#شهید_حسینعلی_عالی در کلام #شهیدحاجقاسمسلیمانی:
شهید عالی شاید کمتر از 19 سال سن داشت. شب عملیات روی سیمهای خاردار میخوابید و به بچّهها اصرار و التماس میکرد که از روی او رد شوند. اینها شهدای حقیقی اصول دین بودند. یعنی همهی اصول دین در وجود آنها تبلور پیدا کرده بود.
ـــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــ
🌷 @tashadat 🌷
#طنزدرجبهه😅
خاﻧﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻣﯽﮔﻔﺖ :
ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻭﺣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ اﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ .😊
ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺮﺩﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ؟😌
ﺭﮒ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻡ!
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺭﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ !😑
ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯽ؟😍🙈
ﺩﯾﺪﻡ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺪﺟﻨﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ !😉😌
ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ از ﺗﻮ بهترنبود😒
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺟﻬﻨﻢ😕😂
🌷 @taShadat 🌷
🔻رزمنده اى که عروس ۱۰روزه اش رو بخدا سپرد و راهى #دم_عشق شد😭
🌷شهید هادی شجاع، اثبات کردکه وهب محصور تاریخ نیست و بادرک کل يوم #عاشورا، #وهب دیگر شد.
🌷مدافع حرم عقیله بنی هاشم شهید هادی شجاع
سه روز بعد عروسیش دعوت حق رو لبیک گفت و برای دفاع از حرم ناموس آل الله اعزام شد.🇮🇷
🌷هادی قبل اعزام تو مصاحبه ای به گزارشگر که ازش میپرسه تو که سه روزه #ازدواج کردی برای چی داری میری؟ با لبخند جواب میده ازدواج من بهونه ای بود برای زود رفتن !!🕊
🌷واقعا #عاشق شهادت بود بعد محمودرضا بیضایی همه جا میگفت دعا کنید منم برم...
#شهید_مدافع_حرم هادی شجاع🌹
🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطراتی از تجربه #جهان_پس_از_مرگ...
👈از زبان افرادی که خود این فضا رو تجربه کردند.
🌙شبهای ماه مبارک رمضان
🕖هر شب ساعت ۱۹
🔺شبکه ۴ سیما
🌷 @tashadat 🌷
﷽
#براساس_داستان_واقعی
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_سی_هشتم
🔹 می مانم
دیگه همه بی حس و حالی بی بی رو فهمیده بودن ... دایی... مادرم رو کشید کنار ...
- بردیمش دکتر ... آزمایش داد ... جواب آزمایش ها اصلا خوب نیست ... نمونه برداری هم کردن ... منتظر جوابیم ...
من، توی اتاق بودم ... اونها پشت در ... نمی دونستن کسی توی اتاقه ...
همون جا موندم ... حالم خیلی گرفته و خراب بود ... توی تاریکی ... یه گوشه نشسته بودم و گریه می کردم ...
نتیجه نمونه برداری هم اومد ... دکتر گفته بود ... بهتره بهش دست نزنن ... سرعت رشدش زیاده و بدخیم ... در واقع کار زیادی نمی شد انجام داد ... فقط به درد و ناراحتی هاش اضافه می شد ...
مادرم توی حال خودش نبود ... همه بچه ها رو بردن خونه خاله ... تا اونجا ساکت باشه و بزرگ ترها دور هم جمع بشن... تصمیم گیری کنن ...
برای اولین بار محکم ایستادم و گفتم نمیرم ... همیشه مسئولیت نگهداری و مراقب از بچه ها با من بود ...
- تو دقیقی ... مسئولیت پذیری ... حواست پی بازیگوشی و ... نیست ...
اما این بار ... هیچ کدوم از این حرف ها ... من رو به رفتن راضی نمی کرد ... تیرماه تموم شده بود ... و بحث خونه مادربزرگ ... خیلی داغ تر از هوا بود ...
خاله معصومه پرستار بود با چند تا بچه ... دایی محسن هم یه جور دیگه درگیر بود و همسرش هفت ماهه باردار ... و بقیه هم عین ما ... هر کدوم یه شهر دیگه بودن ... و مادربزرگ به مراقبت ویژه نیاز داشت ...
دکتر نهایتا ... 6 ماه رو پیش بینی کرده بود ... هم می خواستن کنار مادربزرگ بمونن و ازش مراقبت کنن ... هم شرایط به هیچ کدوم اجازه نمی داد ...
حرف هاشون که تموم شد ... هر کدوم با ناراحتی و غصه رفت یه طرف ... زودتر از همه دایی محسن ... که همسرش توی خونه تنها بود ... و خدا بعد از 9 سال ... داشت بهشون بچه می داد ...
