خاکریز خاطرات
نمازهای مستحبی زیاد می خوند.
ولی به خوندن دو رکعت خیلی مقید بود.
همیشه بعد از نماز صبح با حال خاصی می خوندش.
می دونستم پشت هر کارش حکمت و دلیلی نهفته.
برا همین یکبار ازش پرسیدم:
این نماز که می خونی چیه؟
اول از جواب دادن طفره رفت،اما اصرار که کردم،
گفت:اگه قول بدی تو هم همیشه بخونی می گم...وقتی قول دادم،گفت:
من هر روز این دو رکعت نماز رو برا سلامتی و فرج امام زمان می خونم...
سردار شهید سید علی حسینی
@taShadat
✨بسم رب الشهداء والصدقین✨
📚معرفی کتاب :کنار رود خین
"یادداشت های روزانه یک مادر – نویسنده:اشرف السادات مساوات(سیستانی) – ناشر:سوره مهر – تعداد صفحات:132.مهرداد سیستانی دانش آموز سال سوم یکی از دبیرستان های تهران است که در اردیبهشت1361 به جبهه می رود و دیگر خبری از او نمی شود.مادر شهید از جستجوی بیمارستان ها گرفته تا سرزدن به سردخانه ها و پزشک قانونی و هرکاری که به ذهنش می رسد انجام می دهد تا جگرگوشه اش را بیابد.خانم مساوات با بیان گیرا و آکنده از احساس مادرانه به بیان خاطرات این سالها می پردازد"
@taShadat
🌷هشتمین سالگرد شهادت شهید هسته ای داریوش رضایی نژاد گرامی باد🌷
🌷 در یک مسأله علمی پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمیکردیم. گفتیم رضایینژاد میتواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم. بیتوجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم میخوره؟
🌷 ما هم گفتیم: نه، به دردی نمیخوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل میکنه.
🌷 داریوش گفت:
من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچگوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ کس مثل اون رو نداره یا مسألهای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده
#شهید
#شهادت
شهدارایادکنیم باذکرصلواتی
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
@taShadat
با لبے خندان #شهیدان مے روند
از میان جمع یاران مے روند
مے روند تا آسمانها ،تا خدا
همچو عطر گل خرامان مے روند..
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
#سالروز_شهادت
#صبحتون_شهدایی🌷
@taShadat
میگفت یک بار اسیر داعشی گرفتیم👹. دیدیم قاشق به گردنش آویزان است به او گفتیم این قاشق چیست؟ گفت زودتر مرا خلاص کنید. زودتر مرا بکشید بروم ناهارم را با پیامبر اسلام بخورم😍...😒 این قاشق را هم برای این آویزان کردم. این جهالت و وقاحت دواعش خندهآور است. آنقدر روی مغزشان کار کردند که به خرافات ایمان دارند.
💠 همسرم میگفت جنگ سوریه با جنگ ایران و عراق خیلی فرق دارد. در سوریه سرباز اسلام که در شهر قدم میزند نمیداند بچهای که با توپ بازی میکند⚽️ آیا تا چند لحظه دیگر به طرف او شلیک میکند؟! یا زنی که چادر به سر و زنبیل به دست است و خرید خانهاش را انجام میدهد شاید داعشی است و نارنجک به دست دارد💣. جنگ داخلی خیلی سخت است.
راوی: همسر #شهید_مدافع_حرم
عبدالله حسینی🌹
@taShadat
#خاکریز خاطرات
داد زدم:بشین!دید داره،اگه ببینن می زننت...
گفت:نترس! نمی زنن؛ اولا من اینجا شهید نمی شم. دوما تیر می خوره توی پیشونیام و میافتم به سجده ، اون وقت یاحسین (علیه السلام) می گم و شهید می شم...پنجاه روز بعد پیکر مطهرش رو دیدم. تیر خورده بود توی پیشونیاش و در حال سجده به شهادت رسیده بود.لابد ذکر یاحسیناش رو هم گفته بود...
منبع:مجموعه روزگاران ۱ کتاب خاطرات صفحه ۷۳
@taShadat
#شهید_مدافعحرم_حسین_بواس
رفاقت من و حسین از سری اول سوریه داغ شد خیلی با روحیه کارهارو پیگیر بود.👌
خیلی خوشحال بود و دائم در تکاپو بود ، باورکردنی نبود واقعا جیره غذایی ماموریت کم بود☹️
تو ماموریت نقطه وصل من با حسین بود,😍,با پسرش آقا محمد جواد مردونه صحبت میکرد,مثل دو تا آدم بزرگ،😁😍 همش میگفت محمد جواد پسر جان هوای مادرتو وقتی که نیستم داشته باشیا،❤️
سری دوم دم پرواز به حسین گفتم👀,,حسین شهید بشی محمد جواد چی!؟گفت:خدا بزرگه,محمد جواد هم بزرگ میشه نگران نباشید.👌❤️
روای:رفیق شهید
@taShadat