eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸دعای روز اول ماه رمضان🌸 🥀 التماس دعا 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ مستحب است اول ماه رمضان صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید.🌸🍃 تمام خانواده حتی بچه کوچک فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان🌷 مانع از فقر و ذلت وبیماری سرطان میشود. ✍🏻 از مفاتیح الجنان اعمال اولین روز ماه رمضان🌙 صدای پای رمضان به گوش میرسد دستهاى خالى من دخيل دل پاكتان,... 🙏 مرا در ساعات آخر شعبان نه به بهاى لياقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعایم کنید... حضرت محمد(ص)فرمود:هرکس سوره فتح رادرشب اول ماه رمضان سه باربخواند خداونددرهای رزق وروزی راتارمضان سال بعد به روی او می گشاید .به دیگران هم بگویید. ✨🌸✨ هركسي سوره نصر و سوره يس را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود. نشردهید تا در ثواب آن شریک باشید❣ 🌷 @tashadat 🌷
 همسر شهید مدافع حرم مصطفی نبی‌لو به مناسبت ماه رمضان در صفحه اینستاگرام خود به انس شهید نبی لو با قرآن اشاره کرده و نوشته است: «سلام عزیزترینم ماه رمضان و بهار قرآن عزیزم این روزها و لحظه ها که همه جا عطر قرآن پیچیده دوباره دلتنگی و دوباره بی‌قراری تمام وجودم را فراگرفته. یادم می آید که «آرام جانم» چطور و با چه جدیت و دقتی شروع به خواندن قرآن می کرد و تمام وقتش را به تلاوت قرآن می گذراند تاجایی که هرکسی که وصیت نامه اش را می خواند اولین سوالش اینه که ایشان چقدر با قرآن مانوس بود که توانست چنین وصیت نامه ای بنویسد. تمام وجود عزیز جانم آشته به عطر قرآن بود درتمام لحظات به یادت هستم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #براساس_داستان_واقعی #رمان_نسل_سوخته ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_بیست_ونهم 🔹هادی های خدا - خداوند می ف
══🍃🌷🍃══════ 🔹دعوتنامه اون شب ... بالشتم از اشک شوق خیس بود ... از شادی گریه می کردم ... تا اذان صبح خوابم نبرد ... همون طور دراز کشیده بودم و به خدا و تک تک اون حرف ها فکر می کردم... اول ... جملاتی که کنار تصویر اون شهید بود ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... من 4 سال ... با وجود بچگی ... توی بدترین شرایط ... خدا رو طلب کرده بودم ... و حالا ... و حالا ... خدا خودش رو بهم نشون داد ... خودش و مسیرش... و از زبان اون شخص بهم گفت ... این مسیر، مسیر عشق و درده ... اگر مرد راهی ... قدم بردار ... و الا باید مورچه ای جلو بری ... تازه اگه گم نشی و دور خودت نچرخی... به ساعت نگاه کردم ... هنوز نیم ساعت تا اذان باقی مونده بود ... از جا بلند شدم و رفتم وضو گرفتم ... جا نمازم رو پهن کردم و ایستادم ... ساکت ... بی حرکت ... غرق در یک سکوت بی پایان ... - خدایا ... من مرد راهم ... نه از درد می ترسم ... نه از هیچ چیز دیگه ای ... تا تو کنار منی ... تا شیرینی زیبای دیدنت ... پیدا کردنت ... و شیرینی امشب با منه ... من از سوختن نمی ترسم ... تنها ترس من ... از دست دادن توئه ... رهام کنی و از چشمت بیوفتم ... پس دستم رو بگیر ... و من رو تعلیم بده ... استادم باش برای عاشق شدن ... که من هیچ چیز از این راه نمی دونم ... می خوام تا ته خط اون حدیث قدسی برم ... می خوام عاشقت باشم ... می خوام عاشقم بشی ... دست هام رو بالا آوردم ... نیت کردم ... و الله اکبر ... هر چند فقط برای نماز وتر فرصت بود ... اما اون شب ... اون اولین نماز شب من بود ... نمازی که تا قبل ... فقط شیوه اقامه اش رو