مادرم رو کشیدم کنار ...
- مامان ... من می مونم ... من این 6 ماه رو کنار بی بی می مونم ...
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#براساس_داستان_واقعی
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_سی_نهم
🔹 حرف های عاقلانه
مادرم با اون چشم های گرفته و غمگین بهم نگاه کرد ...
- مهران ... می فهمی چی میگی؟ ... تو 14 سالته ... یکی هنوز باید مراقب خودت باشه ... بی بی هم به مراقبت دائم نیاز داره ... دو ماه دیگه مدارس شروع میشه ... یه چی بگو عاقلانه باشه ...
خسته تر از این بود که بتونم باهاش صحبت کنم ... اما حرف من کاملا جدی بود ... و دلم قرص و محکم ... مطمئن بودم تصمیمم درسته ...
پدرم، اون چند روز ... مدام از بیرون غذا گرفته بود ... این جزء خصلت های خوبش بود ... توی این جور شرایط، پشت اطرافیانش رو خالی نمی کرد ... و دست از غر زدن هم برمی داشت ...
بهم پول داد برم از بیرون غذا بخرم ... الهام و سعید ... و بچه های دایی ابراهیم و دایی مجید ... هر کدوم یه نظر دادن ... اما توی خیابون ... اون حس ... الهام ... یا خدا ... با هر اسمی که خطابش کنی ... چیز دیگه ای گفت ... وقتی برگشتم خونه ... همه جا خوردن ... و پدرم کلی دعوام کرد ... و خودش رفت بیرون غذا بخره ...
بی توجه به همه رفتم توی آشپزخونه ... و ایستادم به غذا درست کردن ... دایی ابراهیم دنبالم اومد ...
- اون قدیم بود که دخترها 14 سالگی از هر انگشت شون شصت تا هنر می ریخت ... آشپزی و خونه داری هم بلد بودن ... تو که دیگه پسر هم هستی ... تا یه بلایی سر خودت نیاوردی بیا بیرون ...
بچه که نیستم خودم رو آتیش بزنم ... می تونید از مامان بپرسید ... من یه پای کمک خونه ام ... حتی توی آشپزی ...
- کمک ... نه آشپز ... فرقش از زمین تا آسمونه ...
ولی من مصمم تر از این حرف ها بودن که عقب نشینی کنم... بالاخره دایی رفت ... اما رفت دنبال مادرم ...
🌷 @taShadat 🌷
پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو میکرد …
پرسیدم : دنبال چی میگردی ؟
گفت : سربند یا زهرا !
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟
گفت : نه ! آخه من مادر ندارم …😔😔
🌷🍃
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🌷 @taShadat 🌷
﷽✨
💠امروز جمعه
🌤۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌛۷ رمضان ۱۴۴۱ قمری
📿 ذکرروز:اللهم صل علی محمد و ال محمد
🍽طبخ غذا به نیت :امام محمدباقر (علیه السلام)
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#نهج_البلاغه
#حکمت27
══🍃🌷🍃════
💠امام علی علیه السلام می فرماید:
امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ .
با درد خود بساز، چندان كه با تو سازگار است.
🌷 @taShadat 🌷
🔹خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری کرونا🤲
🔹روز.چهلم وسوم 1399/2/12
🍃🌷 @taShadat 🌷🍃
1_208537320.mp3
11.47M
#صوت
قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
🎶#حاج_محمودکریمی
🌷 تاشهادت🌷
http://eitaa.com/joinchat/2567897106Cb024eb90db
صحبت های شهید#محمدرضادهقان با یکی از دوستان:
■بهش گفتم نرو...! خودت گفتی ممکنه برگشتی نباشه...
□گفتی قرار نیس تعداد زیادی برگردن! باخنده گفت:خیالت راحت من شهید نمیشم!
■گفتم اگه برنگشتی چی؟
-انگار شوکه شد...!
□گفت: برنگشتم دیگه...!! دعام کن...
***
[حالادعایمانمیکنی؟!
انصافهکهمابرایتودعاکنیم؟!
توییکهقبلرفتنتدلتروباخدایخودتصافکردی!
اصلاانصافهکهبعددعایمادرت،ماتورودعاکنیم؟!
ازوقتِرفتنتخیلیبهدعاهایتمحتاجشدیم
ازوقتیرفتیباعثاستجابتخیلیازدعاهاشدی!
ازوقتیرفتیخیلیهابهتالتماسدعاگفتن
راستی...
