خداوندا این قربانی را از ما بپذیر
درمیان همه رفت وآمدها برای تسلیت گفتن به خانه شهید؛ نوشته ای مقابل درب ورودی خانه جلب توجه میکرد.
" ربنا تقبل منا هذا قلیل القربان"
" خدایا این قربانی اندک را از ما بپذیر"
پاسدار شهید وحید زمانی نیا روز ۱۳ دی ۹۸ در حمله بالگردها ی امریکایی در فرودگاه بغداد با ۲۷سال سن در کنار سردار بزرگ ایران واسلام پر کشید وبرگ زرینی به تاریخ پر افتخار قبله تهران اضافه کرد.
🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت پدر شهید زمانی که فهمید فرزندش شهید شد.😔😔
🌷 @tashadat🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات پدر ومادر از فرزند
🌷@ tashadat 🌷
از دامان زن است که مرد به معراج میرود😇✌️
تعداد مادران چند شهیدی:
دو شهیدی: ۸۱۸۸ مادر
سه شهیدی: ۶۳۱ مادر
چهار شهیدی: ۸۲ مادر
پنج شهیدی: ۲۱ مادر
شش شهیدی: ۶ مادر
هفت شهیدی: ۱مادر
هشت شهیدی: ۱مادر
نه شهیدی: ۲ مادر
میدونستید مادری هست که نه تاشهیدداده؟
#مادران_شهدا
#یادشهداباصلوات
@tashadat
قسمت چهل و چهارم:
کودک بی پدر
مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ...
مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ...
همه دوره ام کرده بودن ... اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم ...
- چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ...
من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اول فکر می کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ...
کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ... آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ...
تمام این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمی کرد ... روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود ... تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روح این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد... وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ...
هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خود علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ... اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ...
عین علی ... هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ...
از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ...
🌷 @taShadat 🌷
قسمت چهل و پنجم:
کارنامه ات را بیاور
تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ...
بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ...
- مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ...
اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ...
تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ...
کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ...
با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ...
دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ...
- دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...
مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ...
🌷 @taShadat 🌷
#شهید_رضا_کارگربرزی 🕊🌺
نیمه شب از خواب بلند شدم ، دیدم باز رضا مثل هرشب درحال خواندن نماز شب است👌
نمیدونم چرا اون شب برام تماشای رضا فرق می کرد. اصلا یک جورایی محو تماشای رضا شده بوده . مثل هرشب ، آرام و بی صدا با تمام سختی های موجود در منطقه ، رضا یک محوطه امنی برای خودش به نام نماز ساخته بود✅
با تمام جدیت و تحکم اخلاقی ای که داشت ، توی نماز #آرام بود. وقتی نمازش تموم شد و رفت سراغ کارهای مربوطه اش و من ماندم و صبح فردا که خبر شهادت رضا را برایم آوردند.💔
🌷 @tashadat 🌷
#غدیر_امام_رضایی
امام رضا علیه السلام:
هر کس روز غدیر خود را زینت کند خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می آمرزد
#روز_زینت
#غدیر
#دهه_ولایت
🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 🎥 نماهنگی زیبا از توان دفاعی جمهوری اسلامی ایران، از دریا تا آسمان
🌷 @tashadat 🌷
پوستر| فرازی از وصیتنامه شهید «سید محمد حسن حسینی»
«شهادت چیزی نیست که آدم دنبالش بگردد؛ یک لباس تک سایز است. آدم اگر خیلی بزرگ است، باید کوچک شود تا به آن سایز و به آن اندازهی مقصدش برسد که بتواند شهید شود؛ یا اگر خیلی کوچک است باید خودش را بزرگ کند. خیلی بزرگ بودن مانع شهادت است و خیلی کوچک بودن هم مانع شهادت. خدا کند که ما به آن حد وسطش برسیم.»
🌷 @tashadat 🌷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
میلادی: Monday - 03 August 2020
قمری: الإثنين، 13 ذو الحجة 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شق القمر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
▪️5 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
▪️17 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
▪️26 روز تا عاشورای حسینی
▪️41 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#نهج_البلاغه
#حکمت108
══🍃🌹
🌸وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ
💠جزع و بى تابى به حوادث دردناک زمان کمک مى کند»
✍اشاره به این که گذشت زمان قواى انسان را تدریجاً تحلیل مى دهد و هر نفسى قدمى به سوى مرگ است; ولى جزع و بى تابى سبب تشدید آثار آن مى شود اى بسا عمر هفتاد ساله را به نصف تقلیل مى دهد، بنابراین همان گونه که صبر و شکیبایى با حوادث تلخ مى جنگد و انسان را در برابر آنها استوار مى دارد جزع و بى تابى به کمک آن حوادث مى شتابد و آثار آن را در وجود انسان عمیق و عمیق تر مى سازد.
🌷 @taShadat 🌷
#خاطـرات_شـهدا🌱
#مـادر_شهـید :
بچـه ڪه بـود فلـج شـد
نـذر حضـرت زینـب(س) ڪردمـش
نـذرم قبـول شـد
فرزندم خـوب شـد...
خـوبِ خـوب
آنقـدر خـوب ڪه مـهر نوڪری عمـه ۍ سـادات روۍ قلبـش حـڪ شـد
عاقبـت هـم فدائے بـے بـے شـد..
#شهـید_رضـا_ڪارگـربـرزی
#یـادش_باصلـوات🌹✨
#سلام ✋🏻
#صبحتون 💐
#شهدایی 🌷😇
🌷 @taShadat 🌷
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_عزیزی 🕊🌺
❤️ #خاطره_ای_زیبا_شهیـــــد ❤️
خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تـــــمام مي شود. بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم.☝️ مامان شهدا زنده اند. 😍
سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده.🤲
مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود. شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد. 👌مي گفتم خسته ميشي بخواب. مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد. 😊
من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد. هميشه كه از در خانه داخل مي آمد صدا مي زد سلام سردار.... سلام مولا!❤️
بار آخر به من گفت مامان يك سؤال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسين بود و من مي خواستم بروم به سپاه امام حسين ! تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع) گفت من خودم راهم را انتخاب كردم، فردا نكند ناراضي شوي كه اين كار شيطان است... بعد شهادتم دلخوري نكن كار شيطان است... و رفت... . من هم به او افتخار مي كنم.💔
#نقل_از_مادرشهید
#شهادت۹۲/۵/۱۱
مصادف با ۲۴رمضان
@taShadat
👆خاکریز خاطرات
🌸 ایدهی جالب شهید ردانی پور که انجام آن برکات زیادی دارد
#شهیدردانیپور #مناجات #توسل #شهدای_روحانیت #محاسبه_نفس #خودسازی #تقوا
🌷 @tashadat 🌷
#پوستر | غدیر در کلام امام(ره)
مساله این است که به ما یاد بدهند؛
چطـــور بـایـــد تبــعیــت کـنیـــم ...
✅ | #فقط_با_علی
🌷 @tashadat 🌷