eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بســم الله الرحمــن الرحیــم ✨ شروع رمان 😍 همــراه مــا باشیـــد☺️
پسرک فلافل فروش زندگینامه وخاطرات طلبه ی جانباز شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری😍 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🌹 @taShadat
🍃🌸پارت۹🌸🍃 🖌تریاک ايام فتنه بود و هر روز اتفاقات عجيبي در اين كشور رخ مي داد. دستور رسيده بود كه بسيجي ها برنامه ي ايست و بازرسي را فعال كنند. بچه هاي بسيج مسجد حوالي ميدان شهيد محلاتي برنامه ي ايست و بازرسي را آغاز كردند. هادي با يكي ديگر از بسيجي ها كه مسلح بود با يك موتور به ابتداي خيابان شهيد ارجمندي آمدند. اين خيابان دويست متر قبل از محل ايست بازرسي بود. استدلال هادي اين بود كه اگر مورد مشكوكي متوجه ايست و بازرسي شود يقيناً از اين مسير مي تواند فرار كند و اگر ما اينجا باشيم مي توانيم با او برخورد كنيم. ساعات پاياني شب بود كه كار ما آغاز شد. من هم كنار بقيه ي نيروها اطراف ميدان محلاتي بودم. هنوز ساعتي نگذشته بود كه يك خودروي سواري قبل از رسيدن به ايست بازرسي توقف كرد! بعد هم يكدفعه دنده عقب گرفت و خواست از خيابان شهيد ارجمندي فرار كند. به محض ورود به اين خيابان يكباره هادي و دوستش با موتور مقابل او قرار گرفتند. دوست هادي مسلح بود. راننده و شخصي كه در كنارش بود، هر دو درب خودرو را باز كردند و هر يك به سمتي فرار كردند. هادي و دوستش نيز هر يك به دنبال يكي از اين دو نفر دويدند. راننده از نرده هاي وسط اتوبان رد شد و خيلي سريع آن سوي اتوبان محو شد! اما شخص دوم وارد خيابان ارجمندي شد و هادي هم به دنبال او دويد. اولين كوچه در اين خيابان بسيار پهن است، اما بر خلاف ظاهرش بن بست مي باشد. اين شخص به خيال اين كه اين كوچه راه دارد وارد آن شد. من و چند نفر از بچه هاي مسجد هم از دور شاهد اين صحنه ها بوديم. به سرعت سوار موتور شديم تا به كمك هادي و دوستش برويم. وقتي وارد كوچه شديم، با تعجب ديديم كه هادي دست و چشم اين متهم را بسته و در حال حركت به سمت سر كوچه است! نكته ي عجيب اين كه هيكل اين شخص دو برابر هادي بود. از طرفي هادي مسلح نبود. اما اينكه چطور توانسته بود. اين كار را بكند واقعاً براي ما عجيب بود. بعدها هادي مي گفت: وقتي به انتهاي كوچه رسيديم، تقريباً همه جا تاريك بود. فرياد زدم بخواب وگرنه مي زنمت. او هم خوابيد روي زمين. من هم رفتم بالاي سرش و اول چشمانش را بستم كه نبينه من هيچي ندارم و ... بچه هاي بسيج مردم را متفرق كردند. بعد هم مشغول شناسايي ماشين شدند. يك بسته ي بزرگ زير پاي راننده بود. همان موقع مأموران كلانتري 114 نيز از راه رسيدند. آنها كه به اين مسائل بيشتر آشنا بودند تا بسته را باز كردند گفتند: اين ها همه اش ترياك است. ماشين و متهم و مواد مخدر به كلانتري منتقل شد. ظهر فردا وقتي مي خواستيم وارد مسجد شويم، يك پلاكارد تشكر از سوي مسئول كالنتري جلوي درب مسجد نصب شده بود. در آن پلاكارد از همه ي بسيجيان مسجد به خاطر اين عمليات و دستگيري يكي از قاچاقچيان مواد مخدر تقدير شده بود. 🌸 @taShadat 🌸
🌸۹🌸 🖌تریاک ايام فتنه بود و هر روز اتفاقات عجيبي در اين كشور رخ مي داد. دستور رسيده بود كه بسيجي ها برنامه ي ايست و بازرسي را فعال كنند. بچه هاي بسيج مسجد حوالي ميدان شهيد محلاتي برنامه ي ايست و بازرسي را آغاز كردند. هادي با يكي ديگر از بسيجي ها كه مسلح بود با يك موتور به ابتداي خيابان شهيد ارجمندي آمدند. اين خيابان دويست متر قبل از محل ايست بازرسي بود. استدلال هادي اين بود كه اگر مورد مشكوكي متوجه ايست و بازرسي شود يقيناً از اين مسير مي تواند فرار كند و اگر ما اينجا باشيم مي توانيم با او برخورد كنيم. ساعات پاياني شب بود كه كار ما آغاز شد. من هم كنار بقيه ي نيروها اطراف ميدان محلاتي بودم. هنوز ساعتي نگذشته بود كه يك خودروي سواري قبل از رسيدن به ايست بازرسي توقف كرد! بعد هم يكدفعه دنده عقب گرفت و خواست از خيابان شهيد ارجمندي فرار كند. به محض ورود به اين خيابان يكباره هادي و دوستش با موتور مقابل او قرار گرفتند. دوست هادي مسلح بود. راننده و شخصي كه در كنارش