سرسفرهیارباببیکفنت💔😭
خیـــــلےالتماسدعا]
🌷@taShadat 🌷
✏🌱صادقِ آلِ محمّد (ع):
❣ هر كس براى #خدا دانش بياموزد و به آن عمل كند و به ديگران #آموزش دهد، از او در ملكوت آسمانها، به بزرگى ياد میشود.
و میگويند:
براى خدا آموخت و براى خدا عمل كرد و براى خدا آموزش داد. 💖
📙كافى، ج ۱، ص ۳۵🍃
#روز_معلم_مبارک ❣🍃🌹
🌷@tashadat🌷
#یاصاحب_الزمان_عج💚
جمعه زیباست اگر کینه زدل پاک شود
مرغ دل همســــفر طائر افـــلاک شود
جمعه زیباست اگر پنجره ها وا گردد
چشم ها منتظر یوسف زهرا گــــردد
جمعه زیباست اگر دوست کنارم باشد
جان ناقابل من هــدیه بـــه یارم باشد
جمعه زیباست اگر باب گنه بسته شود
عالم از بند شیاطین زمان رسته شود
جمعه زیباست اگر عشق فراهم گردد
آخرین حجت حق هادی راهم گردد
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج❤️
🌷@tashadat🌷
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
یابن الحسن
بیا و ما را بخر
ما دل بسته ایم به دعاے
أرنےالطلعةالرشیدة تحت القبة ارباب
ما دلبسته ایم به دعاے عهد هر روزمان
ما دل بسته ایم به فراز
و اجعلنا مِنَ المُستَشهَدینَ بَینَ یَدیه اش
ما دلبسته ایم به تو
ما ندیده عاشقت شده ایم
بیا و درهم بخر ما را
آقــا جــان...
اے یار سفر کرده نگاه پر لطفت
وقتششده برمانظرےداشته باشد
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
#سلامصبحتبخیرآقاےمنآقاےدلتنگے✋
🌷 @taShadat 🌷
#خاطرات_جبهه🌱
✨داد زدم :
" بشین .. ! دید داره ، اگه ببینن میزننت "😠🤦♂
گفت :
" نترس نمے زنن😊
👈اولا من اینجا شهید نمیشم
دوما تیر میخوره به پیشونی ام و مے افتم به سجده ، اون وقت یا #حسین ' علیه السلام ' میگم و شهید میشم .. "🕊🌹
پنجاه روز بعد پیڪر مطهرش رو دیدم ..😔
تیر خورده بود توے پیشونی اش و در حال سجده شهید شده بود ..
یا حسین اش هم لابد گفته بود ❤️🍃
🌷 @taShadat 🌷
میدونی امروز جمعه ست😕
حتما امروز بیشتر استراحت کرد
میدونی امروز روز خاصی
روز اقات
دعا کردی؟؟
دعا فرج چیه خوندی
چیکار برا ظهورش کردی 😔
به قولات عمل کرد😔
اقا خیلی قریب😭
تو هم همون بنده دیروزی😢😢
بیاید برا آقا کاری کنیم👉
مثلا هر روز رو برای ترک یک گناه اختصاص بدیم🙂
بیاید از فردا که اولین روز هفته اس شروع کنیم😍
۱.شنبه:غیبت نکردن
۲.یکشنبه:دروغ نگفتن
۳.دوشنبه:نگاه نکردن به نامحرم(منظور یعنی وقتی نامحرمی رو میبینیم سرمونو بندازیم پایین،ک بیشتر خانوما
این گروه مطمئنن به نامحرم نگاه نمیکنن ان شاءالله)
۴.سه شنبه:خواندن نماز اول وقت(که این رو باید همیشه توجه داشت)
۵.چهارشنبه:دعای عهد خواندن
۶.پنجشنبه:خوش اخلاقی و مهربون بودن(انتخاب با خودمونه ک این روز رو به چه چیزی اختصاص بدیم)
۷.جمعه:خواندن دعای عهد،برای سلامتی اقا دعا کردن،دعا برای ظهور
در تمام طول هفته نماز اول وقت و نماز شب یادمون نره.
@tashadat
✳ اینگونه منتظر باش!
📌 #انتظار_فرج یعنی عقیده به خدا، انبیا و ائمه داشتن و به مرحلهی عمل در آوردن آن عقیده، تا نتیجه حاصل شود؛ نه به معنای این است که دستت را بلند کنی و بگویی: «عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان».
🔹 کسی که میگوید: من منتظر #امام_زمان(عج) هستم، گرههای زیادی را باید تا رسیدن امام باز کند، و الّا اینکه انتظار فرج تنها به آرزو و خیال باشد، دروغ است.
👤 #استاد_حسین_انصاریان
📚 از کتاب #شیخ_حسین
📖 ص ۱۱۰
@tashadat