4_6046175507261688172
1.92M
پادکست
#جمعه_ای_متفاوت🌷
باصدای:
#کربلایی_محمد_نوبهاری☺️💐
#پیشنهاد_ادمین 😍
🌷 @taShadat 🌷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁داستان جذاب و واقعی 🍁
💗ترمز بریده💗
قسمت ششم
اون شب، حاجی با اصرار من رو برد خونه اش ... هم جایی برای رفتن نداشتم، هم جرات رفتن به خونه یه روحانی شیعه رو نداشتم ...
در رو که باز کرد، یا الله گویان وارد خونه شد ... از راهروی ورودی خانه رد شدیم و وارد حال که شدیم؛ یک شوک دیگه به من وارد شد🤯
عکس نسبتا بزرگی از آقای خامنه ای با امام خمینی، روی دیوار بود ... فکر کردم گول خوردم و به جای خونه حاجی، منو آورده به مقر و مراکز مخفی سپاه یا روحانی ها و الانه که😱😰
ناخودآگاه یه قدم چرخیدم سمت در که فرار کنم🏃♂
... که محکم پای حاجی رو لگد کردم و از ضرب من، خورد توی دیوار 🤕...
بدون اینکه چیزی به من بگه یا سوالی بکنه، خانمش 🧕رو صدا زد و رفت، لباسش رو عوض کرد ...
اون شب تا صبح، با هر صدای کوچکی از خواب می پریدم و می نشستم😱 ... اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم، فردا با چه چیزی مواجه میشم ...
فردا صبح، حاجی من رو با خودش برد و با ضمانت و تعهد خودش، من رو ثبت نام کرد ... تنها فکری رو که نمی کردم این بود که من، شب رو توی خونه مدیر یکی از اون حوزه های علمیه ای خوابیده بودم که دیگه حتی خواب پذیرش در اونجا رو هم نمی دیدم ...
بدون اینکه من کاری بکنم، حاجی خودش پیگیر کارهای من شد ... تاییده و مجوز تحصیل و اجازه اقامت از وزارت و ...
روز موعود رسید ... توی خوابگاه بهم کمد و تخت دادن ... دلم می خواست از شدت خوشحالی گریه کنم😁 ... مدام از خدا تشکر می کردم🤲 ... باور نمی کردم خدا چنین نصرت و پیروزی ای رو نصیب من کرده و کاری کرده که با دست خودشون، نابودشون کنم😏 .
بیشتر از همه، زمانی شادی من چند برابر شد که فهمیدم وسط بهشت قرار گرفتم 😉... توی خوابگاه پر از شیعیان مختلف، از کشورهای مختلف بود ... امریکای شمالی و جنوبی، آفریقا، آسیا و اروپا ... مسلمان و تازه مسلمان، و همه شیعه ... هیچ چیز از این بهتر نمی شد ...
بالافاصله یک برنامه هدف گذاری شده درست کردم ... مرحله اول، نفوذ بین اقوام مختلف ... مرحله دوم، شناسایی اخلاق، فرهنگ و تفکرات و نقاط قوت و ضعف تک تک شون بود ... نقش و جایگاه اسلام بین اونها ... میزان و درصد نفوذ شیعیان در بین حکومت و قدرت ... مرحله سوم، شناسایی علت شیعه شدن تازه مسلمان ها ... شیعیان از چه راهی اونها رو شست و شوی مغزی داده بودن؟ ... و آخرین مرحله، پیدا کردن راهکارهای نابودی شیعه در هر فرهنگ و قوم و ملیت بود ...
بالاخره ماموریت من شروع شد ... مرحله اول، نفوذ ...
همزمان باید مطالعاتم رو هم شروع می کردم ... یک ماه دیرتر از بقیه اومده بودم ... زمانم رو تقسیم کردم ... سه ساعت می خوابیدم و بیست و یک ساعت، تلاش می کردم ... دیگه هیچ چیز جلودار من نبود ...
🍁ادامه دارد🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌷 @taShadat 🌷
قم شهرینه ایله نظر فرصتدی قارداش - مهدی رسولی.mp3
5.07M
🔳 #وفات_حضرت_فاطمه_معصومه
🌴قم شهرینه ایله نظر فرصتدی قارداش
🌴قم شهرینه ایله گذر فرصتدی قارداش
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #واحد #ترکی
👌 #پیشنهاد_ویژه
🆔 @taShadat
مائیم گدای حضرت معصومه🍃
محتاج عطای حضرت معصومه💫
همراه امام رضا ع ز دیده خون می ریزیم😭💔
در شب عزای حضرت معصومه س 💔
َاﻟﺴَّﻼﻡ ﻋَﻠَﯿْڪ ﯾﺎ ﻋَﻠے ﺍﺑْڹ ﻣﻮﺳَے ﺍﻟْﺮﺿﺎ(؏)"
#یا_امام_رضا_جانم💚
🕊اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ❣️
#ساعت_هــــــــشــــــت_به_وقــــــــت_امام_رضــــا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@taShadat
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۱۶ آذر ۱۳۹۸
میلادی: Saturday - 07 December 2019
قمری: السبت، 10 ربيع ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
وفات حضرت معصومه سلام الله علیه
📚 رویدادهای این روز:
🔹وفات حضرت معصومه (علیها السلام)
🔹حمله روس به حریم سلطان طوس (علیه السلام)
🔹روز دانشجو
🔹روز جهانی هواپیمایی
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز)
▪️25 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️33 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️53 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
🌷 @taShadat 🌷
🔅امام جواد علیه السلام:
مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛
🔰کسی که قبر عمهام را در قم زیارت کند، بهشت برای او است.
