم که با چنین صحنهای مواجه شدم...
احتمال زیاد فرد کناری ایشان هم نمیداند در کنار آقازادهای فاضل و متواضع نشسته است!
(آیتالله مصطفی خامنهای فرزند ارشد مقام معظم رهبری)
🗣 شیخ شبانی
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۵ شهریور ۱۴۰۳
میلادی: Sunday - 15 September 2024
قمری: الأحد، 11 ربيع أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺6 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام
🌺23 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
🌺27 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️29 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🌺53 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
@tashahadat313
#حدیث
پیامبــر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
«محبـــــوبترين عمــــل
نزد خـــــداوند متـعال
شــــــاد کــــــــردن دیگـــــــران است.»
📕الکافی، ج۳، ص۴۸۲
@tashahadat313
🌷 #شهید_محمدعلی_جهانآرا
👈مهریه یک سکه و یک جلد قرآن
✍همسر شهید : مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه میکند، این نوشتهها را میخوانم و آرام میگیرم...
@tashahadat313
روانشناسی قلب 08.mp3
5.45M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 8
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️همه ارزش یک انسان؛
در قلب او خلاصه می شود!
قلبهای بزرگ...سالم ترند!
و بهشت وسیع تری دارند☺️
تا دیر نشده، قلبت را بساز.
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 پرتاب موشک بالستیک از یمن به مرکز اراضی اشغالی/ تلآویو هدف حمله قرار گرفت.
🔹منابع عبری صبح امروز یکشنبه از پرتاب یک یا چند فروند موشک زمین به زمین بالستیک از یمن به سوی مناطق مرکزی اراضی اشغالی خبر دادند.
🔹ارتش رژیم صهیونیستی در پی این حمله به ناتوانی در هدف قرار دادن این موشک اذعان کرد و از برخورد آن به تلآویو خبر داد.
🔹بنابر اعلام کانال ۱۲ تلویزیون رژیم صهیونیستی این موشک که از یمن پرتاب شده به منطقهای در نزدیکی یک فرودگاه در تلآویو اصابت کرده است.
🔹برخی منابع اعلام کردند موشک پرتاب شدت از یمن، موشک بالستیک حاطم ۲ بوده که از موشکهای پیشرفته نیروهای مسلح یمن محسوب می شود.
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 80 تقه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت81
رافائل سرش را پایین انداخت و آرام گفت: درسته، خیلی عجیب و ناراحتکننده ست. ولی مطمئنم شما میتونید جبرانش کنید. شما حتما طوری میدرخشید که هیچکس نتونه از تاریخ اسرائیل حذفتون کنه.
گالیا سرخوشانه سر تکان داد. خواست یک دور دیگر هوای مطبوع اتاق را نفس بکشد که صدای دویدن منشیاش در راهرو را شنید و بعد، منشی در نیمهباز را هل داد. گالیا که با تکیه به میز ایستاده بود، تکیهاش را از روی میز برداشت و خیره به منشی، منتظر توضیح ماند. منشی میان نفس زدنهایش گفت: خانم... بزنید... شبکه... کان... یازده...
رافائل قبل از آن که گالیا تکان بخورد، تلوزیون اتاق را روشن کرد. نگاه هر سه نفر برگشت سمت تلوزیون که به دیوار نصب شده بود. زیرنویس فوری قرمز و تیترهای درشت عبری، از پخشزندهای در چند دقیقه آینده خبر میداد. و ناگاه، پخش زنده آغاز شد. مردی با لباس نظامی، مقابل دوربین نشسته بود. گالیا شناختش. هرتزل لوی بود؛ رئیس سابق ستاد کل اسرائیل که چندسالی از بازنشستگیاش میگذشت.