توی کتاب ها خونده بودم ... اون شب ... پاسخ من شده بود ... پاسخ من به دعوتنامه خدا ... چهل روز ... توی دعای دست هر نمازم ... بی تردید ... اون حدیث قدسی رو خوندم ... و از خدا ... خودش رو خواستم ... فقط خودش رو ... تا جایی که بی واسطه بشیم ... من و خودش ... و فقط عشق ... و این شروع داستان جدید من و خدا شد ... هادی های خدا ... یکی پس از دیگری به سمت من می اومدن ... هیچ سوالی بی جواب باقی نمی موند ... تا جایی که قلبم آرام گرفت ... حتی رهگذرهای خیابان ... هادی های لحظه ای می شدند ... واسطه هایی که خودشون هم نمیدونستن ... و هر بار ... در اوج فشار و درد زندگی ... لبخند و شادی عمیقی وجودم رو پر می کرد ... خدا ... بین پاسخ تک تک اون هادی ها ... خودش رو ... محبتش رو ... توجهش رو ... بهم نشون می داد ... معلم و استاد من شد ... من سوختم ... اما پای تصویر اون شهید ... تصویری که با دیدنش ... من رو در مسیری قرار داد که ... به هزاران سوختن می ارزید ... و این ... آغاز داستان عاشقانه من و خدا بود ... نویسنده: سید طاها ایمانی📝 🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #براساس_داستان_واقعی #رمان_نسل_سوخته ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_سی_ام 🔹دعوتنامه اون شب ... بالشتم از
══🍃🌷🍃══════ 🔹 هدیه خدا عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم ... که چند سالی می شد رفته بود مشهد... دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس آرامش می کردم ... سرم رو می گذاشتم روی پاش ... چنان آرامشی وجودم رو می گرفت که حد نداشت ... عاشق صدای دونه های تسبیحش بودم ... بقیه مسخره ام می کردن ... - از اون هیکلت خجالت بکش ... 13، 14 سالت شده ... هنوز عین بچه ها می مونی ... ولی حقیقتی بود که اونها نمی دیدن ... هر چقدر زندگی به من بیشتر سخت می گرفت ... من کمر همتم رو محکم تر می بستم ... اما روحم به جای سخت و زمخت شدن ... نرم تر می شد ... دلم با کوچک تکان و تلنگری می شکست ... و با دیدن ناراحتی دیگران شدید می گرفت ... اما هیچ چیز آرامشم رو بر هم نمی زد ... درد و آرامش و شادی ... در وجودم غوطه می خورد ... به حدی که گاهی بی اختیار شعر می گفتم ... رشته مادرم ادبیات بود ... و همه ... این حس و حالم رو به پای اون می گذاشتن ... هر چند عشق شعر بودن مادرم ... و اینکه گاهی با شعر و ضرب المثل جواب ما رو می داد ... بی تاثیر نبود ... اما حس من ... و کلماتم ... رنگ دیگه ای داشت ... درد، هدیه دنیا و مردمش به من بود ... و آرامش و شادی ... هدیه خدا ... خدایی که روز به روز ... حضورش رو توی زندگیم ... بیشتر احساس می کردم ... چیزهایی در چشم من زیبا شده بود... که دیگران نمی دیدند ... و لذت هایی رو درک می کردم... که وقتی به زبان می آوردم ... فقط نگاه های گنگ ... یا خنده های تمسخرآمیز نصیبم می شد ... اما به حدی در این آرامش و لذت غرق شده بودم ... که توصیفی برای بهشت من نبود ... از 26 اسفند ... مدرسه ها تق و لق شد ... و قرار شد همون فرداش بزنیم به جاده ... پدرم، شبرو بود ... ایام سفر ... سر شب می خوابید و خیلی دیر ساعت 3 صبح ... می زدیم به دل جاده ... این جزء معدود صفات مشترک من و پدرم بود ... عاشق شب های جاده بودم ... سکوتش ... و دیدن طلوع خورشید ... توی اون جاده بیابانی ... وضو گرفتم ... کلید ماشین رو برداشتم ... و تا قبل از بیدار شدن پدرم ... تمام وسایل رو گذاشتم توی ماشین ... و قبل از اذان صبح ... راه افتادیم ... نویسنده: سید طاها ایمانی📝 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطمئن‌ باشید در هر شغلی که هستیم اگر ذره‌ای  در ما باشد امروز، سقوط نکنیم فردا سقوط میکنیم؛چون ••انقلاب هرزمان یک موج میزند و یک مشت  را بیرون میریزد  🌷 @tashadat 🌷
انا لله و انا الیه راجعون🥀 حاج محمدسلیمانی پدر شهیدان والا مقام قاسم ویعقوب سلیمانی به فرزندان شهیدش پیوست🕊 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘ ۸_به_وقت_امام_هشتم🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری.... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁❁┄• فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر تمامی شهدا مخصوصا ‌شهید به مناسبت سالگرد شهید 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | سخنان تلویزیونی رهبرانقلاب در پایان محفل انس با قرآن کریم🌹 ۹۹/۲/۶ 🌷 @taShadat 🌷
پایان فعالیت کانال😍 شب تون شهدایی🌸
✨﷽✨ 💠یکشنبه 🌤۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ 🌛۲ رمضان ۱۴۴۱ قمری ‌ 📿 ذکر روز: یاذَالجلال والاکرام 🍽طبخ غذا به نیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) 🌷 @taShadat 🌷
﷽  ══🍃🌷🍃════ 🌸فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ 💠پس همانا خداوند سبحان بندگان متکبّر را با دوستان خود که در چشم آنها ناتوانند می آزماید 🌷 @tashadat 🌷
🔹خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری کرونا🤲 🔹روز سی و هشتم 1399/2/8 🍃🌷 @taShadat 🌷🍃
1_208537320.mp3
11.47M
قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه 🎶 🌷 تاشهادت🌷 http://eitaa.com/joinchat/2567897106Cb024eb90db
🌺شهید ابراهیم هادی میگفت: حریم زن با چادر حفظ میشه. همچنین اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم رو حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر میشود بله ! طبق آیه های قرآن و فرمایشات ائمه ی معصومین و حضرت زهرا علیه السلام ⬇️ 💠 بهترین زنان کسانی هستند که خود را از نامحرم مستور نگه می دارند و تقوا پیشه میکنند و نزدیک بهم نمی شوند و هیچ مراوده ای با هم ندارند و قلب خود را بیمار و گرفتار هوس نمی کنند و تنها درحد ضرورت و اختصار آن هم خیلی کم که اصلا به چشم نمی آید ارتباط می گیرند. تا به آن سعادت جاودانه که در دنیا و آخرت از آن نام بردند ؛ برسند شادی روحش 🌹 🌷 @tashadat 🌷
•{ و پروفایل♥️🌿 🌸}• 🌷 @tashadat 🌷
شهیـده‌صدیقـه‌رودبـاری❤ . ولادتـ🌸 ۱۳۴۰/۱۲/۱۸ شهادتـ🕊 ۱۳۵۹/۵/۲۸ . سـن شهادتـ : ۱۹ سال . محـل شهادتـ : ڪردستـان ، بانـه . نحوه شهادتـ👇🏻 ۲۸ مردادماه ۵۹ ، صدیقـه خستـه از مـداوای مجروحیـن و پا به پایِ پاسـداران دویـدن ، با دوستانـش نشستـه بود. بعـد از سحـری مختصـری ڪه خـورده بود تا موقـع افطار سخـت مشغـول به ڪار بود دختـر دیگری(از نفوذی‌هایِ ضدانقلاب) وارد شد؛ چنـد دقیقـه بیشتـر نشـد ڪه بـه بهانـه‌ای، اسلحـه‌ی صدیقـه رو برداشت و مستقیـم گلولـه‌ای بـه سینـه‌اش شلیڪ ڪرد. صدیقـه‌ سـه ساعـت بیشتـر زنـده نمانـد و به شهادتـ رسید. . مـزار شهیـد↶ گلزارشهدایِ‌بهشت‌زهرا(س) قطعـه ۲٤ ، رديف ٣٢ ، شماره ٨ . هدیه به روح پاڪش صلوات📿 🌷 @tashadat 🌷
🌷تاریخ ولادت : ۱۳۴۵/۰۹/۲۴(تبریز) 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۲/۰۵(شلمچه) شهیــــ🌷ــــد : تنها آرزویم اینست که در لحظات آخر عمر خود را ڪشان ڪشان بر روی صورت به قدم‌هایِ اباعبدالله‌الحسین(ع) بیاندازم و بر خاک پای مبارک حضرت بوسه زنم، خاک پایش را توتیای چشم بکنم. و ۳۱_عاشورا ــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــ 🌷 @tashadat 🌷