📙کامل الزیارات،ص ۵۳۶،ح ۸۲۷
#حضرت_معصومه
▪️وفات شهادت گونه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد▪️
🌷 @taShadat 🌷
💐🌸🌺🌼🌺🌸💐
#شهدا_و_حجاب
#شهید_سید_رضا_طاهر
نسبت به بد #حجابے خانم ها خیلی ناراحت می شد ، بعد از #ازدواجمان که به بازار میرفتیم حس می کردم راحت نیست .
به من گفت : خانم می شه من دیگه بازار نیام ؟! وضع #حجاب خانم ها نا مناسبه .
از این شرایط ناراحت بود و می گفت : خانمها قراره با این #پوشش به کجا برسن ...
🌷 @taShadat 🌷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁 داستان جذاب و واقعی🍁
💗ترمز_بریده💗
قسمت هفتم
درست وسط هدف کم غذا می خوردم و بیشتر مطالعه می کردم ...
بین بچه ها می چرخیدم و با اونها دوست می شدم ... هر کاری از دستم برمیومد براشون می کردم ... اگر کسی مریض می شد و تب می کرد تا صبح بیدار می موندم ازش مراقبت می کردم ...
سعی می کردم شاگرد اول باشم و توی درس ها به همه کمک کنم ... برای بچه ها هم کلاس عربی و مکالمه میزاشتم ... توی کارها و انجام کارهای خوابگاه پا به پای بچه ها کمک می کردم ... چون هیچ کس از شستن توالت ها خوشش نمیومد، شیفت سرویس ها رو من برمی داشتم ...
از طرف دیگه، همه می دونستن من نور چشمی حاجی هم هستم ... همه اینها، دست به دست هم داده بود و من، کانون توجه و محبوب خوابگاه و رئیس طلبه ها شدم ... .
تمام ملیت ها حتی با وجود اختلافات عمیقی که گاهی بین خودشون هم بود، بهم احترام میزاشتن ... و زمانی این نفوذ کامل شد که کار یکی از بچه ها به بیمارستان کشید ... .
ایام امتحانات بود و برنامه ها و حجم درس ها زیاد ... هیچ کس نمی تونست برای مراقبت بره بیمارستان ... از طرفی مراقبت ویژه و لگن گذاشتن و ... توی اون شرایط درس و امتحان خودم رو هم باید می خوندم ... .
وقتی با این اوضاع، شاگرد اول شدم ... کنترل کل بچه ها اومد دستم ... اعتبار و محبوبیت، دست به دست هم داد ... حتی بین اساتیدی که باهاشون درس نداشتم هم مشهور شده بودم ...
دیگه اگر کسی، آب هم می خورد، من ازش خبر داشتم ... توی یک ترم، اولین مرحله از ماموریتم به پایان رسید ...
دیگه هیچ چیز جلودارم نبود ... شده بودم رئیس شیعه ها و از عمق دلم بهشون می خندیدم ... به کسی اعتماد کرده بودن که قسم خورده بود با دستان خودش سر 346 شیعه رو می بره🔪چون قسم خورده بودم به خدا ...
هر چی به فاطمیه نزدیک تر می شدیم، تصویر اون معلونها عوضی که مهمانی خصوصی گرفتن و به خلیفه دوم توهین کرده بودن و اون کله پاچه شون بیشتر جلوی چشمم میومد و آتش خشمم داغ تر می شد ...😡
بین بچه ها پیچید که امسال سخنران، آیت الله فاطمی نیاست ... خیلی خوشحال بودن ... وقتی میزان ارادت شون رو دیدم تصمیم قاطع گرفتم که باید برم، هم از نزدیک بیینمش و به صحبت هاش گوش کنم ... و هم کامل بشناسمش ... .
با بچه ها رفتم و به هر زحمتی که بود توی آبدارخونه حسینیه مشغول شدم ...
سخنرانی شب اول شروع شد ...
هر لحظه منتظر بودم به خلفا اهانت کنه بحث منطقی و حدیثی بود...
حتی سر سوزن به کسی اهانت نکرد ... بر اساس کتب شیعه و سنت حرف می زد ... دقیقا خلاف حرف وهابی ها ...
اگر چه نمی تونستم هیچ کدوم اونها رو قبول کنم اما مغزم پر از تناقض شده بود ... تناقض ها و سوالاتی که ده شب، خواب رو از چشم هام گرفت ... و این آغاز طوفان من بود ...
🍁ادامه دارد...🖋
🌷 @taShadat 🌷