eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت10 (مصطفی) ذولجناحم را می‌برم داخل حیاط مسجد و روی جک می‌زنم. هنوز قفل نزد
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت11 (مصطفی) نیروی انتظامی می‌گوید فعلا نمی‌تواند اقدام جدی کند قرارشده ما نگران نباشیم و همان‌طور که پیش رفته‌ایم رصدشان کنیم و به سپاه گزارش دهیم. مثل اینکه واقعا کاری از دستم برنمی‌آید. حداقل تا زمانی که سیدحسین برسد. برای نماز مغرب به مسجد می‌رسیم. این‌طور که معلوم است، باید یکی دو روز حاج کاظم نماز را بخواند. هنوز پایم به حیاط نرسیده که صدای همهمه چندتا از بچه‌ها یادم می‌اندازد که ذولجناح را قفل نزده بودم. می‌روم به جایی که بچه‌ها ایستاده‌اند. متین مرا که می‌بیند با چهره‌ای نگران به سمتم می‌آید: -آقا سید، فکر کنم موتور شما رو زدن! قدم تند می‌کنم و به متین می‌گویم: -یعنی چی که موتور من رو زدن؟ -نمی‌دونم... عصر یکی دونفر با ماسک اومدن با چماق افتادن به جونش؛ ولی خیلی خسارت نزدن چون ما زود رسیدیم. به ذولجناح که روی زمین واژگون شده، می‌رسم. یکی از آینه‌هایش شکسته و بعضی قسمت‌هایش کمی تو رفته؛ رنگ‌هایش هم کمی ریخته. کامران می‌گوید: -وقتی ما رسیدیم در رفتن. یکی‌شون می‌خواست با اسپری، یه چیزی رو زمین بنویسه ولی نتونست، امونش ندادیم. نگاه را از ذولجناح می‌گیرم و به متین می‌گویم: - نرفتین دنبالشون؟ به جای متین، جوانی غریبه هم‌سن خودم پاسخ می‌دهد: - چرا من سعی کردم برم؛ ولی گمشون کردم. جمله حسن در ذهنم چرخ می خورد که: -از زمین و زمان برایمان می‌بارد! مگر چقدر غفلت کرده‌ایم که آنقدر جسور شده‌اند؟ آنقدر ذهنم درگیر است که فراموش می‌کنم بپرسم جوان تازه وارد کیست. با همان صدای گرفته به بچه‌ها می‌گویم: -برید نماز دیر میشه الان... حتما انقدر بهم ریخته و درب و داغون هستم که سریع حرفم را گوش کنند و بروند. اما خودم هنوز نشسته‌ام. نمی‌دانم چکار کنم و چه موضعی بگیرم مقابل این‌همه گستاخی؟ صدایی مهربان از بالای سرم می‌گوید: - نمی‌خوای بریم نماز اخوی؟ غصه نخور درستش می‌کنیم... سرم را که بلند می‌کنم، همان جوان تازه وارد را می‌بینم که با لبخندی شیرین، دست به طرفم دراز کرده. در آن شرایط و فشار روحی، لبخند برایم بهترین مرهم است. نمی‌دانم چرا چهره‌اش مرا یاد سیدحسین می‌اندازد و مهرش به دلم می‌نشیند. انقدر که برای چندلحظه مشکلات از یادم می‌رود و بلند می‌شوم که به نماز برسم. بعد از نماز، دستم را می‌فشارد و لبخند می‌زند: - آقا سیدمصطفی که میگن شمایید؟ من هم به زور می‌خندم: -بله... دستم را محکم‌تر می‌فشارد: -عباسم... دوست سیدحسین آقا... قرار شده بود بیام به عنوان مربی سرود درخدمت باشم. تازه یادم می‌افتد تا سیزدهم آبان یکی دو روز بیشتر نمانده و هیچ کاری نکرده‌ایم. می‌دانم برای آماده کردن سرود دیر است. عباس هم این را از نگاهم می‌فهمد: -حالا روز دانش آموز نشد، برای پنجم آذر یه چیزی آماده می‌کنیم... کلا خوبه مسجد یه گروه سرود داشته باشه... کار دیگه ای هم اگه از دستم براومد درخدمتم. هنوز حرف‌هایش کامل در ذهنم تحلیل نشده که حسن مثل اجل معلق می‌رسد: -به! عباس آقا... چه عجب ما شما رو دیدیم بعد عمری! تازه دوزاری‌ام می‌افتد که عباس از دوستان قدیمی سیدحسین بوده. اما چرا من تا الان ندیده بودمش؟ از حسن که می‌پرسم، می‌گوید او هم تا دیشب که سیدحسین زنگ زده بوده، اسم عباس را نمی‌دانسته و فقط چندبار او را با سیدحسین دیده بوده. همان اول هم مهر عباس به دلم نشست. الان هم که سیدحسین معرفی‌اش کرده، بیشتر دوستش دارم. چشمانش همیشه می‌خندند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 نقاب ابلیس 🔥 قسمت12 (مریم) قبل از اینکه به چشم کسی بیاییم، چادرم را برمی‌دارم. زیر چادر، تیپ قرمز و مشکی زده‌ام. دهان الهام باز می‌ماند: -خاک برسرم مریم این چه ریختیه؟ درحالی که شالم را باز می‌کنم و موهایم را بیرون می‌ریزم، می‌گویم: -نه پس، با قیافه بسیجیا برم ادای دختر ژیگولارو دربیارم؟ دو طرف شال را این طرف و آن طرف شانه‌ام می‌اندازم. انقدر عقب است که گوشواره‌ام پیدا می‌شود. وقتی در را باز می‌کنند که داخل بیایند، سوز سرما به گردنم می‌خورد و بدنم مورمور می‌شود. جداً سردشان نمی‌شود که در این سرما شال‌شان را عقب می‌برند؟ الهام از قیافه‌ام، خنده‌اش می‌گیرد: -وای مریم! تو اگه آب بود شناگر ماهری بودی! چقدرم بهت میاد! تصور کن مسئول فرهنگی بسیج خواهران با این تیپ! به جای این که بخندم، نگران می‌شوم: -میگم یه وقت یکی از خانومای بسیج نیاد، من رو با این وضع ببینه؟ -نترس بابا با این آرایشی که تو کردی منم نمی‌شناسمت! جایی‌ام که نشستیم خیلی دید نداره! مسن‌ترها گاهی با تاسف و کمی عصبانیت نگاهم می‌کنند و جوان‌ترها با حسرت و تعجب. تا به حال این نگاه را تجربه نکرده بودم. با این قیافه معذبم. به خودم نهیب می‌زنم که: - خب جلوی نامحرم که نیست... بعدم باید یکم نقش بازی کنی... دلم برای چادرم تنگ می‌شود. طاقت نمیاورم و به الهام می‌گویم: -چادر رو بده بندازم روی سرم همین‌جوری... سخنران‌شان خانم حسینی (دقت کنید: حسینی!) خودش هم یک ته آرایش ملایم دارد و تمام مدت سخنرانی، چشمش به من است. الهام هم طبق نقشه قبلی، هربار درست زمانی که خانم حسینی نگاهم می‌کند، نگاهی از سر انزجار و تنفر به من می‌اندازد و غر می‌زند! حواسش هست که تندتند یادداشت بردارد. من هم باید ادای مریدان شیفته را دربیاورم و محو سخنان گهربار خانم حسینی بشوم، مثلا! سخنرانی که تمام می‌شود، مثلا به مداحی اهمیت نمی‌دهم و می‌روم خدمت خانم حسینی. با دیدن من لبخندی مادرانه می‌زند؛ طوری که تشویق شوم جلوتر بروم. با عشوه می‌گویم: -ببخشید... میشه من با شما خصوصی صحبت کنم؟ نمی‌دانم در من چه دیده و چطور نقش بازی کرده‌ام که با آغوش باز می‌پذیرد و مرا می‌برد به یکی از اتاق‌های خانه. طوری محبت می‌کند که نزدیک است جذبش شوم! هم بیان خوبی دارد و هم اخلاقی جذاب. معلوم نیست کجا آموزش دیده اینطور آدم‌ها را جذب کند؟ با همان حالت شیفتگی می‌گویم: -چرا انقدر به ظاهر من گیر میدن؟ چرا دائم فکرای نامربوط می‌کنن درباره من؟ مگه اسلام فقط به ظاهره؟ مگه اونایی که خیلی ادعای مسلمونی‌شون میشه آدمای خوبی‌اند؟ من دلم نمی‌خواد ظاهرم مثل مسلمونا باشه که شبیه اختلاسگرا و داعشیا بشم... اصلا اگه اسلام اینه که اینا میگن، من نمی‌خوام! کافر باشم بهتره! 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروزیکشنبه: شمسی: یکشنبه - ۰۲ دی ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 22 December 2024 قمری: الأحد، 20 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 🌺🌺🌺🌺🌺 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🌺🔹ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، سال پنجم بعثت 🌺🌺🌺🌺🌺 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺10 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️12 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺19 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام 🌺22 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام @tashahadat313
▫️حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: 🌱مَنْ اصْعَدَ إ لیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ 🌼هر کس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید. 📗بحارالانوار:ج67، ص249، ح25 @tashahadat313
🌺سالروز ولادت نائب الامام، مجاهد و مبارز انقلابی، احیاگر اسلام ناب محمدی، منادی وحدت، قیام و عدالت و پیشوای شیعیان و مستضعفان جهان حضرت امام روح الله الموسوی الخمینی گرامی باد🇮🇷. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 رهبر معظم انقلاب اسلامی: زن در خانه، هوایی است که بدون او تنفس ممکن نیست...❌ روز مادر و میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها مبارکتون باشه‌ بهترین های خدا😍🎉 @tashahadat313
مادر تراز اول جمهوری اسلامی ایران ...🌷🕊 شادی روح پاک همه شهدا صلوات ...🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ هم‌اکنون؛ ورود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حسینیه امام خمینی(ره) و آغاز دیدار هزاران نفر از مداحان و شاعران اهل بیت‌علیهم‌السلام به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها. ۱۴۰۳/۱۰/۲ @tashahadat313
⭕️ حضور حجت‌الاسلام سیدمحمدمهدی نصرالله فرزند شهید سیدحسن نصرالله در دیدار امروز رهبر انقلاب @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا