eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5843566884703700383.mp3
10.7M
🏴 نمیشه باورم که وقت رفتنه تمام این سفر بارش رو شونه‌ی منه کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟ حسین! این دم آخری چقدر شبیه مادری 🏴 @taShadat 🏴
شام غریبان 🏴 @taShadat 🏴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌| فیلم‌کوتاه از زمان تدفین در امام زاده علی اکبرچیذر 🏴 @taShadat 🏴
🌹 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌹 ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ معرفی مختصر شهید مدافع حرم ▪️محمدرضا دهقان امیری▪️ ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ تاریخ تولد: ٧٤/١/٢٦ محل تولد: تهران وضعیت تأهل: مجرد فرزند دوم خانواده ی آقای علی دهقان امیری 🎓 دانش آموخته ی دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق علیه السلام 🎓 دانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی در مدرسه عالی شهید مطهری ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ اعزام به سوریه در تاریخ: ١٥ مهرماه سال ١٣٩٤ با عنوان بسیجی تکاور شهادت در تاریخ: ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٤♦️ محل شهادت: سوریه، حلب🇸🇾 محل دفن: امام زاده علی اکبر، چیذر 🕌 ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ شهید مورد علاقه: شهید مدافع حرم، شهید رسول(محمدحسن) خلیلی❣️ 🏴 @taShadat 🏴
🔶 🔸 🔷 🔹 🔶 🔸 🔷 🔹 🔶 🔸 ظهر که دانشگاه کلاسم تموم شد زنگ زدم به محمدرضا گفتم "بریم؟!" اونم میخواست با موتور بریم گلزار شهدا... بهش گفتم "با موتور تا بهشت زهرا (س) بخوای بری خیلی سخته!" ولی خب براش خیلی ارزش داشت تو راه که میرفتیم شروع میکرد خاطره گفتن از خودش، از آموزشگاه، از شهدای مدافع حرم... مثل همیشه اول رفتیم سر مزار آقا رسول گفت "روضه بذار" گفتم "ندارم از گوشیم پاک شده" گفت "خدا خیرت بده سریع یه روضه حضرت زینب (س) دانلود کن گوش بدیم بریم" (از این به بعد تو گوشیم همیشه روضه حضرت زینب (س) آماده داشتم) خیلی صفا داد یه روضه مختصر و مفید... بعدش بهش گفتم "بشین ازت یه عکس شکل کار بگیرم ..." نشست عکس آقا رسول و بغل کرد! گفتم "این جوری که نه! زشته! وقتی شهید شی میگن شهید لوس بوده" گفت "اشکال نداره فرح بعد روضه ست" میخندید! از همون خنده های معروفش... ... 🔺 نقل از دوست شهید محمدرضا دهقان امیری 🏴 @taShadat 🏴
✨بســم الله الرحمــن الرحیــم ✨ شروع رمان 😍 همــراه مــا باشیـــد☺️ پسرک فلافل فروش زندگینامه وخاطرات طلبه ی جانباز شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری😍 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🌹 @taShadat
▪️▪️ 🌹معراج السعاده راوی:(خواهر شهید) سال هاي آخر ماه رمضان را به ايران مي آمد. هميشه با ورود به ايران ابتدا به مشهد مي رفت و موقع بازگشت به نجف هم به مشهد مي رفت. در شب هاي ماه رمضان با هم به مسجدالشهدا و مجلس دعاي حاج مهدي سماواتي مي رفتيم. برخي شبها نيز با هم به مسجد ارك و مجلس دعاي حاج منصور مي رفتيم. چه شبها و روزهايي بود. ديگر تكرار نمي شود. هادي در كنار كارهاي حوزه و تحصيل به كارهاي هنري هم مشغول شده بود. يادم هست كه در رايانه ي شخصي او تصاوير بسيار زيبايي ديدم كه توسط خود هادي كار شده بود؛ تصاوير شهدا كه توسط فتوشاپ آماده شده بود. بودن در آن روزها كنار هادي براي ما دنيايي از معرفت بود. در اين آخرين سفر رفتار و اخلاق او خيلي تغيير كرده بود؛ معنوي تر شده بود. يك شب از برادرم سؤال كردم چطور اين قدر تغيير كردي؟ گفت: كتابي هست به نام معراج السعاده واقعاً اگر كسي مي خواهد به معراج يا به سعادت برسد، بايد هر شب يك صفحه از اين كتاب را بخواند. بعد كتاب خودش را آورد و از روي كتاب براي ما مي خواند و مي گفت به اين توصيه ها عمل كنيد تا به سعادت برسيد. مثلاً، يك شب مي گفت: سعي كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدن باشد. هر حرفي مي خواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه؟! بي دليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت هاي ما به گناه و دروغ و ... ختم مي شود. شب بعد درباره ي شوخي و خنده زياد حرف زد. اينكه در شوخي ها كسي را مسخره نكنيم. افراد را به خاطر لهجه و ... مورد تمسخر قرار ندهيم. البته خودش هم قبل از همه اين موارد را رعايت مي كرد. شب ديگر درباره ي اين صحبت كرد كه در كوچه و خيابان سرتان را بالا نگيريد. با صداي بلند در جلوي نامحرم حرف نزنيد. سعي كنيد سر به زير باشيد. اگر با نامحرم زياد و بي دليل صحبت كند، حيا و عفت او از دست مي رود. گوهر يك زن در حيا و عفت اوست. روز بعد به ميدان انقلاب و پاساژ مهستان رفت تا مقداري وسايل لازم براي عراق را تهيه كند. آن شب وقتي به خانه آمد يك هديه براي ما آورده بود. كتاب معراج السعاده را به ما هديه داد. هنوز اين كتاب را داريم و به توصيه ي هادي آن را مي خوانيم و سعي در عمل كردن آن داريم .
▪️پارت#۳۵▪️ 🌹.تفکر فرهنگی راوی:(سید کاظم و دوستان عراقی شهید) اين را بارها مشاهده کردم که شخصيت هاي فرهنگي و افرادي که کارفرهنگي به خصوص در مسجد را تجربه کرده باشند، در هر کار و مسئوليتي وارد شوند، ديدگاهها و تفکرات فرهنگي خودشان را بروز مي دهند. هادي نيز همين گونه بود. او در زمينه ي کارهاي فرهنگي و اردويي تجربيات خوبي داشت. در همان ايامي که در کنار رزمندگان عراقي با داعش مبارزه مي کرد، برخي طرح هاي فرهنگي را ارائه کرد که نشان از روحيه ي بالاي فرهنگي اوبود. يک بار پيشنهاد داد براي يکي از مراسمات عيد، براي رزمندگان حشدالشعبي هديه تهيه کنيم. ما هم اين کار را به خود هادي واگذار کرديم. او هم با مراجعه به چندين مرکز فرهنگي هديه ي خوبي تهيه کرد. هادي در کل سه بار به مأموريت هاي نظامي حشدالشعبي اعزام شد. در عمليات آزادسازي منطقه ي بلد در کنار نيروهاي خط شکن بود. فرمانده او با آنکه علاقه ي خاصي به هادي داشت، اما خيلي از دست او عصباني مي شد! مي گفت اين پسر خيلي مهربان و دلسوز است اما ترس را نمي فهمد در مقابل نيروهاي داعش بدون ترس جلو مي رود، هر چه مي گوييم مراقب باش اما انگار متوجه نمي شود، اين رزمنده شجاعانه جلو مي رود و راه را براي بقيه ي نيروها باز مي کند. هادي نه ترس را مي فهميد و نه خستگي را ... يک بار فرمانده محور جلوي خود هادي اين حرفها را زد، هادي وقتي اين مطالب را شنيد، گفت: جلوي دشمن نبايد ترس داشت، ما با شهادت ازدواج کرده ايم. هادي به عنوان تصويربردار به جمع آن ها پيوسته بود، او تصاوير و فيلم هاي خاصي را از نزديک ترين نقطه به سنگر تکفيري ها تهيه مي کرد. از ديگر کارهاي او رساندن آب و تغذيه به نيروهاي درگير در خط مقدم بود. اما مهم ترين کار فرهنگي هادي برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي حشدالشعبي در ايام اربعين بود. هادي اصرار داشت کارهاي فرهنگي رزمندگان عراقي به اطلاع مردم و شيعيان رسانده شود. لذا راهپيمايي اربعين را بهترين زمان و مکان براي اين کار تشخيص داد. واقعاً هم تفکر فرهنگي او جالب بود. هادي يک چادر در نيمه راه نجف به کربلا راه اندازي کرد و نمايشگاه تصاوير نبرد با داعش را با چينش مناسب در مقابل ديد زائران کربلا قرار داد. برادر ناجي مي گفت: هادي براي اين نمايشگاه خيلي زحمت کشيد. کار عقب بود و کاروان ها از راه مي رسيدند. هادي گفت که شب ها کمتر بخوابيم و کار را به نتيجه برسانيم. طي چند شبانه روز هادي بيش از سه ساعت نخوابيد. کار به خوبي انجام شد و مخاطب بسياري داشت. اما همين که نمايشگاه آغاز شد، هادي به نجف برگشت! او عاشق گمنامي بود و نمي خواست کسي بفهمد اين نمايشگاه مهم کار او بوده. بعد از تجربه ي موفق اين نمايشگاه به سراغ سيد کاظم آمد. هادي طرح جديدي براي برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي نبرد با داعش در نجف آماده کرده بود. مي خواست در يک فضاي مناسب کار فرهنگي را گسترش دهد. اعتقاد داشت که تصاوير و فيلم هاي اين مبارزه ي مقدس براي آيندگان ثبت شود و همزمان بايد به ديد عموم مردم رسانده شود. هادي روي اين طرح خيلي کار کرد. اما مسئولان حشدالشعبي با اين دليل که نيرو و شرايط برگزاري اين نمايشگاه را ندارند، طرح را به تعويق انداختند تا اينکه هادي براي بار آخر راهي مناطق عملياتي شد. اما مهم ترين کار فرهنگي که از هادي ديدم مربوط مي شد به کاري که به خاطر آن به ايران برگشت. هادي تعداد زيادي چفيه و پيشاني بند با نام مقدس يا فاطمـه الزهرا (علیها السلام) آماده کرد و با خودش به عراق آورد. او مي دانست بهترين کار فرهنگي براي رزمندگان، پيوند دادن آنان با حضرات معصومين، به خصوص مادر سادات، حضرت زهرا (علیها السلام)، است. . 🏴 @taShadat 🏴
تقدیم به شما عزیزان
🔶 در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا ؛ یک داشت که همیشه گردنش بود... 🔷 یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید گفت: مادر جان! ما امام حسین علیه السلام هستیم...گفتم: الان که محرم و صفر نیست! 🔶 گفت: مادرم! عزادار علیه السلام بودن محرم و صفر نمیخواهد ما همیشه عزادار حسینیم... ‌ ‌ 🌷 🏴 @taShadat 🏴