فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری
🏴 #ایام_فاطمیه
#فاطمیه
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@tashahadat313
#بیو ✨
-قصه ی دَر شروع شد ؛
قِصه ی پَـهلوشکسته شروع شد ؛
قِصه ی غَریبی علی شُروع شُد ؛
قصه ی خنده های قُنفُذ شروع شد ؛😭❤️🩹😞
- ٱمالبُـکا و اُمالغَریب²¹³ .
#فاطمیه
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 225 یک
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 226
البته چیز جدیدی نبود. روند اعلام خودمختاری شهرکها از چند سال پیش شروع شده بود؛ مثل یک سلول سرطانی.
از همان مرز لبنان هم آغاز شد. از حملات حزبالله به نظامیان اسرائیلی.
شهرکنشینها به یک انتخاب منطقی دست زده بودند: محاسبه هزینه و فایده. هزینهای که میدادند موشکباران حزبالله بود و فایدهاش...؟
ظاهراً دلشان به ارتش خوش بود؛ ولی کمکم فهمیده بودند ارتش نمیتواند از خودش دفاع کند و حضورش فقط شهرکها را به هدف حزبالله تبدیل میکند.
سرطان از لبنان شروع شده بود... یا نه. از خیلی قبلترش، از ایران. موجی آرام و بیصدا، پیشرونده و پیوسته، از ایران آغاز شده بود و داشت رویای نیل تا فرات را در خودش غرق میکرد.
از آن سو هم داشت زیر پایشان آب میجوشید؛ از غزه، از کرانه باختری. داشت میجوشید و موج میخورد و دست به دست آن موجِ ایرانی میداد.
گالیا میتوانست خودش را و تمام همقطارانش را تصور کند که آب تا زانوهایشان رسیده بود... نه. شاید تا کمر. و کمکم انقدر بالا میآمد که برسد به زیر چانهشان، شاید کمی میتوانستند سرشان را بالا بگیرند که خفه نشوند و بعد بالاتر میآمد و همهشان را میبلعید.
خودشان هم انگار با این سیل همداستان شده بودند. به پاهایشان وزنههای سربی بسته بودند که نتوانند دست و پا بزنند؛ اعلام خودمختاریِ شهرکها معنایی جز این نداشت.
شهرکها یکییکی عذر ارتش را میخواستند تا دیگر هدف قرار نگیرند. بعد هم کلا از کنترل دولت خارج میشدند؛ با توجیههایی مثل این که قبل از تشکیل دولت اسرائیل هم یهودیهای مهاجر همینطوری زندگی میکردند؛ گروهی در کیبوتسها.
یک موج برای بازگشت به زندگی در کیبوتس شکل گرفته بود انگار و دولت میخواست پیش از این که گسترده شود و از شمال به جنوب برسد و کل اسرائیل را دربر بگیرد، مقابلش بایستد.
گالیا بارها به جلسههای بیحاصل وادات رفته بود. ظاهراً هیچ عامل خارجیای جز موشکهای لبنانی در این فرآیند دخیل نبود؛ حتی هیچ فلسطینیای. مقامات آمان میگفتند باید ارتش به شهرکها برگردد و حکومت نظامی برقرار کنند؛ ولی تا آن لحظه کسی به این ایده رای مثبت نداده بود.
انقدر احمق نبودند که خودشان به خاک خودشان حمله کنند. مذاکره با شهردارهای خودمختار هم به جایی نرسیده بود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 227
گالیا دستانش را روی پیشانیاش فشرد و تکان داد، طوری که لایهی پوستِ بر روی جمجمهاش لغزید و تکان خورد.
پاشنه کفشهایش را به زمین کوبید. دندانهایش را به هم فشار داد و از پشت لبهای به هم چفتشدهاش، جیغی خفه کشید. صدای جیغش در همان حنجره ماند و فقط در حفره دهان و پیچ و خمهای مغزش پیچید.
او در چند قدمی ریاست ایستاده بود. اگر میتوانست یک راهحل برای این مشکل پیدا کند، ریاستش حتمی بود. به عنوان معاون سازمان اطلاعات خارجی، کافی بود بتواند ردی از یک کشور بیگانه در این اتفاق نشان دهد و آن رد را بزند. آن وقت روی دست شاباک و آمان را هم میآورد حتی.
به احتمالات فکر کرد: شهردارهایی که عامل بیگانهاند، معاونینشان یا حتی کارمندهای شهرداری. باید آمار همه را درمیآورد و یک بهانه جور میکرد که بتوان انگشت اتهام را به سمت کشورهای بیگانه گرفت.
مغزش یاری نمیداد. از اینجا به بعد را نمیتوانست درست فکر کند.
رافائل را فراخواند.
بلافاصله رافائل آمد تو؛ با ترس و لرز. از چهره سرخ گالیا و فشاری که به پیشانیاش آورده بود میتوانست بفهمد در چند قدمیِ سوختن در شعله خشم گالیاست. صدایش لرزان و ملایم بود.
- بله خانم؟
گالیا سرش را بالا نیاورد حتی. همانطور که به میزش خیره بود، با صدای دورگه از جیغهای خفه، گفت: تا فردا صبح، اسم و تمام مشخصات شهردارها و کارمندهای شهرداری شهرکهایی که خودمختار شدن رو میخوام. به اضافه خانوادهها و وابستگانشون.