بود، هر دو درب خودرو را باز كردند و هر يك به سمتي فرار كردند. هادي و دوستش نيز هر يك به دنبال يكي از اين دو نفر دويدند. راننده از نرده هاي وسط اتوبان رد شد و خيلي سريع آن سوي اتوبان محو شد! اما شخص دوم وارد خيابان ارجمندي شد و هادي هم به دنبال او دويد. اولين كوچه در اين خيابان بسيار پهن است، اما بر خلاف ظاهرش بن بست مي باشد. اين شخص به خيال اين كه اين كوچه راه دارد وارد آن شد. من و چند نفر از بچه هاي مسجد هم از دور شاهد اين صحنه ها بوديم. به سرعت سوار موتور شديم تا به كمك هادي و دوستش برويم. وقتي وارد كوچه شديم، با تعجب ديديم كه هادي دست و چشم اين متهم را بسته و در حال حركت به سمت سر كوچه است! نكته ي عجيب اين كه هيكل اين شخص دو برابر هادي بود. از طرفي هادي مسلح نبود. اما اينكه چطور توانسته بود. اين كار را بكند واقعاً براي ما عجيب بود. بعدها هادي مي گفت: وقتي به انتهاي كوچه رسيديم، تقريباً همه جا تاريك بود. فرياد زدم بخواب وگرنه مي زنمت. او هم خوابيد روي زمين. من هم رفتم بالاي سرش و اول چشمانش را بستم كه نبينه من هيچي ندارم و ... بچه هاي بسيج مردم را متفرق كردند. بعد هم مشغول شناسايي ماشين شدند. يك بسته ي بزرگ زير پاي راننده بود. همان موقع مأموران كلانتري 114 نيز از راه رسيدند. آنها كه به اين مسائل بيشتر آشنا بودند تا بسته را باز كردند گفتند: اين ها همه اش ترياك است. ماشين و متهم و مواد مخدر به كلانتري منتقل شد. ظهر فردا وقتي مي خواستيم وارد مسجد شويم، يك پلاكارد تشكر از سوي مسئول كالنتري جلوي درب مسجد نصب شده بود. در آن پلاكارد از همه ي بسيجيان مسجد به خاطر اين عمليات و دستگيري يكي از قاچاقچيان مواد مخدر تقدير شده بود. 🍃🌸 @taShadat 🌸🍃
این دوپارت تقدیم به نگاه برمهرتون😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنڪه یڪ عمـر به شـوق در این ڪوچه نشست چشـم گریان خـود از شوق وصـال نبسـت... 🌷 🌸 @taShadat 🌸
همہ چے تموم شد... عیــد قربان عیــــد غدیر تابستونم دیگه آخراشه تـــــــــفریح گـــــــــردش همــــــه چے... دیگہ میتونیم از امشبــــ دل نگرون باشیم 😔 دل نگرون یہ ڪاروان 😭 ڪاروانے ڪہ همشون گلنـ💚ــد باغبانشون امــــــام حسیــــــــــن 😭 دیگھ باید نگران باشیم 😔 نگران شش ماهہ 😭 نگران دختر سہ سالہ 💔 نگران عبــــــــداللہ... نگران قاســــــم... نگران محـــمد... نگران عباس... نگران عون.... وخیلی ها 😭 💔 نگران زینبــ❤️ــــ یا صاحبــــ الزمان کم کم شال عزا بہ تن میڪنی مولا؟ 😭 روز دیگر مسافران کربلا می رسند ✍ یاقتیل العبرات 🌸 @taShadat 🌸
🕊 ‌ صلوات خیلی دوست داشت. پشت ماشینش 🚙 نوشته بود. اسمش توی تلگرام صلوات بود. کلی از اسباب بازی های🏓 بچگی‌اش را نگه داشته بود. یک خرده از وسایلش را داد به پسر من و مقداری به بچه‌ی برادرم. انگشتر زیاد داشت. دُر و عقیق و فیروزه. رنگ روشن می‌پوشید. می‌خواست دل خانمش را به دست بیاورد. پسر خانه 🏡 که بود سروسنگین تر می‌چرخید؛ ولی عقاید و مرامش مثل قبل بود. ماه رمضان 🌙 که تمام می‌شد خانمش می‌گفت:(( محسن گفته چندتا از روزه‌هام به دلم نچسبیده.)) دوباره می‌گرفت. کل محرم و صفر مشکی می پوشید و درگیر مراسم های مذهبی موسسه بود. در کودکی و نوجوانی هم قاتی دسته‌ها عزاداری می‌کرد. در دوران دانشگاه در دسته ها شیپور🎺 می‌زد. بچه‌تر که بود در دسته‌های عزا زنجیر می‌زد. زنجیر کوچکی داشت که خیلی حساس بود کسی بهش دست نزند. بچه‌ام کوچک بود. داشتم بهش آب می‌دادم. آمد کنارم ایستاد. گفت به سه نفس آب را بده‌بخورد. بعد هم گفت:(( دایی! بگو یاحسین.))❤️ ‌ ✨ 🌸 @taShadat 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اے مرد خدا ... لباس رزمت چقدر با این روزهایمان همخـوانے دارد ... چیزی نمانده تا محّرم دعا ڪن برای ما هم تا ڪربلا راهـی نباشد ... 🌸 @taShadat 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸تصاویری از فرمانده شهید مدافع حرم "مرتضی حسین پور"(حسین قمی) 💐شادی روح پرفتوح شهیدصلوات 🌸 @taShadat 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۰۷ شهریور ۱۳۹۸ میلادی: Thursday - 29 August 2019 قمری: الخميس، 27 ذو الحجة 1440 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹هلاکت مروان حمار اخرین خلیفه اموی، 132ه-ق 🔹واقعه حَرَّة، 63ه-ق 🔹وفات جناب علی بن جعفر علیهما السلام، 210ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️12 روز تا عاشورای حسینی ▪️27 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️37 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️52 روز تا اربعین حسینی 🌸@taShadat🌸
