☆∞🦋∞☆
بارالهـا؛
یاریمان دہ ،
ڪه چون آنان باشیم ..
آنان ڪه خوبـــــ بودند
نه براے یڪ هـفته!!
بلڪه براے یڪ تاریخ ...
#سلام_صبح_زیباتون_شهدایـے🌷
🌹🍃🌹🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ حتی اگر گناه کسی رو با چشم
خودت دیدی حق نداری به کسی بگی❗️
🔰قابل توجه اونهایی که
راحت #آبروی_مردم رو تو #فضای_مجازی میبرن😔
#نشر_دهید
🌹
•♡ټاشَہـادَټ♡•
45.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان مادری که خبر شهادت سه فرزند شهیدش را آوردند 🌹
•♡ټاشَہـادَټ♡•
#تلنگرانه ⚠️
بدونتعارف🖐🏼!'
+میگفت:
اللھماجعلنیمِنانصارالمھدی!♥️
ولی...
مامانشبھشمیگفتفلانکارُانـجامبده،
صدتاخونہاونورتر
صدایِغُرغُرکردنهاشمیرفت💔
فقطادعانباشہلطفا😄💔
اولازخودمونشروعکنیم!
•♡ټاشَہـادَټ♡•
🌷قرار عاشقی🌷
✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند....
☁️ باز هم ساعت 🕖به وقت قرار تپش قلبهاست ❤️ ...برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردند...
امروز میزبان یکی از پرستوهای سبکبال این مرزو بوم هستیم....
#شهید_سیف_الله_شیعه_زاده
🍃1⃣🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
شهید🥀 سیف الله شیعه زاده
نام پدر: علی اکبر
تاریخ تولد:۱۳۴۸/۶/۲۰
محل تولد:آمل
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۵/۱۰
محل شهادت:کردستان
آدرس مزار مطهر شهید:🥀👇
مازندران،محمودآباد، گلزار شهدای روستای تازه آباد
🍃2⃣🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
#شهید_سیف_الله_شیعه_زاده🥀
در دهم شهریور سال ۱۳۴۸ در یک روز تابستانه چشم به این دنیا گشود و در آغوش پرمهر مادر💐 قرار گرفت تا لبخند خانوادهای را با صدای گریههایش آذین کند.
از محمودآباد کودکی از روستاهای خوش و آبوهوای👇
🌿مازندران، شهرستان محمودآباد، روستای ولم توابع بخش سرخرود🌿
🍃3⃣🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
با نگاهی بیآلایش در کنار خواهران و برادرانش جای گرفت.
در نخستین روز از ادوار کودکی طعم بیمادری را چشید😭 و بر حسب زمانه مورد تازیانه ناملایمات روزگار قرار گرفته و از آغوش گرم خانواده جدا شد.😔
کودکی که محبت را در بین همسن و سالان خود در بهزیستی شهرستان آمل جستجو می کرد واین محبت در کنار خواهرش یافت.😔
🍃4⃣🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
برای آشنایی زندگی این شهید بزرگوار به عنوان تنها شهید بهزیستی استان مازندران
نشستی با #رقیه_شیعهزاده خواهرشهید🥀 و
طیبه علیپور مربی شهید🥀 سیفالله شیعهزاده
ترتیب دادیم که نظر شما را به خواندن آن جلب میکنیم👇
چی شد که وارد پرورشگاه سازمان کودکان و نوجوانان بهزیستی آمل شدید؟
_سال 1350 پس از دست دادن مادر💐 و ازدواج مجدد پدر و ناتوانی مالیاش برای نگهداری فرزندانش، ابتدا من را که آن موقع چهار سالم بود به سازمان نگهداری کودکان و نوجوانان بهزیستی شهرستان آمل تحویل داد و پس از شش ماه سیفالله دو ساله به جمع ما پیوست.😭
🍃5⃣🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
چند خواهر و برادر بودید و شهید🥀 چندمین فرزند بود؟
_پنج خواهر و برادر که سیفالله 🥀سومین فرزند بود، برادر بزرگم پیش پدرم ماند، دو برادر و خواهرم نیز بدلیل سن پایینشان به سرپرستی دو خانواده درآمدند و من و سیفالله تحت حمایت بهزیستی قرار گرفتیم.
عکسالعمل شهید🥀 پس از ورود به پرورشگاه چگونه بود؟
_شهید 🥀بدلیل سن کوچک و بیپناهیاش به من روی آورد و تمام تنهاییاش را با وابستگی به من تامین میکرد.😭
چند سال کنار هم بودید؟
_سیفالله 🥀و من به مدت هفت سال در بهزیستی آمل زندگی کردیم سپس به بهزیستی مشهد انتقال یافتیم و طی این سالها هیچ کسی از خانواده و بستگان به دیدن ما نیامدند.💔😭
_ در پرورشگاه بهزیستی مشهد به مدت یک سال نگهداری شدیم که براساس یک تصمیمگیری دختران را به پرورشگاه تهران انتقال دادند و پسران را به تربیتحیدریه که شهید🥀 سیفالله نیز به همراه آنها بود.😭💔
🍃6⃣🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
مجدد چطور به همدیگر رسیدید؟
_در پرورشگاه تهران دو سال ماندم و طی این دو سال هیچ ارتباطی با سیفالله🥀 نداشتم تا اینکه یک روز از بلندگوی پرورشگاه مرا به دفتر ریاست خواستند و در آنجا مردی را دیدم که تصور کردم باغبان جدید محوطه پرورشگاه است.
اما با ورود به دفتر آن فرد را به عنوان پدرم معرفی کردند و گفتند که از این پس سرپرستی مرا پدرم برعهده میگیرد و این باعث خوشحالیام شد زیرا پس از سالها دارای خانواده میشدم، در این بین تمام فکرم پیش سیفالله🥀 بود و آرزویم بود که ایشان هم به ما بپیوندد.
_پدرم پس از آوردنم به شمال برای سرپرستی برادرم به تربیتحیدریه رفته و وی را به خانه آورد اما بدلیل وضعیت خانواده و شرایط مالیاش نتوانست سیفالله🥀 را در کنار خود نگه دارد و عمویم قدرتالله سرپرستی وی را برعهده گرفت.
🍃7⃣🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•