رافائل آب دهانش را قورت داد. مردد شد که بپرسد. ضعیفتر و لرزانتر از پیش زمزمه کرد: تا صبح؟
گالیا داد زد: تا صبح.
رافائل به خودش لرزید. گالیا اضافه کرد: به ایلیا و چندنفر دیگه بگو خیلی جدی روش کار کنن. تا فردا صبح میخوامش. ظهر جلسه دارم...
⭕️پایان فصل⭕️
ادامه رمان خورشید نیمه شب هنوز نوشته نشده
بعد از تکمیل در کانال قرار داده میشود
در پناه ایزد منان🙏🌹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروزسه شنبه:
شمسی: سه شنبه - ۲۹ آبان ۱۴۰۳
میلادی: Tuesday - 19 November 2024
قمری: الثلاثاء، 17 جماد أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️16 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️26 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺33 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️42 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️43 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
@tashahadat313
#حدیث🌺
☀️قالَتْ فاطمة علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إلىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.
✅هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت های خود را بر او نازل مى نماید.
📚(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)
@tashahadat313
💠 روایتی عجیب در مورد آخرالزمان :
سید عباس موسوی،
یکی ازمؤسسین حزب الله لبنان تعریف کرد
که وقتی امام از دنیا رفت جهت عرض تسلیت خدمت حاج سید احمد آقا فرزند امام رفتم.
خواستم ایشان را تسلی دهم یادم آمد از آنچه در کتاب خوانده بودم.
🍃حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که خطاب به علی علیه السلام میفرماید:
در آخرالزمان فرزندی از فرزندان من می آید که همنام عیسی روح الله است
و در مقابل ظلم می ایستد اما عمرش کفاف نمیدهد،
جانشین او که همنام تو علی هست و از ناحیه دست راست جراحت دارد حکومتش آنچنان طولانی میشود تا پرچم را به دست مهدی آل محمد می سپارد.
سید احمد آقا گفت: اتفاقاً درهفتم تیر سال شصت که آقای خامنه ای در یک انفجار صدمه دید،
امام در خانه مرا صدا کرد و گفت چرا ناراحتی احمد برای آقای خامنه ای اتفاقی افتاده؟
گفتم بله، در مسجد اباذر بمب منفجر شده.
امام گفت: آیا دستش هم جراحت دیده؟
تعجب کردم گفتم:بله.
امام ناگهان سر به سجده گذاشت و گفت:الهی شکر،الهی شکر،الهی شکر
سید احمد آقا میگه،تعجب کردم.
دست آقای خامنه ای صدمه دیده،
الهی شکر؟
حالا که شما این حدیث را گفتی فهمیدم چرا امام خدا را شکر کرد.
@tashahadat313
❇️ قهرمان هفت اکتبر
✅ مقام معظم رهبری:
🔸 مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، ... چهرهی درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛
ضربهی جبرانناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد.
@tashahadat313
روانشناسی قلب 70.mp3
12.75M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 70
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️آرامش
محصول سلامت قلبه!
قلب سالم،هم قدرت دفع اضطراب روداره
وهم درآغوش خداشادترین زندگی روتجربه میکنه.
قلبمونو،به سلامتی برسونيم
@tashahadat313
#بیو ✨
#تلنگرانه ❗️
بزرگترینترساینروزهام
اینڪھفاطمیہتمومبشہو..منم
همونآدمبدردنخور،سربار،اشڪامام
زماندربیارباقۍبمونم!(:💔..
#یازهرا
#فاطمیه
@tashahadat313
مردم عزیز ایران!
شما حق ندارید من را به خاطر #تورم، قطعی #برق، قیمت #دلار و ... ملامت کنید!
دیگران اخطار داده بودند که دولت من با شما چه خواهد کرد و من هم اخطار داده بودم که برنامهای ندارم!
باید خود را ملامت کنید!
@tashahadat313
✳️ فلسطینی بود و به عـشق امــام، خود را به جبهه رسانده بود. احمد از شيعيان مخلصی بود که سعادت ديدار با او در عمليات نصر ۷ نصيبم شد. فارسی کم می دانست؛ کلماتی را هم که می دانست در عشق به امام و افتخار بسیجی بودن در رکاب امام زمـان خلاصه می شد.
🔸 هرگاه از امام صحبت میکرد، دستش بر روی قلبش جای می گرفت و اين نشان يک عشق واقعی بين عاشق و معشوق بود. احمد فلسطين را در آن زمان در جبهه های ما يافته بود و چه زيبا گفته اند: «شـرف المـکان بالمـکين»، اعتبار مکانها به انسان هايی است که در آن زندگی می کنند و چه زيبا می توان اين دو وادی را در جايگاه عـشقِ به معـبود با هم مقايسه کرد؛ فضاهايی که تنها با شهـدا معنـا می شوند.
📌 «جبـهه چـه در ايـران يا فلسـطين،
حــرم راز با خـداست و پاسـداران اين حــريم شهدايند؛ شهدايی که در آن، چشم مکاشفه بر جهــان غيب گشودند؛ شــهدايی که همسـفران عــرشی امــام بـودند.»*
◽راوی: مسعود شجاعی طباطبایی
(مدیرخانه کاریکاتور ایران)
* شهید سید مرتضی آوینی
@tashahadat313