هرتزل با لباس نظامی، شق و رق و محکم مقابل دوربین نشسته بود. چهره چروکیدهاش مصمم و اخمآلود بود و بیدرنگ، خیره به دوربین، بیانیهای را از حفظ خواند: مردم اسرائیل، من به عنوان سرباز جان بر کفِ این سرزمین، وظیفه خود میدانم دربرابر سیاستهای ذلیلانه دولت و احزاب میانهرو ساکت ننشینم و اجازه ندهم این احزاب و سیاستمداران سستعنصر، سرزمین موعود ما را بار دیگر به دست اعراب مسلمان بسپارند. از این رو، من و جمعی از سربازان وطن، اعلام میکنیم که از این پس نه برای دولت اسرائیل، که برای سرزمین اسرائیل میجنگیم. من از سوی سربازان فداکار اسرائیل، تشکیل ارتش آزاد اسرائیل را اعلام مینمایم و از تمامی سربازان و فرماندهان متعهد، دعوت میکنم برای ساختن اسرائیلی یکپارچه و متحد، به ما بپیوندند...
دهان گالیا باز مانده بود و رافائل هم. گالیا خرناسکشان گفت: این مرتیکه چروک چی بلغور میکنه؟ جدی که نیست؟
منشی سرش را تکان داد و گفت: پایگاه هوایی تلنوف و چندتا پادگان الان در اختیارشن. جدیه.
گالیا خندید و خندهاش جیغ شد.
-مگه میشه؟ چطوری این اتفاق افتاده و ما الان باید بفهمیم؟
منشی و رافائل در خودشان جمع شدند. منشی گفت: کمیته وادات درخواست جلسه اضطراری داده. همه غافلگیر شدن.
گالیا دوید به سمت اتاق جلسات. دندانش را روی لبش فشار داد و آرام گفت: چرا الان؟ چرا روز اول ریاست من؟
پایان فصل سوم؛
لاویان.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 82
📖 فصل چهارم: اعداد
شب یکم آوریل ۲۰۳۲، نوک، گرینلند
در کلیسا نیمهباز است. آن را هل میدهم و اول سرم را میبرم داخل. هیچکس را نمیبینم؛ ولی صدای قدم زدن و تکان خوردن کسی شنیده میشود. حتما کشیش تنهاست. وارد کلیسا میشوم، سربهزیر بر سینه صلیب میکشم و آرام میگویم: سلام!
همچنان صدای تکان خوردن چیزهایی شنیده میشود، ولی انگار کسی که صدا را تولید میکند صدایم را نشنیده. قدم به راهروی میان نیمکتها میگذارم. هوای گرم داخل کلیسا، از لرزش بدنم کم میکند. آرام و محطاط صدا میزنم: پدر...؟ اینجایید؟
کشیش از اتاق پشت محراب بیرون میآید؛ نه با لباس همیشگی. شال و کلاه کرده و پالتوی بلندش را روی قبای سفید پوشیده. پشت سرش چمدانی را روی زمین میکشد. من را که میبیند، لبخند کمرنگی میزند و سلام میکند. با دیدنش در هیبت آمادهی سفر، تردید میکنم که حرفم را بزنم یا نه.
-اوه... اگه برای اعتراف اومدی، بهتره تا فردا صبح صبر کنی. فردا صبح کشیش جدید میاد.
کاری که داشتم را از یاد میبرم و میپرسم: دارید از اینجا میرید؟
ابروهایش را بالا میدهد و میگوید: تقریبا. از یه زاویه دیگه هم اینطوریه که دارن بیرونم میندازن.
میخندد و صورت تپل گلگونش ارغوانیتر میشود. میپرسم: چرا؟
از داخل جیب پالتویش، عکس کوچکی درمیآورد. همان عکس قاسم سلیمانی که در کلیسا گذاشته بودش.
-بخاطر این.
نمیدانم چرا؛ اما برمیآشوبم و صدایم را بالا میبرم.
-این درست نیست...
دستش را بالا میآورد و میگوید: نه... نه... اشکالی نداره.
سر به زیر میاندازد و آرام زمزمه میکند: بالاخره این اتفاق میافتاد.
یک نفس عمیق میکشد. سرش را بالا میآورد و تمام کلیسا را از نظر میگذراند. نگاهش روی مسیحِ به صلیب کشیده میماند. ادامه میدهد: توی فکر رفتن بودم.
-چرا؟
همچنان که به مسیحِ روی صلیب نگاه میکند، میگوید: اشتباه اشتباهه دخترم. حتی اگه نسل اندر نسلت بهش ایمان داشته باشن، حتی اگه خودت یه عمر مردم رو بهش دعوت کرده باشی و سنگشو به سینه زده باشی، بازم اشتباه اشتباهه و درست نمیشه.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۶ شهریور ۱۴۰۳
میلادی: Monday - 16 September 2024
قمری: الإثنين، 12 ربيع أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ورود حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه منوره
🔹انقراض حکومت بنی امیه، 132ه-ق
🔹هلاکت معتصم عباسی لعنة الله علیه، 227ه-ق
🔹موت احمد بن حنبل رئیس مذهب حنبلی، 241ه-ق
📆 روزشمار:
🌺5 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهالسلام
🌺22 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
🌺26 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️28 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🌺52 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
@tashahadat313
💠 #حدیث روز 💠
💎 ثمره سریع اطعامدهی
🔻پيامبر خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم:
الرِّزقُ أسرَعُ إلى مَن يُطعِمُ الطَّعامَ مِن السِّكِّينِ في السَّنامِ
❇️ روزىِ كسى كه اطعام میكند، سريعتر از فرو رفتن كارد در كوهان شتر به سويش مىآيد.
📚 بحارالأنوار: ۷۴/۳۶۲/۱۷
@tashahadat313
🌹 در کلار_آباد دیدار مادر یک شهید...شهیدی از لشکر ویژه ۲۵ کربلا .
#شهید_نوربخش_مرادکلاری.مادر تو دستش قرآن کوچکی بود که توجه همه رو به خودش جلب کرد...
.
▪️حاج خانم میگفت :
پسرم این قرآن همیشه تو جیبش بود و دائما تو جبهه میخوند.حین شهادت ترکش ریزی به قرآن تو جیبش و بعد به قلبش اصابت کرد و بشهادت رسید.پسرم رفت ولی قرآن ترکش خورده ش هنوز همراهمه...دنیا و فریب خوردگان دنیا بدانند ،ما و نسل های قبل از ما برای این کتاب و تک تک کلماتش خون دادیم ، با جان و دل ما عجین است و خط قرمز شهدای ما بود(شهیدنوربخش _ مرادکلاری)
@tashahadat313
روانشناسی قلب 09.mp3
7.87M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 9
🎧آنچه خواهید شنید؛
✍️ خدا می گه؛
آسمان و زمین...گنجايش منو نداره!
❣️اما؛
قلب بنده مومنم،برای من جا داره☺️
🔻راستی؛
قلب ما هم،برای خدا جا داره؟
@tashahadat313
سلام دوستان
امیدوارم حالتون خوب باشه و ایام به کامتون بوده باشه
شرمنده من از دیروز نبودم
مسافرت هستم جایی بودم به کلی شبکه نداشتم اینترنت خو اصلا ولش 😅
همیم الان رسیدم جایی که اینترنت داره
شاید باورتون نشه ولی از وقتی شبکه ام قطع شده تو فکر کانال بودم😅
ان شاءالله تا هروقت نت بود در خدمتم
نبود هم شرمنده🌸
روانشناسی قلب 10.mp3
4.47M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 10
❣️ دل من،
کی بزرگ می شه، خدا؟
❣️دل من،
کی از دغدغه های الکی...رها می شه، خدا؟
❣️دل من،
کی فقط، جای تو... می شه، خدا؟
@tashahadat313
تا اینترنت هست چند قسمت رمان بزارم براتون حوصله تون سر نره یه چندتا از عکس هایی که گرفتم هم میزارم نگاه کنید و لذت ببرید 😉