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان 🌺أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)🌺 به قصد زيارت ارباب بی کفن : بسم الله الرحمن الرحیم السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین ع 🌺السلام علیک یا امام الرئوف🌺 ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ 🌾 أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرج🌾 🌸@taShadat🌸
حدیث روز امام صادق (ع): کربلا را زیارت کنید، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است. (کامل الزیارات، ص269) 🌸@taShadat🌸
🍃دلم برای تــو تنگ است ، و خوب میدانی چقدر دوری و من بی تو ابر بارانی .. 🍃دلم هوای دو فنجان چای و لبخندت .. دلم هوای تــو و یک سکوتِ طولانی... سلام، ✨صبـحتون شهـدایی 🌸 @taShada 🌸
😄 😂 خاطره ای زیبا و خنده دار ازجبهه و جنگ... 😃 😀 👤 بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛ توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش 🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش. پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛ اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود. دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه! یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!! همگی گفتیم: نه! کجاست؟ :پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟ همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟! رفتیم کنار تختش ؛ عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود ! با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ یهو همه زدیم زیر خنده گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد ! عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !! بچه ها خندیدند. 😄 اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد: - وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم... بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم 😂 دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند. 😂 عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم: - یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂 😂 رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید! صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا. 😂 پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!! عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ... 😂 😂 😂 منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک" به یاد شهدا وبچهای جبهه وجنگ صلوات 🌺 🌸 @taShadat🌸
♥️ سعے ڪنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دڪور ها و طاقچه هاے منازلتان شود بهتر است قرآن را زینت قلبتان ڪنید.♥️ 🕊 @tashadat
جوانی نزد شیخ نخودکی امد وگفت سه قفل درزندگیم افتاده سه کلید میخواهم قفل اول. میخواهم ازدواج سالم داشته باشم قفل دوم. دوست دارم کارهایم برکت داشته باشد قفل سوم. دوست دارم عاقبت بخیر شوم پاسخ. برای قفل اول، نمازت رااول وقت بخوان برای قفل دوم، نمازت رااول وقت بخوان برای قفل سوم، نمازت رااول وقت بخوان جوان عرض کرد، یک کلید برای سه قفل شیخ فرمود، نماز اول وقت شاه کلید است @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• • بہ قولِ استاد پناهیان:↓🍃 محبٺ بہ امامـ حسین عالےٺرین نوعِ محبٺه مثلا هر روز دستتو بزارےرو سینٺـ✨ بگی سلامـ اربابِ خوبَم :)❤️ 🌸@taShadat🌸
#پروفــایݪ #وقـتے_دلـت_گرفت-‌فـقط_گریہ_ڪڹ_براے_حـســین @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا